وقتی الدحیل، معاملات قلب «باشو» را به هم میزند
نه پنالتی و نه کاپ. هیچ یک پس از فینال جام حذفی نصیب پسر بوشهر نشد تا حجمی از سکوت بر پیکرش بریزد و ناگزیر به غار تنهاییاش پناه برد.
روزنامه اعتماد: نه پنالتی و نه کاپ. هیچ یک پس از فینال جام حذفی نصیب پسر بوشهر نشد تا حجمی از سکوت بر پیکرش بریزد و ناگزیر به غار تنهاییاش پناه برد.
حالا موبایل قایدی خاموش است و انگار در جنون این ساعات صعب، پسری که خوابهایش تعبیر نشد با خودش نیز قهر کرده.
فوتبال گاهی ستارهها را به منزویترین انسانهای روی زمین بدل میکند. انسانهایی که نیشتر بر زخمهایشان میگذارند و پس از یک شکست به جامعه گریزی تن میدهند و این البته نیاز عمیق به پژوهش روانشناختی دارد.
با این همه داستان برای باشوی کوچک تمام نشده و او دیر یا زود دوباره در خط آتش چهچهه خواهد زد و با دریبلها و شوتها و گلهایش مرهمی بر زخمهای ناسور شوربختان خواهد گذارد.
مقصد بعدی کجاست؟ در مورد او میگویند بهرغم چند پیشنهاد از اروپا مثل بسیاری از توپچیهای وطنی به حضور در لیگ قطر راغبتر است. آنجا در آن سوی آب دشداشهپوشها با چمدانی از دلار انتظار شکارچی قهاری را میکشند که قادر است گیسوی درخشان رویاها را به شبنم بسپارد و یک تنه خاطرات تلخ قشونی مغلوب را هاشور بزند.
دیروز یک منبع مطلع از پیشنهاد وسوسهانگیز الدحیل به شماره ۱۰ بیبدیل خبر داد. پیشنهادی که میتواند کولهبار خاطرات آبی را در پستوی خانه نهان کند تا او دل و دماغ پرواز به کویر دوحه را داشته باشد. طرفه اینکه میگویند هم فرهاد مجیدی و هم باشگاه با هجرت پسری که ساقهایش سرشار از آسمان است، موافقند. بالاخره هر دو میدانند که در میانه قحطی پول و ورشکستگی از قِبل این انتقال حسابهای باشگاه لاجوردی پر خواهد شد و این میتواند معادلات مالی تیمی که با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته کمی تا قسمتی حل کند.
با این شرایط اکران باشوی کوچک در لیگ بیست و یکم ایران دور از ذهن به نظر میرسد. ستاره فروزانی که در نود دقیقههای برزخی ساقهایش را بر تیغک گل میساید و قفسهای توری را به توپ میبندد شاید همین روزها در خلوت آزاردهندهای که برای خود ساخته، دست بانویش را بگیرد و سوار بر هواپیمای تهران- دوحه به سوی سرزمین بیباران و بیبرف و بیخاطره بال بگشاید.
فوتبال قطر گرچه در سالهای اخیر رشد قابل توجهی داشته و با کشاندن سلبریتیها به دوحه بر جذابیتهای خود افزوده، اما فانتزیست گلزن فوتبال ما بهتر از هر کسی میداند که برای رسیدن به آرزوهای بزرگتر باید تقدیر خود را در ورزشگاههای مه گرفته و بارانی اروپا جستوجو کند.
پس حتی اگر به پیشنهاد الدحیل پاسخ مثبت دهد و به سفری نه چندان دور بیندیشد، باز هم باید در افقی فراختر به نمایشهای چشمنواز خود در بوندسلیگا و لالیگا فکر و اینگونه جاودانگی را گارانتی کند.
فعلا که همه حرفها پیرامون چرک کف دست است و مثلث مهدی، فرهاد و باشگاه دنبال پیشنهاد اغواگرانهتر هستند.
هیچ کس نمیداند! آیا پسری که از پس کوچههای شرجی و نمور جنوب به تهران آمد و خیلی زود میلاد اطلسیها را در روزهای پرحادثه جشن گرفت در ادامه مسیر خواهد توانست معادله قلبها را بر هم بریزد و همچنان با دریبلهای ویرانگر خود به اوقات نکبتی ناکامان پایان دهد.
الدحیل و یک باشگاه قطری دیگر منتظرند و برای صید ماهی سیاه کوچولو لحظات را شماره میکنند. وقتی همه راهها به اسکناس امریکایی ختم میشود و وقتی زندگی برای مهدی تا مدتها باقی است لابد باید منتظر مانورهای دلانگیزش در آن سوی خلیجفارس باشیم و در آفتاب نیمه جان این حوالی خبرهایش را دنبال کنیم.
ستاره و روزهای نارس و خاطرات کهنه. آیا باشو در کویرهای زنخدان یک پرواز نه چندان بلند به غربت شنهای مسافر عادت خواهد کرد و دور از مام میهن به ترکخوردگی لبهای تشنه کویر پایان خواهد داد؟ صبوری کنید لطفا!
ارسال نظر