باشویس سینگر؛ رمان نویسی به زبان ییدیش
ایزاک باشویس سینگر نویسنده لهستانی تبار آمریکایی در بیست و یک نوامبر ۱۹۰۲ در خانواده ای یهودی در دهکده ای نزدیک ورشو به دنیا آمد. او با وجود آشنایی به زبان انگلیسی و همکاری با مترجمان آثارش همه عمر به زبان مادری اش «ییدیش» نوشت.
مهاجرت
ایزاک باشویس سینگر در ۱۹۳۵، یک سال پس از برادرش جاشوا به آمریکا مهاجرت کرد. سینگر نخستین سال های اقامتش در این کشور را به عنوان «گمشده در آمریکا» توصیف کرده است. در ابتدا به توصیه برادرش با روزنامه محلی ییدیش به نام فوروارد همکاری می کرد، اما به زودی قلم را زمین گذاشت و با این که قبلا در لهستان داستان هایی منتشر کرده بود تا چند سال به گفته خودش چیزی ننوشت. زبان ییدیش که زبان رایج یهودی های اشکنازی اروپای شرقی و مرکزی بود دیگر انگیزه ای برای ادامه کار در او ایجاد نمی کرد. در یکی از نوشته هایش از خود می پرسد: «چه کسی در آمریکا به زبان ییدیش نیاز دارد؟» اما به تدریج با شرایط تازه کنار آمد و همکاری با روزنامه فوروارد را از سر گرفت. مرگ زودهنگام جاشوا در ۱۹۴۴ که با انتشار رمان، مقاله و گزارش به عنوان یکی از همکاران اصلی فوروارد شناخته می شد مسوولیت ایزاک را برای پرکردن جای برادر بیشتر کرد. سینگر به زودی در این روزنامه در کنار مقاله و گزارش و یادداشت های پراکنده شروع به انتشار داستان های تازه اش کرد.
شهرت
داستان های سینگر به زبان ییدیش در دهه پنجاه میلادی به تدریج نظر مترجمان مختلفی از جمله ساول بلوی جوان را که بعدها و حتی زودتر از خود سینگر به جایزه نوبل ادبی دست یافت جلب کرد. داستان های کوتاه و بلند او یکی پس از دیگری با نظارت خودش به انگلیسی برگردانده شدند. سینگر مجموعه ترجمه های انگلیسی زیر نظارت خودش را پس از انتشار، «نسخه اصل دوم» می خواند. از آنجا که در جریان بازبینی داستان ها با توجه به ظرفیت های زبان انگلیسی تغییرهای خواه ناخواه پیش می آمد بحث کیفیت برتر داستان های ییدیش و ترجمه انگلیسی شان زیر عنوان «سینگر واقعی» سال ها میان منتقدان و طرفداران آثارش داغ بود.
کسانی که با زبان ییدیش آشنایی دارند هنوز هم به ظرایفی اشاره می کنند که در ترجمه انگلیسی داستان ها گاهی از دست رفته است، در مقابل گروهی با توجه به ویژگی های زبان انگلیسی از جمله شفافیت، کارایی و سرراستی، نسخه های «اصل دوم» را حتی برتر از «اصل اول» می خوانند. به این ترتیب بیشتر ترجمه های داستان ها و رمان های سینگر از دهه شصت میلادی به بیش از پنجاه زبان دنیای بر مبنای نسخه انگلیسی آن هاست. سینگر خود اینجا و آنجا در پاسخ به این که کدام یک از نسخه ها را ترجیح می دهد نظر قاطعی نداده، از یک طرف به ظرایف غیرقابل انتقال بخصوص در مورد اصطلاحات مذهبی، قومی و محلی اذعان می کند و از طرف دیگر ترجمه های انگلیسی زیر نظر خودش را کم تر از نسخه اصل نمی داند و از این که به ضرورت ترجمه، داستان هایش را بازنگری کرده ابراز خشنودی می کند.
او همچنین با وجود این که داستان هایش سرشار از اشاره های توراتی و متن های دیگر مذهبی و اسطوره ای قوم یهود است، به این سوال که آیا خود را نویسنده ای یهودی می داند، پاسخ منفی می دهد و می گوید نویسنده یهودی کسی است که درباره پیدایش این قوم، تاریخ، مسایل اجتماعی و دیگر جنبه های مرتبط با مذهب یهود بنویسد، چه به زبان عبری، چه ییدیش، چه انگلیسی و آلمانی یا هر زبان دیگری، اما او خودش را داستان نویسی ییدیش زبان می داند که مثل هر داستان نویس دیگری از روی علاقه به این هنر رو آورده و براساس زندگی و تجربه های شخصی خودش می نویسد. در داستان کوتاه خود را مدیون موپاسان و چخوف می دانست و در رمان هایش منتقدان به تاثیر توماس مان و تولستوی بر او اشاره کرده اند. سینگر در جوانی رمان کوه جادوی توماس مان و چند اثر کنوت هامسون را به زبان ییدیش برگرداند. رابطه او با زبان مادری ییدیش خالی از ییچیدگی و طنز نیست. او زبان ییدیش را زبانی مرده یا رو به مرگ می خواند که در آن معادلی برای واژه های سلاح، مهمات، تجهیزات جنگی و مانور نظامی وجود ندارد.
در سخنرانی به مناسبت دریافت جایزه نوبل در سال 1978 به شوخی خود را نویسنده ارواح معرفی می کند و می گوید چه زبانی بهتر از زبان مرده ییدیش برای شرح حال ارواح، و پیش بینی می کند که روز رستاخیز به زودی فرا می رسد و مردگان فراوانی در کنار موسی سر از گور بر می دارند و همه یک صدا می پرسند اینجا کتاب تازه ای به زبان ییدیش برای خواندن هست؟ در جای دیگری پیش بینی می کند تا صد سال دیگر جمعیت دنیا به صد میلیارد می رسد و در این میان جمع کثیری برای رساله پایانی دکترای خود به تحقیق درباره زبان ییدیش می پردازند و این زبان به این ترتیب دوباره زنده می شود و به حیات خود ادامه می دهد.
دنیای سینگر، دنیای اشباح و شیاطین زمینی
بسیاری از رمان ها و داستان های کوتاه سینگر، صرف نظر از چهارده رمان و حدود ده مجموعه داستان کوتاه، هنوز به زبان انگلیسی یا زبان دیگری ترجمه نشده اند. مجله نیویورکر چند سال پیش یکی از این داستان ها را به نام ایوب به مناسبت صد و دهمین سال تولد نویسنده به زبان انگلیسی منتشر کرد. در این داستان راوی ماجراهایی را که در لهستان و روسیه دوران استالین بر او رفته برای عضو تحریریه نشریه ای به زبان ییدیش در نیویورک تعریف می کند. راوی که خود در جوانی با امید و آرزوهای فراوان دل در گرو پیشوایان رستگاری توده ها و در راس شان تروتسکی داشته پس از تجربه های تلخ شکنجه و زندان آن هم به دست دوستان و همفکرهای سابق خودش و مشاهده دور باطل مرگ و شکنجه جلادان و شکنجه گران به دست یکدیگر، به این نتیجه رسیده که خطرناک ترین انسان ها آن هایی هستند که مدعی بهبود وضع بشر و ساختن دنیایی به زعم خودشان بهتر برای توده ها هستند.
دبیر در عین همدردی چاره ای جز پوزخند به این پیشنهاد عجیب ندارد. به راوی می گوید تو هم عوض نشده ای، هنوز به فکر اصلاح بشری، اما خودکشی عملی فردی ست، نه جنبشی جمعی. سینگر را بعضی منتقدان، و به گفته خودش «کافه نشین های جنب روزنامه فوروارد در نیویورک»، که نویسنده ای بدبین و ناامید از نوع بشر خوانده اند، او در خطابه اش در مراسم اهدای جایزه نوبل می گوید، با این اتهامات راحت است، همان طور که بودلر، ورلن، آلن پو و استریندبرگ با چنین نقدهایی مشکل نداشتند. سینگر در کارنامه خود چهارده کتاب برای کودکان دارد. با این آثار پا به پای آنچه برای کودکان گفته خودش هم کشف و شهود کرده است، یکی از درس هایی که از کودکان گرفته به گفته خودش این است که آن ها انتظار ندارند نویسنده محبوب شان دنیا را نجات دهد، «این توهمات بچگانه مال آدم بزرگ هاست.»
واپسین سال ها
سینگر از زمانی که به ایالات متحده رفت در نیویورک زندگی می کرد. گزارشگر فصل نامه پاریس ریویو که از او در آپارتمان روشن و آفتابگیرش در شمال خیابان برادوی دیدار کرده می نویسد، بدون ساعات مشخصی هر روز پشت میزش در اتاق نشیمن کار می کند. رنگ پریده و نحیف است و به نظر نمی رسد بیش از چند قدم بتواند راه برود، اما هر روز با این ظاهر کیلومترها در شهر پیاده روی می کند. سینگر گیاهخوار بود و می گفت مرغ را نه به خاطر سلامتی خودش، بلکه برای سلامتی مرغ هاست که نمی خورد.
نظر کاربران
بسیار عالی