پدرسالاران تلویزیون ایران
سراغ پدرسالاران یا «پدران اقتدارگرا» رفته ایم تا ببینیم آنها چه ویژگی ها و تفاوت هایی با هم دارند و چقدر به هم شبیه اند. بحث درباره تکرارِ نوع اختلاف نسل ها، کلیشه شدن پدران تلویزیونی و خیلی ایرادات دیگر، بماند برای بعد ...
پدران تلویزیونی در همه این سال ها (حداقل از «پدر سالار» که این نوع قهرمان را برای نخستین بار قاب گرفت) در همین نماهای آشنا و با زیاد و کم کردن چند ویژگی، کلیشه شده اند. کمتر نشانی از پدرِ «در دیالوگ برقرار کنند، حرف بزنند، حرف بشنوند و یکی به دویشان مخاطب را میخکوب کند. نکته دیگر در نوع اختلاف نسلی هم هست؛ معمول ترین و دم دست ترین اختلاف، بن مایه درام می شود؛ قلدرمآبی و آزادی خواهی دو سوی قصه، آتش فتنه را ایجاد می کند.
هر چند نویسندگان تلاش کرده اند که اثری از تضادهای فرهنگی را هم در این خانواده ها بگنجانند، ولی همه این تلاش ها در رابطه های افراطی (مثل اعتیاد در همین سریال آخر) خلاصه شده و جلوتر نمی رود. هر چند همه این اختلاف و شخصیت ها «اسدالله خان» تا «اردلان تمجید» به اندازه ۱۸ سال هست؟ برای همین، به جای پرداختن به سریال «مادرانه» و نقاط قوت و ضعف آشکارش، سراغ پدرسالاران یا «پدران اقتدارگرا» رفته ایم تا ببینیم آنها چه ویژگی ها و تفاوت هایی با هم دارند و چقدر به هم شبیه اند. بحث درباره تکرارِ نوع اختلاف نسل ها، کلیشه شدن پدران تلویزیونی و خیلی ایرادات دیگر، بماند برای بعد ...
از اسدالله خان تا اردلان؛ پدرسالارانِ تلویزیونی را به یاد می آورید؟
کودتا در خانه!
اگر به خاطره تان رجوع کنید، تنها پدران ماندگاری که از تلویزیون به یادمان مانده. همین کاراکترهایی اند که در این صفحه می بینید؛ نکته بامزه اینجاست که همه شان به نوعی پدرسالارند. قهرمان/ ضد قهرمان هایی جذابند و با ویژگی های مشترکی می شناسیمشان. نگاهی به این فهرست و عاقبت هر شخصیت، ادعای ما را اثبات می کند؛ فرمول اغلب پدران/ پدرسالاران تلویزیونی ما یکی است؛ بی کم و کاست. البته این وسط جا دارد یادی هم کنیم از پدران ترانه مادری (با بازی امیر دژاکام)، فاصله ها( با بازی دانیال حکیمی)، جراحت (با بازی امین تارخ) و سقوط یک فرشته (با بازی مسعود رایگان) که جایشان خالی است! هر یک از آنها، ویژگی های مشترکی داشتند ولی یا روند داستان، به سمت دیگری رفت (مثل اختلاف خانوادگی - برادری در جراحت)، یا آنقدر ضعف داشتند که مانا نشدند تا صاحب مطلب جداگانه ای شوند!
اسدالله خان؛ محمدعلی کشاورز
پدرسالار
کارگردان و نویسنده: اکبر خواجویی/ اکبر محلوجیان
شغل: راننده تاکسی، بازنشسته و صاحب تعمیرگاه
شخصیت: اسدالله خان حتی اسم فرزند هنوز به دنیا نیامده پسرش جمال (خسرو شجاع زاده) را هم انتخاب کرده بود، آن هم در شرایطی که مشخص نبود نو رسیده پسر است یا دختر! پدری پولدار (تاکسی های پسرها و داماد بزرگش را از جیب خود خریده و جداگانه هر کدام را به نام بچه ها زده بود)، مهربان (مدام پیگیر احوال پسر و عروس بزرگش بود تا ببیند نتیجه دوا درمانشان برای بچه دار شدن به کجا می کشد)، نسبتا با سیاست (توانسته بود عروس سرکشی مثل زهره - اکرم محمدی - را رام کند) و در عین حال اقتدار طلب که دلش می خواست استقلال بچه ها را زیر سایه سلطه خودش بگیرد و همه را دور خود جمع کند تا مجیزش را بگویند.
بحران: آذر، زن ناصر و عروس کوچک خانواده (با بازی کمند امیر سلیمانی) آرامش امپراتوری اسدالله را به هم می زند. دلش نمی خواهد مثل باقی عروس ها با پدر شوهر و مادر شوهر توی یک خانه باشد. فشارهای اسدالله، تهدید و تطمیع هایش و ریش سفیدی های بقیه فایده ای ندارد و آذر با ناصر خانه را ترک می کنند و برای مستاجری، می روند پیش دشمن خونی پدرسالار: مولود، خواهر زن اسدالله (جمیله شیخی).
عاقبت: اسدالله اولش با شعار «یا همه یا هیچ کس» از در لجبازی درمی آید. تاکسی ها را از پسرها و دامادش پس می گیرد و جمال و جلال را از خانه بیرون می اندازد. با شکایت اکبر (داماد خانواده؛ محمود جعفری) اما ورق برمی گردد. پدرسالار روز به روز تنهاتر می شودو بالاخره پرچم تسلیم را بالا می برد. بچه ها را به یک شام دور همی دعوت می کند، اما آنها به خاطر اختلاف بین خودشان به مهمانی نمی رسند (راه رفتن خشمگین اسدالله روی سفره و شکستن ظرف ها را یادتان هست؟) سکته بعد از این ناکامی، نقطه عطف ماجراست که باعث نرم شدن پدر، کوتاه آمدن او و دوباره دور هم جمع شدن خانواده می شود؛ هر چند دیگر از آن خانه قدیمی خبری نیست و قرار است آپارتمانی نوساز جایش را بگیرد.
محمود شوکت: حسن پورشیرازی
نرگس
کارگردان و نویسنده: سیروس مقدم/ مسعود بهبهانی نیا
شغال: پارچه فروش متمول
شخصیت: شوکت پدرسالاری دوست نداشتنی و منفی بود. یک آنتاگونیست کلاسیک، که ویژگی جذاب و مثبت چندانی در شخصیتش به چشم نمی خورد؛ بخشی از درآمدش را از راه نامشروع و شبهه دار به دست آورده بود، با وجود همسر مظلوم و صبور و مهربانش، زن دوم گرفته بود، به بچه هایش بی دلیل و بی منطق زور می گفت و خلاصه نکته ای در وجودش نداشت که به آن دل خوش کنیم. قطعا اگر هنرنمایی استادانه حسن پور شیرازی در این نقش نبود، شوکت هم اینقدری سمپاتی برانگیز نمی شد و در خاطره ها نمی ماند.
بحران: پسر شوکت (مهدی سلوکی) می خواد با دختری (نسرین؛ عاطفه نوری) عروسی کند که از نظر اقتصادی در شأن و شخصیت خانواده آنها نیست. آن هم پسری که به قول معروف، حتی آب دماغش را هم نمی تواند بالا بکشد اما ادعای استقلال و روی پای خود ایستادن دارد. همین باعث می شود پدر برآشوبد و تمام هم و غم خود را صرف این کند تا جلوی این وصلت را بگیرد. در نهایت وقتی همه راه ها را بسته می بیند، با بی رحمی و بی ملاحظگی پسر را در یک تصمیم بی برگشت از خانه بیرون می اندازد. اگر حمایت های مادرانه و مقاومت های جانانه نرگس (خواهر عروس؛ مرحوم پوپک گلدره/ ستاره اسکندری) نبود، معلوم نبود چه بلایی سر این دو گل نوشکفته می آمد.
عاقبت: سریال سیروس مقدم، در یک چرخش غریب، از جایی به بعد، یکی از شخصیت های اصلی و مهم و جذابش را به فراموشی می سپارد و ما در قسمت های پایانی خبر خاصی از شوکت نداریم اما بالاخره وقتی دوباره (هر چند کوتاه) سر و کله اش در قصه پیدا می شود، او را در هیات مردی در هم شکسته و فروپاشیده می بینیم. پدرسالاری که از اوج عزت به حضیض ذلت افتده؛ گرچه دلایلش چنان که باید، بر ما مشخص نیست و احتمالا باید فرض کنیم که به مکافات اعمالش دچار شده است.
حشمت فردوس: داریوش ارجمند
ستایش
کارگردان و نویسنده: سعید سلطانی / سیعد مطلبی
شغل: رییس بازار میوه و تره بار
شخصیت: حشمت فردوس ذاتا آدم بدی نیست؛ نان رسان چند خانواده است، دست به خیر است، پسرانش را با تمام وجود دوست دارد، از طرفی با رنج و بدبختی به پول و پله رسیده و نه زد و بند، کینه توز هم نبوده ... ولی وقتی پای اعتقاد و تصمیم به میان می آید، باید حرف، حرف او باشد. برای همین شخصیتش تابع این تصمیم تغییر می کند؛ تند و تیز می شود، نعره می زند، دفتر کارش را به هم می ریزد، مشت و لگد نثار می کند و «افتاد ... افتاد؟» هایش حالت عصبی تری به خود می گیرد. او هر کاری می کند تا حرفش را به کرسی بنشاند، حتی اگر به خاطرش، پسر جگر گوشه اش را طرد کند و برای نوه های یتیمش دردسر بیافریند!
بحران: مثل خیلی از نمونه های سریال های ایرانی، این «عشق» و تصمیم به ازدواج است که بحران ایجاد می کند. وقتی پسر ته تغاری و عزیز کرده حشمت خان (طاهر فردوس؛ مهدی پاکدل) از سربازی برمی گردد و تصمیم می گیرد - پس از ماجراهایی - با خواهر محمد (مهدی سلوکی) دوست صمیمی و مرحومش (ستایش؛ نرگس محمدی) ازدواج کند. دردسرهای راضی کردن پدر داغدار ستایش (محمود عزیزی) از یک طرف و درگیر شدن با پدر در طرف دیگر، گره هایی است که با موش دوانی عروس حسود و کینه توز خانواده (انیس؛ سیما تیرانداز) به مرگ طاهر منجر می شود. بحران دوم، حشمت خان پولدار و پرنفوذ را در سوی تاریکی داستان قرار می دهد! «بچه های طاهر باید توی خونه من بزرگ بشن؛ افتاد؟» تعقیب و گریز و بدل شدن داستان «دختری به نام نل» (یادتان هست با پدر بزرگش باید از دست طلبکار طماع فرار می کردند؟) داستان فصل نخست ستایش بود.
عاقبت: این را فقط خدا می داند و نویسنده فصل دوم سریال! به زودی های زود متوجه سرنوشت حشمت و ستایش خواهیم شد!
جمیل؛ مهدی سلطانی
دیوار
کارگردان و نویسنده: سیروس مقدم/ سعید نعمت الله
شغل: خلافکار سابقه دار
شخصیت: تا قبل از «مادرانه» آخرین [و متفاوت ترین] نمونه از پدرسالاران تلویزیونی بود؛ مردی که در حوزه کاری یک آدم بد مطلق به حساب می آید، رییس باند تبهکاری است، سابقه 15 سال زندان دارد، کینه توز و اهل تلافی است، در بزن بهادری سابقه دارد ... ولی در حوزه خانوادگی، یک پدر دلسوز و شکستنی است؛ برای دخترش خورشید (تینا آخوندتبار) دل می سوزاند و می خواهد با آخرین کار خلافش، دنیای بهتری برای او بسازد. در واقع «پولداری» از این پدر سالار حذف و آرزوی ثروت فراوان و ساختن زندگی بهتر برای دختر، به ویژگی شخصیتی جمیل اضافه شده تا از بدمنی اش (!) بکاهد. در جای جای داستان و دیالوگ های مختلف مشخص می شود که او گنهکاری به تقصیر است که بر اثر شرایط اجتماعی به این راه کشیده شده و حالا قربانی است.
بحران: آزادی جمیل از زندان و گرفتن انتقام از پلیسی (آتیلا پسیانی) که اتفاقا هم عامل بدبختی و دستگیری اوست و هم همسر خواهرش (فریبا کوثری) و هم نگهدارنده دخترش در ایام زندان و هم پدر خواستگار دخترش (امیرحسین؛ مهرداد صدیقیان)! روبروی هم قرار گرفتن این دو کاراکتر دزد و پلیس و دو پدر دلسوز (با ویژگی هایی از یکدندگی مشابه) گره اصلی و قدرتمند این سریال کوتاه و اکشن بود.
عاقبت: قربانی از همان ابتدا معلوم بود. پدری که انتقام جویی همه وجودش را آکنده کرده ولی می خواهد برای دخترش «بماند»؛ موفق نمی شود. جمیل به خواسته اش (انتقام / پول/ خورشید) نمی رسد.
نظر کاربران
اول پدرسالار دوم ستایش سوم نرگس بعدش دیوار
افتادددد؟ بگو خبب
پاسخ ها
خبب
افتادددد؟ بگو خبب
تو اینا فقط سریال پدر سالار
یکمی هم نرگس
اونای دیگه کلا ولل معطلن!
چقدر داریوش ارجمند بی کلاس و لمپنه
پاسخ ها
آفرین کاملا موافقم
"شغال: پارچه فروش متمول"
شغال یا شغل ! :دی
پاسخ ها
khkhkhkhkh++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
چقدر داریوش ارجمند بی کلاس و لمپنه
باید به منبع این گزارش اشاره میکردید.منبع:هفته نامه همشهری جوان
ایجاد اثر هنر است نه کپی کاری و سرقت ادبی.