فیلمهایی که باید در ونیز دید
قدیمی ترین جشنواره فیلم جهان به هفتادمین دوره اش رسیده با فیلم های مهم ونیز ۲۰۱۳ آشنا شوید و از حاشیه هایش سردربیاورید.
همشهری جوان: قدیمی ترین جشنواره فیلم جهان به هفتادمین دوره اش رسیده با فیلم های مهم ونیز 2013 آشنا شوید و از حاشیه هایش سردربیاورید.
برگزارکنندگان جشنواره برای هفتادمین «افتتاح» برنامه های جالبی تدارک دیده اند؛ مثلا از 70 فیلمساز مطرح که حداقل یک بار در ونیز فیلم داشته اند دعوت کرده اند تا یک فیلم کوتاه 60 تا 90 ثانیه ای با موضوع آزاد بسازند که در نهایت در کنار هم در جشنواره پخش می شود. نام فیلمسازهای مشهوری مثل برناردو برتولوچی، عباس کیارستمی، والتر سالس و پل شریدر در بین این کارگردان ها به چشم می خورد.
از طرف دیگر در بخش «کلاسیک ونیز» نسخه های ترمیم شده و با کیفیت ۹ فیلم کلاسیک آسیا از جمله آثار ساتیا جیت رای و یاسو جیرو آزو به نمایش درخواهد آمد. امسال برای اولین بار در این بخش «کلاسیک» به بهترین فیلم و بهترین فیلم مستند جایزه هایی تعلق می گیرد که هیات داورانش را تعدادی از دانشجویان سینمای دانشگاه های ایتالیا تشکیل می دهند.
از بین فیلم هایی که در بخش های مختلف جشنواره امسال پذیرفته شده اند، شش فیلم مهمتر و کنجکاوی برانگیزتر به علاوه «ماهی و گربه» شهرام مکری که در بخش «افق ها» تنها نماینده ایران در این دوره از جشنواره است را برای معرفی در این دو صفحه انتخاب کرده ایم. ۲۰ فیلم بلند در بخش مسابقه ونیز امسال برای به دست آوردن شیر طلایی رقابت می کنند. دوره هفتادم جشنواره ونیز تا شانزدهم شهریور در شهر آبی ایتالیا ادامه خواهد داشت.
۱- باد به شدت می وزد (The Wind Rises)
هایائو میازاکی که سلطان بی تاج و تخت دنیای انیمیشن معاصر است، معتبرترین چهره هفتادمین دوره جشنواره ونیز است. او که از حدود ۳۰ سال پیش ساختن انیمیشن های بلند را شروع کرده و استودیویی به نام «قیبلی» را تاسیس کرده، جز اینکه خودش پله پله ترقی کرده و به کمال رسیده، جوان های زیادی راهم وارد حرفه انیمیشن سازی کرده است.
انیمیشن های میازاکی چه از نظر فرم و چه از نظر محتوا، استیل و سبک مشخص و تثبیت شده ای دارند و می شود با خیال راحت او را یکی از کارگردان های مولف و بزرگ زنده به حساب آورد. «باد به شدت می وزد» یازدهمین انیمیشن بلند اوست و داستانی درباره جنگ جهانی دوم دارد.
میازاکی که در همه آثارش به طور مستقیم و غیرمستقیم دیدگاه ضدجنگش را نشان داده در انیمیشن جدیدش دیگر به قلب مشکل زده. از این نظر «باد به شدت می وزد» شباهتی مضمونی با یکی از انیمیشن های قدیمی استاد یعنی «پور کوروسو» پدیا می کند.در آنفیلم هر میازاکی به بهانه جنگ، انیمیشنی سراسر مفرح و شاد و حتی عاشقانه ساخته بود که در لایه های زیرینش فاشیسم و جنگ طلبی را محکوم می کرد. شاید به همین دلیل است که در روزهای ابتدایی اعلام نام این پروژه اسم «پورکو روسو۲» را رویش گذاشته بودند.
2- جاذبه (Gravity)
آلفونسو کوآرون مکزیکی تبار یکی ازت آن پدیده های جذاب و عجیب و غریب سینمای معاصر است. علاقه او به پلان های طولانی و سکانس پلان های واقعا دشوار، فیلم های او را از لحاظ بصری به تجربه های فوق العاده تبدیل کرده، فرقی هم نمی کند فیلمش چه باشد و در چه ژانری قرار بگیرد؛ می تواند درامی درباره بلوغ باشد («و مادرت هم ...») یک فیلم کوتاه جمع و جور باشد (اپیزودی که نیک نولتی در آن بازی می کند در مجموعه «پاریس، دوستت دارم»)، یک فیلم علمی تخیلی سیاه باشد («فرزندان انسان»)، یک فانتزی دنباله دار باشد («هری پاتر و زندانی اَزکابان») یا مثل همین آخری یک تریلر فضایی.
«جاذبه» که در بخش خارج از مسابقه قرار گرفته و فیلم افتتاحیه این دوره جشنواره است، یک فیلم فضایی دو نفره خلوت است که با یک سکانس پلان ۱۷ دقیقه ای شروع می شود. اسم بازیگران مشهور زیادی مثل ناتالی پورتمن، آنجلینا جولی، ماریون کوتیار، اسکارلت جوهانسن و رابرت داونی جونیور برای بازی در این فیلم به گوش رسید اما در نهایت دو نقش اصلی را جورج کلونی و ساندرا بولاک به دست آوردند.
داستان درباره دو فضانوردی است که یکی برای اولین بار و آن یکی برای آخرین بار به مأموریت فضایی رفته اند اما به دلیل نقص فنی مأموریت ناتمام می ماند و این دو با اکسیژن محدود در فضا سرگردان می مانند؛ بدون آنکه بتوانند با زمین ارتباط برقرار کنند.
3- نابخشوده (Unforgiven)
در تاریخ سینما دو مورد بسیار مشهور (که شاید تنها نمونه های اینچنینی هم باشند) از بده بستان سینمای ژاپن و سینمای وسترن وجود دارد که هر دو به فیلمساز بزرگ ژاپنی آکیرا کوروساوا مربوط می شود. آمریکایی ها با الهام از «یوجیمبو»ی او «به خاطر یک مشت دلار» و تحت تاثیر «هفت سامورایی» او «هفت دلاور» را ساختند.
تاریخ ثبت کرد که این دو وسترن جریان ساز و جاودانه جزو بهترین های این ژانر هستند و اینکه نچطور ممکن است شمایل های سینمای وسترن از روی فیلم های ژاپنی اقتباس شده باشند، خودش بحث مفصلی است اما جالب اینجاست که این بار این بده بستان پربار برعکس شده و ژاپنی ها یکی از بهترین وسترن های معاصر یعنی «نابخشوده» کلینت ایستوود را که اسکارهای اصلی سال 1992 را گرفت، با همان اسم بازسازی کرده اند.
به جای ایستوود که خودش نقش کابوی خسته و غمزده فیلم را بازی کرده بود، کن واتانابه بازیگر بین المللی ژاپن (که در «سرآغاز بتمن» و «تلقین» کریستوفر نولان هم بازی کرده بود) نقش آفرینی کرده است.
سانگ - ایل لی فیلمساز ژاپنی که فیلم های مهمی هم در کارنامه اش به چشم نمی خورد، «نابخشوده» ژاپنی را کارگردانی کرده و فیلمنامه را به کمک دیوید وب پیپلز نوشته است. «نابخشوده» در بخش خارج از مسابقه حضور دارد.
4- فیلومنا (Philomena)
مشهورترین و پر سروصداترین فیلمی که استیون فریزر انگلیسی تبار ساخته، «ملکه» است که در سال 2006 هم با نظر مثبت اکثر منتقدان روبرو شد و هم اسکار بازیگری نقش اول زن را برای هلن میرن به ارمغان آورد اما فیلم های بعدی فریزر «شری» (2009)، «تامارادرو» (2010) و «Lay the Favorite» (2012) یکی پس از دیگری ناموفق از کار درآمده اند و ظاهرا این بار فیلمساز کهنه کار انگلیسی می خواهد جبران مافات کند.
«فیلومنا» که یکی از امیدهای اصلی جشنواره امسال برای جایزه بردن است، داستانی برگرفته از واقعیت دارد. زنی به نام فیلومنا را ۵۰ سال قبل از پسر خردسالش جدا کرده اند؛ به خاطر اینکه مجبورش کنند در یک صومعه زندگی کند. زن از همان روز به جست و جوی پسرش افتاده و حالا که ۵۰ سال است که می خواهد او را پیدا کند.
نقش اصلی را جودی دنچ بازیگر معتبر انگلیسی که به خاطر «شکسپیر عاشق» در سال ۱۹۹۸ اسکار گرفت و این اواخر نقش رییس جمیز باند را بازی کرده بر عهده دارد. استیو کوگان انگلیسی هم که بیشتر سابقه بازی در نقش های کمدی را دارد، یکی دیگر از بازیگران اصلی این فیلم است.
5- تئوری صفر (Zero Theorem)
تری گیلیام یکی دیگر از انگلیسی های امیددار امسال در بخش مسابقه است. او که نزدیک به 40 سال است دارد فیلم می سازد، فیلم های محبوبی مثل «برزیل» (1985)، «دوازده میمون» (1995) و «ترس و نفرت در لاس وگاس» (1998) را در کارنامه دارد اما فیلم های اخیر او از جمله «برادران گریم» (2005)، «تایدلَند» (2005) و «دکتر پارناسوس» (2009)، مثل کارگردان هموطن و رقیبش در این دوره یعنی استیون فریرز، با شکست مواجه شده اند.
هفتادمین دوره جشنواره ونیز می تواند بازگشت گیلیام به سطح اول فیلمسازی هم باشد. فیلم های او معمولا فضاها و آدم های عجیب و غریب دارند و نمی شود به راحتی آنها را در ژانر خاصی طبقه بندی کرد اما گرایش اصلی گیلیام به ژانرهای فانتزی و علمی خیالی است.
در حالی که فیلم آخر گیلیام یعنی «تئوری صفر»، درام است اما از خلاصه داستانش می شود فهمید که فضای عجیب و غریب و رگه های علمی خیالی دارد. یک هکر و ریاضیدان نابغه در جستجوی دلیل اصلی هستی انسان است اما همیشه کارش توسط «مدیریت» خراب می شود و سنگ جلوی پایش می اندازند تا به هدفش نرسد.
آخرین حربه ای که آنها برای پرت کردن حواس ریاضیدان سختکوش تدارک دیده اند، فرستادن دختری جوان برای اغوا کردن اوست. بازیگرهای اسکار گرفته ای مثل کریستف والتس و تیلدا سویینتن در کنار مت دیمون و بن ویشا نقش های اصلی این فیلم را بازی کرده اند.
6- فرزند خدا (Child of God)
جیمز فرانکو بازیگر بسیار معروفی است. او هم در گروه کمدی های محبوبی مثل «پاین اپل اکسپرس» (2008)، «شب قرار» (2010) و «این پایان است» (2013) حضور داشته، هم در نقش منفی مجموعه «اسپایدرمن» و هم در نقشی جدی در فیلم «127 ساعت» (2010) که به خاطرش نامزد اسکار هم شد.
در همان سال نامزدی، او همخراه با هاتاوی اجرای مراسم اسکار را هم برعهده داشت که همه متفق القول آن را یکی از بدترین اسکارها از لحاظ اجرای مراسم دانستند اما فرانکوی کارگردان که از سال 2005 مشغول ساختن فیلم های جمع و جور و اکثرا کحمدی های کم بودجه بوده، حالا با فیلم «فرزند خدا» می خواهد توانایی های کارگردانی اش را به جهانیان اثبات کند.
این فیلم که در بخش مسابقه پذیرفته شده، از روی رمانی به همین نام نوشته کورمک مک کارتی اقتباس شده است. مک کارتی همان نویسنده ای است که برادران کوئن از روی کتابش یکی از بهترین آثار کارنامه حرفه ایشان یعنی «جایی برای پیرمردها نیست» را ساختند و کتاب دیگرش به نام «جاده» برنده جایزه پولیتزر شد که اتفاقا از روی آن هم فیلمی به نام «جاده» توسط جان هیلکوت استرالیایی ساخته شد. داستان این فیلم که خود فرانکو در نقش اصلی اش بازی می کند، درباره مرد خشن و اجتماع گریزی است که در غاری دور افتاده در کوهستان زندگی می کند. نکته جالب اینجاست که «فرزند خدا» فقط یکی از سه فیلمی است که فرانکو در مقام کارگردان در سال 2013 ساخته است.
فیلم تازه شهرام مکری تنها نماینده ایران در ونیز امسال
گربه و ماهی با لهجه ایتالیایی
تعدادی دانشجو برای شرکت در جشن بادبادک پرانی در شب یلدا به شمال رفته اند. در همسایگی اردوگاه کوچک آنها، کلبه ای قرار دارد که سه آشپز یک رستوران ساکنش هستند. آشپزها برای پختن غذاهای رستوران به گوشت احتیاج دارند و جز این جوان ها کسی در آن اطراف نیست.
این خلاصه قصه عجیب و غریب که فیلم های هارور و اسلشر آمریکایی را به ذهن متبادر می کند و از یک داستان واقعی الهام گرفته شده، تنها نکته جالب توجه دومین فیلم بلند شهرام مکری نیست. مکری که در فیلم های کوتاهش هم نشان داده چقدر به تجربه گرایی و آزمودن فضاها و موقعیت های کمتر تجربه شده علاقه دارد، کل فیلم را در یک سکانس پلان گرفته است. بله، یک فیلم بلند بدون کات.
مکری در فیلم های کوتاهش از جمله »محدوده دایره» و «خام، پخته، سوخته» هم از پلان سکانس استفاده کرد اما این یکی خیلی فرق دارد و اوین بار است که در سینمای ایران، کل یک فیلم بلند از یک پلان طولانی تشکیل شده است. حتی در بین فیلم های تاریخ سینمای جهان هم چنین ساختار سنگین و سختی بسیار کمیاب است.
فیلمبرداری دشوار «ماهی و گربه» برعهده محمود کلاری بوده است که انگار بعد از «جدایی نادر از سیمین» دوباره به روزهای اوج جوانی برگشته. حضوراو در این فیلم آنقدر برای مکری مهم بوده که به خاطر او چند ماهی پروژه را عقب انداخته تا کلاری فیلمبرداری «گذشته» فرهادی را تمام کندو به ایران برگردد اما بازیگران چنین فیلمی که مشخص است کار سختی را بر دوش داشته اند، بیشتر از بین چهره ها و بازیگران ناشناخته یا کمتر شناخته شده انتخاب شده اند، مثلا ندا جبراییلی قبلا در «قاعده تصادف» بهنام بهزادی و «بی تابی بیتا»ی مهرداد فرید بازی کرده؛ سمانه وفایی در «آن سه» نقی نعمتی حضور داشته و مونا احمدی در سریال محبوب «وضعیت سفید» حمید نعمت الله نقش آفرینی کرده است.
مکری با بازیگران یک ماه در تهران و یک ماه دیگر در شمال و جلویدوربین با آنها تمرین کرده است. امیر اثباتی هم که چهره شناخته شده ای در زمینه طراحی صحنه و لباس است، به جز حرفه اصلی اش، به عنوان مشاور پروژه هم با کارگردان همکاری کرده و به گفته خود مکری مشاوره های خیلی خوبی هم به او داده است.
با توجه به اینکه فیلم اول مکری «اشکان، انگشتر متبرک و چند دااستان دیگر» با وجود نقدها و بازخوردهای بسیار مثبتی که از طرف منتقدانی که در جشنواره فیلم فجر آن را دیده بودند گرفت، هیچ وقت رنگ پرده را ندید، مسلما پیدا کردن تهیه کننده و سرمایه گذار برایش خیلی مشکل بوده است؛ به خصوص برای چنین فیلم نوجو و هنجارشکنی. برای این نوع فیلم ها حتی در خارج از کشور هم سرمایه گذار پیدا نمی شود و اینکه فکری توانسته سرمایه فیلم جدیدش را، آن هم در این وضعیت ناهنجار و پر از اغتشاش کنونی سینمای ایران جور کند و آن را به ونیز هم بفرستد، چیزی کمتر از معجزه نیست.
ارسال نظر