«میهن بهرامی» که بود و چه کرد؟
میهن بهرامی نویسنده، نقاش، شاعر، روانشناس، جامعه شناس، منتقد سینما و تئاتر، اندیشمند و متخصص تاریخ هنر، فرزند خانواده ای از زنان ایرانی پیشرو و توانمند بود.
با بروز انقلاب مشروطه و کشته شدن همسرش در آشوب های آن دوران که غارت خانه و از دست رفتن دارایی های خانواده را نیز به دنبال داشت، او در یک اقدام سریع، که به زیبایی توسط میهن بهرامی در قصه «آب متکا» ترسیم شده، چهار فرزند خردسال خود را از مهلکه بیرون کشید، در حاشیه جنوبی شهر مادیانی کرایه کرد، از دست قاطرچی که قصد دست درازی به او را داشت گریخت و سواره خود را به قم، نزد خویشانش رساند. او صندوقچه قصه های کهن و شیرزنی کاردان بود که تا پایان عمر مورد احترام و تکریم همگان قرار داشت.
تنها دختر او، مادر میهن بهرامی، به نام فروغ اختر کردارنیک، خیلی زود همسر جوان و فرهیخته خود را از دست دارد و برای به دست آوردن حق سرپرستی فرزندانش، میهن و علی (که در چهار سالگی بیمار شد و از دنیا رفت)، سخت مبارزه کرد.
میهن از سیزده سالگی به کلاس نقاشی استاد جعفر پتگر رفت. شاگردی مشتاق، کوشا و بااستعداد بود. علاقه ای کمیاب، بین هم نسلانش به موسیقی کلاسیک، ادبیات والا و شاهکارهای هنری جهان داشت. استادش این شور و علاقه را گرامی داشت و به پرورش آن همت گماشت.
میهن بهرامی نخستین رمان خود، «زنبق ناچین» را در هفده سالگی نوشت و منتشر کرد. نثر فارسی شگفت آور او، که وسعت و عظمت دایره واژگانش یادآور نقش شکسپیر در زبان انگلیسی و نقش دانته در زبان ایتالیایی بود، راه او را از همان آغاز به بهترین نشریه های ادبی گشود و او سال ها با مجله هایی همچون فردوسی، نگین، سخن و نیز نشریه های گوناگون دهه های شصت و هفتاد خورشیدی همکاری می کرد. مجموعه قصه «حیوان» در 1363 منتشر شد.
در نگاهی کلی، سبک نویسندگی میهن بهرامی را می توان پرشور، ژرف نگر و ژرف اندیش، سرشار از تصویرپردازی های جاندار و در عین حال خیال انگیز، و به شدت وامدار و وابسته فرهنگ خاص زنان ایرانی توصیف کرد.
آشنایی او با روانشناسی، فلسفه و جامعه شناسی با آموزش رسمی همراه بود. دانش آموخته دانشگاه تهران در رشته های فلسفه و جامعه شناسی به حساب می آمد، و دکترای خود در جامعه شناسی را نیز از دانشگاه یو سی ال ای کالیفرنیا گرفت. پس از آن، سال ها با استادان روان شناسی، از جمله دکتر زمان شرفشاهی، دکتر احمد بیرشک، و دکتر محمد مجد در ترجمه و تدوین آثاری در این زمینه همکاری می کرد. روانشناسی فردی (۱۳۶۱)، ترجمه تحلیلی ای از نوشته آلفرد آدلر، یکی از دستاوردهای همین شاخه از فعالیت های اوست.
میهن بهرامی در دانشگاه تهران با محمد متوسلانی، سینماگر و دانشجوی سال آخر رشته زبان انگلیسی، آشنا شد. این رابطه پرمهر که با عشق به فرهیختگی و اندیشمندی درآمیخته بود، این زوج را در پاییز 1345 به یکدیگر پیوند داد. از آن پس، دانش و ادراک میهن بهرامی از سینما و هنرهای دراماتیک، هدایتگر دست توانمند این نویسنده در نوشتن انبوهی نقد برای آثار سینمایی و تئاتر شد. مجموعه نوشته های او در این زمینه، در صورت گردآوری می تواند کتابی چندین جلدی را تشکیل دهد. همکاری در نوشتن قصه فیلم و فیلمنامه به آگاهی و شناخت درونی او از این عرصه کمک می کرد.
نمونه ای نوعی از حاصل این دسته از فعالیت های او را در کتاب جستجوگر می توان یافت؛ تک نگاری فیلمی به همین نام، ساخته محمد متوسلانی، با فیلمنامه ای که فیلمساز براساس قصه هُرماس میهن بهرامی نوشت، و طراحی صحنه و مدیریت هنری این پروژه را نیز به او سپرد. فیلم جستجوگر، بازگویی امروزینی از سیر و سلوک در بستر عرفان ایرانی است. این فیلم، در کنار نمایشگاهی از شاهکارهای معماری ایرانی همچون مسجد کبیر یزد، باغ شازده در ماهان کرمان، و عمارت کریم خانی باغ دولت آباد شیراز، یکی از نخستین آثاری است که چشم اندازهایی شکوهمند و تمام و کمال از ارگ بم را- سال ها پیش از زلزله و حتی پیش از توجه و رسیدگی خاصی به این یادمان باستانی- به تصویر می کشد.
سرگذشت درخشان میهن بهرامی، بدون تردیدی، با پر کشیدن او به آسمان به پایان نمی رسد. آفریده های گران قدر و پرشمار او، که تنها حضوری نمونه وار در این نوشته کوتاه دارند، همچون ستارگان نامیرا ابر پهنه تاریخ فرهنگی سرزمین ایران خواهند درخشید.
فرصت ناتمام
محمد متوسلانی، کارگردان و بازیگر سینما: میهن بهرامی نویسنده ایده آلیستی بود. اصولا در کارش بلندپرواز بود و نظر به قله ها داشت و کوشش می کرد اثری که خلق می کند فارغ از وابستگی به جریان های روز یا جلب توجه این و آن باشد. نه دنبال کسب درآمد مادی بود نه پیوستن به دار و دسته های گوناگون. یاد ندارم از بابت نوشته هایش برای مطبوعات ریالی پول گرفته باشد. تنها پولی که دریافت کرده از رادیو بود برای نمایش نامه ها و نقدهای ادبی.
قصه هایش را به مجلات ادبی مثل سخن و نگین و وحید و نامه کانون نویسندگان و... می داد که اصولا توانایی مالی چندانی نداشتند. هرگز قصه ای به مجلات و روزنامه های پرتیراژ و توده پسند نمی داد. مخاطبانش را در میان خوانندگان مجلات وزین ادبی جست و جو می کرد. در چند نمایشگاهی که چه انفرادی و چه جمعی، تابلوهای نقاشی اش را به نمایش گذاشت، حاضر نشد هیچ کدام از آنها را بفروشد. گاه خریدارانی او را وسوسه می کردند، در ابتدا رضایت می داد ولی بعد هنگام عمل پشیمان می شد و از فروش خودداری می کرد.
به یاد دارم حتی به سفارش دوست نزدیکی تابلویی کشید؛ علیرغم این که آن دوست حاضر به پرداخت مبلغ قابل توجهی هم بود از فروش تابلو خودداری کرد و سبب رنجش آن دوست شد. در کار هنری به اصالت هنر و اولویت انسان اعتقاد داشت. به شدت از مرگ نفرت داشت و ظلم ستیز بود و در جدال با خرافه و تحیق، اما نه در خط و مسیر یک ایدئولوژی خاص.
با این که در سال های تحصیل او در دانشگاه اوج فعالیت های سیاسی بود و هم دوره هایی نظیر بیژن جزنی و پروانه فروهر داشت اما به هیچ یک از جریان های سیاسی نپیوست چون معتقد بود کار سیاسی به کار هنری صدمه می زند، اما نمی توانست نسبت به رنج انسان و بی عدالتی و کاستی ها و کثری ها بی تفاوت باشد و رد پای این احساس را می توان در تمامی آثار او دید.
دهه چهل اوج فعالیت های ادبی او بود و پس از به دنیا آمدن دخترمان ناتالی در سال ۱۳۴۹ فعالیت هایش کم و کمتر شد. علاقه اش به روانشناسی و عطش دانستن در این زمینه او را به سوی همکاری با دکتر حسن زمانی شرفشاهی برای ترجمه «روانشناسی فردی» و دکتر محمد مجد برای نوشتن کتاب «درمان بدون دارو در روانشناسی» سوق داد. شاید یکی از علل پرکاری میهن بهرامی در اوایل دهه چهل پشتکار دکتر محمود عنایت سردبیر مجله نگین بود که برای دریافت قصه ها و مقالات میهن به دانشگاه می آمد تا پس از تمام شدن کلاس مطالب را از او بگیرد.
او طرح سه رمان و چندین قصه کوتاه و یک کتاب در مورد «مکتب پتگرها» را داشت که گهگاه با من درباره آن ها صحبت می کرد و به دنبال آرامش و لحظه نابی بود برای شروع آن ها که هرگز فرصت ایده آل برایش حاصل نشد. کما این که این فرصت برای تمام کردن تابلوی مادربزرگ که آن را بسیار دوست می داشت نیز به دست نیامد.
ارسال نظر