روزنامه شهروند - امین فرج پور: آلیس در میان آینه فیلمی فانتزی- ماجرایی است با فیلمنامهای از لیندا وولورتون و کارگردانی جیمز بابین که توسط تیم برتون، سوزان و جنیفر تاد تهیه شده است. این فیلم که اقتباسی آزاد از آلیس در میان آینه لویس کارول است ، دنبالهای است بر آلیس در سرزمین عجایب که در سال ٢٠١٠ توسط تیم برتون ساخته شده بود. این بار اما تیم برتون فقط به عنوان یکی از تهیهکنندگان فیلم فعالیت کرده؛ و البته بسیاری از منتقدان نبود او بر صندلی کارگردانی را یکی از مهمترین کمبودهای این فیلم و یکی از مهمترین دلایل کم رمقتر بودن بار فانتزی آن در قیاس با فیلم اصلی عنوان کردهاند...
اول بار خبر ساخته شدن آلیس در میان آینه را نشریه ورایتی در سال ٢٠١٢ اعلام کرد. وقتی از جیمز بابین که آن زمان در حال انجام مراحل پس تولید فیلم ماپتها بود، خواسته شد که کارگردانی این فیلم را برعهده بگیرد، با گفتن جمله «نمیتوانم این پیشنهاد را رد کنم» نشان داد به هر قیمتی میخواهد کارگردان این فیلم باشد. حقیقت این است که بابین سالها بود به کتابهای لوییس کارول و نیز مقوله تاریخ و زمان علاقه داشت و بنابراین نمیتوانست چنین فرصت کمنظیری را از دست بدهد...
این فیلم از نامهای بزرگی در مقام بازیگر سود میبرد. اگر بخواهیم در این میان به مهمترین آنها اشاره کنیم، بیشک اولین اسمی که به زبان میآید، جانی دپ همیشه درجه یک است که نیازی به معرفی ندارد. هلنا بونهم کارترهم به سیاق بیشتر فیلمهایی که تیم برتون در آنها نقش مهمی دارد، دیگر بازیگر فیلم است. میاواشیکوفسکا، آن هاتاوی، مت لوکاس، رایز آیفنز و ساشا بارون کوهن دیگر بازیگران مطرح فیلم هستند که در کنار صداپیشگانی چون آلن ریکمن، مایکل شین، تیموتی اسپال و استفن فرای یکی از پر اسم و رسمترین کستهای ممکن را شکل بخشیدهاند.
اگر بخواهیم به عقب برگردیم باید گفت که تابستان ٢٠١٣ بود که اعلام شد جانی دپ یک بار دیگر نقش کلاه دوز را ایفا خواهد کرد و سپس چند ماه بعد نیز خبر حضور مجدد میا واشیکوفسکا در نقش آلیس اعلام رسمی شد. ساشا بارون کوهن نیز در ژانویه ٢٠١٤ به گروه پیوست. نکته جالب درباره انتخاب این بازیگر گفته بامزه بابین کارگردان است که در گفتوگویی اظهار داشت هیچ کس در دنیا بهتر از او نمیتواند نقش یک احمق با اعتماد به نفس را بازی کند...
فیلمبرداری فیلم بهطور رسمی از چهارم آگوست ٢٠١٤ آغاز و در آخرین روز اکتبر به پایان رسید. بیست و هفتم ماه می سالجاری نیز آغازین روز نمایش جهانی آن فیلم بود که هنوز هم ادامه دارد.
آلیس در میان آینه که با پخشکنندگی کمپانی والت دیزنی روی پرده آمده، داستان آلیس( میا واشیکوفسکا) را روایت میکند که از طریق یک آینه جادویی به دنیای زیرزمین بازمیگردد و آن جا به کلاه دوز دیوانه( جانی دپ) برخورد میکند که اعتقاد دارد خانواده اش که چندین سال قبل مفقود شده اند هم چنان زنده هستند و او باید حقیقت را دریابد. آلیس سراغ ملکه سفید( آن هاتاوی) میرود و او هم پیشنهاد میدهد آلیس با ماشین زمان که در اختیار تایم(ساشا بارون کوهن) است به گذشته بازگردد تا خانواده کلاه دوز دیوانه و نیز خود او را نجات دهد...
آلیس در میان آینه با این که در گیشه با فروش نزدیک به سیصد میلیون دلار ظاهرا فروش خوبی داشته، اما مقایسه این رقم با بودجه صدوهفتاد میلیون دلاری ساختش نشان میدهد که فیلمی سودآور نبوده است. این فیلم که در آمریکای شمالی هشتاد و در بقیه بازارهای دنیا دویست و بیست میلیون دلار فروخته، به نوشته هالیوود ریپورتر ضرر و زیانی شصت و پنج میلیون دلاری به دیزنی وارد آورده است...
آلیس در میان آینه که در چهار هزار سالن اکران شده بود، بهرغم گمانهزنی کارشناسان مبنی بر فروشی نزدیک به شصت میلیون دلار در چهار روز اول، توانست ده میلیون دلار عایدی داشته باشد که چهل و یک میلیون دلار کمتر از ورسیون اصلی آلیس بود. فروش هفته اولش نیز افتی صد و شانزده میلیون دلاری در قیاس با آلیس تیم برتون نمایش داد. نشریات اقتصادی این فیلم را سومین فیلم شکست خورده دیزنی در تعطیلات یادآوری پنج سال اخیر پس از سرزمین فردا و نیز شاهزاده پارسی عنوان کردهاند.
غیر از آمریکا آلیس در میان آینه در چهل و سه کشور دیگر روی پرده آمده و در اولین هفته اکرانش نیز به رغم انتظار فروش صد میلیونی توانست هفتاد میلیون بفروشد. این اگرچه کمتر از میزان انتظار استودیو بود، اما به هر حال توانست این فیلم را به دومین فیلم جدول فروش هفتگی سینماهای دنیا بدل کند. در کل استقبال جهانی این فیلم بسیار بهتر از استقبالی بود که از این فیلم در داخل مرزهای آمریکا به عمل آمده است. آلیس اگرچه توانسته قسمت اعظمی از بودجه اش را در همان اکران اول به دست آورد، اما مقایسه میزان فروش آن با فیلم تیمبرتون باعث شده کارشناسان آن را فیلم شکست خورده دیزنی بنامند. و گرنه به سهولت پیداست در گیشه این فیلم گلیمش را از آب بیرون کشیده است...
بازتاب انتقادی فیلم نیز چندان خوب نبوده و عمدتا منتقدان با نقدهای منفی به استقبال این فیلم رفتهاند. مروری گذرا به نقدهای نوشته شده بر این فیلم نشان میدهد از نظر اغلب منتقدان کمبودهای این فیلم ریشه در کمبود خلاقیت فانتزی نابغهای چون تیم برتون دارند؛ و جیمز بابین اگرچه توانسته از پس مصور کردن این فیلم جادویی برآید، اما در کل فیلمش بیبهره از گرما و جذابیتی است که فیلمهای برتون به اتکای آنها آثاری درجه یک و ماندگار شمرده میشوند.
در سایت روتن تومیتوز بر اساس آرای ٢١١ منتقد این فیلم برآیند سی درصد آرای مثبت و نمره کمتر از پنج از ١٠ نمره ممکن را به خود اختصاص داده است. اجماع منتقدان این سایت بر این است که: آلیس در میان آینه به رغم این که از نظر بصری در همان حد آلیس تیم برتون تاثیرگذار و جذاب است، اما کمبودهای داستانی باعث شدهاند فیلم در زنده و جاندار کردن شخصیتهای کلاسیکش ناتوان جلوه کند. سایت متاکریتیک نیز از صد نمره ممکن به این فیلم سی و چهار نمره داده است. منتقد گاردین درباره این فیلم نوشته: آلیس در میان آینه فیلمنامهای ضعیف دارد که در پیشبرد داستان ناتوان است. فیلم کوچکترین برگ برندهای برای غافلگیری مخاطبش ندارد.
داستان فیلم کِشدار است و اوج و فرودی ندارد. شخصیتها نیز عقبتر از خودشان در قسمت قبل هستند. در کل به نظر میرسد چند سال انتظار برای دیدار مجدد آلیس ارزشش را نداشته. شاید اگر تیم برتون بر صندلی کارگردانی تکیه میزد، با نبوغش در خلق موقعیتها و پرورش لحظات فانتزی آلیس کمی رنگ و لعاب بهتری میگرفت...
ساشا بارون کوهن
وقتی با کسی با استعداد و تواناییهای ساشا بارون کوهن کار میکنید، تمام سعیتان را میکنید تا او را در بیشتر کارهایتان درگیر کنید. من و ساشا نیز سالها پیش در بورات و برونو با هم کار کرده بودیم. او در کارهای قبلی شخصیتهایی از دنیای واقعی را ساخته بود، اما در آلیس کاملا متفاوت است. در آن فیلمها نمیشد کسی را پیدا کرد که بگوید من این شخصیتها را باور نمیکنم. اما در آلیس همه چیز بر لبه تیغ بود. اما او چنان عالی است که حتی کسانی که از فیلم یا شخصیت او خوششان نیامده، نمیتوانند بگویند کاراکتر تایم را که او بازی کرده باور نکردهاند.
اگر قرار باشد در داستانی چون آلیس با شخصیتهای آشنا و محشری چون کلاه دوز و آلیس و ملکه سرخ و... یک شخصیت جدید را وارد کنیم، آن شخصیت جدید نمیتواند کسی یا چیزی جز تایم(زمان) باشد. البته این ایده خود لویس کارول نیز بود. او در کتاب آلیس در سرزمین عجایب از تایم به عنوان یک شخص صحبت کرده و من این ایده را از او گرفتم. در آن داستان کلاه دوز میگوید وقتی اولین بار آلیس را در مراسم چایی دیده، یک جورهایی گیر کرده؛ و بهش میگوید: از ماه پیش اینجا گیر افتادم و داشتم با زمان میجنگیدم. وقتی این سطر را خواندم حس کردم چه ایده بینظیری برای خلق یک کاراکتر است.
لویس کارول در سرزمین عجایب فکر میکند زمان نه یک ایده بلکه یک شخص است. من هم دیدم چنین شخصیتی در این فیلم چه قدر میتواند مفید باشد. و میبینیم این شخصیت چه قدر هم در دنیای فیلم جواب داده است. این شخصیت یک جورهایی احمق است. من هم میدانستم ساشا در بازی نقش آدمهای احمقی که اعتماد به نفس بالایی هم دارند بینظیر است.
سوینی تاد برای ما بسیار الهام بخش بود. وقتی فیلم را دیدم عاشق کاراکتر سوینی تاد شدم. این که نقش را هم جانی دپ بازی میکرد، بر ارزش و اهمیت کاراکتر افزوده بود. این حس به آدم دست میداد که دنیا در وجود او خلاصه شده است. چنین نیز هست. اگر تجربه کار کردن با جانی دپ و البته هلنا بونهم کارتر را داشته باشید، متوجه میشوید چه میگویم. من در این فیلم هر دوی اینها را داشتم.
این برای من از جنبه دیگری نیز اتفاق خوبی بود؛ چرا که باید تمام تلاشم را میکردم که اجرای فیلم از سطح این دو بازیگر پایینتر نباشد؛ و میدانید که این کار آسانی نیست. درباره ساشا نیز این حساسیت مطرح بود. او نباید در قیاس با جانی و هلنا کمتر جلوه میکرد. یک جورهایی میدانستم در وجودش این قدرت را دارد. وقتی درباره کاراکترش حرف زدیم مطمئن شدم از پسش برمیآید؛ و برآمد. او کمدین کمنظیری است که با کمترین حرکت بیشترین خنده را میگیرد.
این آلیس چالشبرانگیز
برای من آلیس داستان چالشبرانگیزی است؛ چرا که جزو داستانهای کتاب نیست؛ و البته قرار هم نبود که باشد. من عاشقانه کتاب را دوست داشتم. اما حتی به عنوان یک بچه نیز متوجه میشدم که یک چیزهایی در آن نامعمول است؛ چرا که کارول توجه و تمرکز چندانی روی روایت به عمل نیاورده. او عاشق تصورات و ایده هایش بود. این در جاهایی به کتاب لطمه زده. اتفاقات پشتسر هم رخ میدهند، بیهیچ دلیلی؛ و همه چیز به نظر تصادفی میرسد.
میدانستم میتوان یک فیلم آوانگارد خوبی از آن ساخت. اما مطمئن نبودم در این موقعیت میتوانم آن کار را بکنم یا نه. بنابراین تصمیم گرفتم داستانی یک سر تازه بسازیم. میدانستم لیندا وولورتون ایدهای دارد درباره سفر زمان بر پایه کاراکترهای شناخته شده قدیمی. در عین حال هم میخواستم به کتاب ادای دین کرده باشم. کتاب و البته شخص لویس کارول به نحو غیرقابل باوری برایم مهم بودند. بنابراین خواستیم اله مانهایی از کتاب و نیز روح لویس کارول را حفظ؛ و داستان را بهرغم تمام پیچیدگیهایش جوری روایت کنیم که دختر هشت ساله من نیز بتواند آن را بفهمد. در واقع یکی از مهمترین چالشهای ما این بود که داستان پیچیده و جذابمان را جوری تعریف کنیم که بچهها نیز آن را بفهمند...
ادای دین به لویس کارول
وقتی آلیس اولین بار وارد اتاقی میشود که در آن بازی شطرنج در جریان است، این بازی شطرنج اشاره به کتاب دارد که در اولین صفحه آن تصویرش را میبینیم. از این چیزها که برای من بسیار مهم بودند، در این فیلم زیاد داریم. مثلا ساعتی که در اتاق است، سعی شده دقیقا همانی باشد که جان تنیل در سال ١٨٧١ طرحش را تصویر کرده بود. بعضی چیزها را مردم متوجه میشوند، بعضی هم فقط توسط علاقهمندان همیشگی آلیس درک میشوند. اما حتی اگر بدانیم کسی متوجه این مسائل جزئی نخواهد شد، این نکته دلیل خوبی نیست برای بیتوجهی هنرمند به جزییات در روند خلق اثرهنریاش...
نگاه و نگرش فیلم
گفتم که لیندا ایده محشری درباره سفر زمان داشت. داستان هم تا حد زیادی آماده بود. فقط نیاز داشتیم داستان را به جوانب گوناگون سوق دهیم تا تمهای گوناگون فیلم را به دست آوریم. اغلب هم بهترین راه ارایه چنین تمهایی نوشتن دیالوگهایی است که مخاطب را درگیر کرده و به ذهنش سنجاق شوند. از آن جایی که تایم را شخصیت مهمی میدانستیم و اساسا قرار بود او نمایانگر تفکر فیلم باشد، بیشتر این کار را در مورد او به کار بردیم. جملات زیبایی در فیلم هست که نشان از آگاهی او دارند. مثلا جایی که میگوید نمیتوانی گذشته را تغییر دهی، اما میتوانی ازش یاد بگیری، یکی از این لحظات است. این جمله هم تفکر او را میرساند، و هم این که چیزی به تماشاگر یاد میدهد...
از آلیس تا آلیس
پاسخ چرایی و چگونگی تغییرات شکلی آلیس در میان آینه در قیاس با آلیس در سرزمین عجایب تنها در یک چیز است: قدرت روزبه روز فزاینده کامپیوتر. این کامپیوترها هستند که مدلها را حرکت میدهند؛ و بهترین یاوران ما در ساخت انیمیشن و گرافیک هستند. این که انیمیشنهای امروز نسبت به حتی همین سه چهار سال پیش کیفیت بهتری دارند در همین نکته است. در همین فیلم کاراکتر گربه چشایر را در نظر آورید که چگونه موی سرش از پشمهایش تفکیک شده و حین حرکت تکان میخورد. این امکانی است که چند سال پیش با این کیفیت ممکن نبود...
بیشترین تفاوت را اما در چشمها میتوان دید. چشمها پنجره روح شخصیت هستند و هرگونه تکاملی در طراحی آنها به تکامل شخصیتپردازی منجر میشود. چشمان این فیلم روح، روشنایی و عمق دارند و این را مدیون تکامل تکنولوژی در همین چند سال اخیر هستیم.
لوکیشن
قرار بود در همان خانهای که در فیلم اصلی بود، کار کنیم. اما آن جا تا لندن فاصله زیادی داشت. بنابراین باید خانهای نزدیک لندن پیدا میکردیم؛ چون بیشتر فیلمبرداری ما در این شهر بود. بالاخره تصمیم بر این شد که نماهای خارجی خانه را یکجا و نماهای داخلی را در یک خانه دیگر فیلمبرداری کنیم. مشکل اصلی اما در مورد لندن بود که پیش آمد. در زمان وقوع داستان این فیلم لندن شلوغترین شهر دنیا بود.
فقط یک مورد را اشاره کنم که برای خلق آن فضا و آن دوره ناچار شدیم یک کانال بزرگ قابل قایقرانی با حال و هوای ویکتوریایی بسازیم. طراح صحنه فیلم مدام به شوخی میگفت ما داریم آثار باستانی میسازیم؛ گفتهای که اگرچه شوخی است، اما دشواری کار ما را به خوبی نشان میدهد...
نظرات منتقدان
متیو لیکونا: یک فیلم کودکانه در سبک و سیاق فیلمهای قدیم. ظاهر کودکانه فیلم مانع از پرداخت کارگردان به مفاهیمی چون خانواده و زمان نشده و این از محاسن آن است که در کنار بازیگران درخشان و طنز لطیفش آلیس در میان آینه را بدل به فیلمی دیدنی میکنند...
کیت تیلور: سرمایهگذاری جدید فرهنگی دیزنی روی کاراکترهای آشنایی چون آلیس، کلاهدوز و ملکه سرخ از جایی لطمه میخورد که فیلم نه داستان دارد و نه حتی طرحی کلی؛ که بتواند محصول نهایی را سرپا نگه دارد...
آدام گراهام: تیم برتون حق داشته که این فیلم را کارگردانی نکرده؛ ظاهرا یک سفر به سرزمین عجایب کافی است...
پیتر تراورس : لویس کارول اگر فیلم را میدید میگفت: سختکوشی جایگزینی برای جذابیت نیست.
رکسانا حدادی : حتی در میان انبوه دنباله هایی که از فرط پیش پا افتادگی آدم را دچار سردرد میکنند، نیز، نمیتوان فیلمی را یافت که به اندازه آلیس در میان آینه نسبت به منبع اصلیش کم داشته باشد...
استفن هولدن : تکلیف کارول با این اقتباس مانند چه میتواند باشد؟ هیچ! فیلم دو خط داستانی بیمزه و یک ظاهر سرگرمکننده دارد و دیگر هیچ...
استفن وایتی: فیلمی بهشدت گران و به نحو غیرقابل باوری ابلهانه. یک فیلم هالیوودی احمقانه دیگر که داستان معصومانه فانتزیش را فدای بدل شدن به یک بلاک باستر پرسروصدا میکند.
مت زولر : یکی از توهین آمیزترین فیلمهای ممکن. فیلمی بسیار گران که پیداست در ذهن سازندگانش جز پول هیچ چیز دیگری وجود نداشته...
کایل اسمیت : سناریوی فیلم اگرچه ایدههای درخشان زیادی ندارد، اما در این حد که بوم سفیدی بسازد برای هنرنمایی جلوههای کامپیوتری فیلم؛ خوب عمل کرده است.
ماریسا لونکارویچ : دیدار دوباره ای از سرزمین عجایب که بهرغم تلاش فراوان از تاثیرگذاری ماندگار بیبهره میماند.
سیناد برنان : ساشا بارون کون آشکارا صحنه را از دیگران دزدیده؛ و حضور کوتاه هنرپیشه ایرلندی اندرو اسکات نیز به یادماندنی است...
روزی فلچر : آلیس در میان آینه شاید شاهکار نباشد، اما فیلم بامزه، منسجم و خوش باطنی است...
جان لویی : هیچ چیزی وزنی ندارد. تنها چیز وزین فیلم گرافیک کامپیوتریش است.
ران ویلکینسون : با این که آلیس این فیلم از میان آینه لویس کارول نمیگذرد، اما فیلم در کل یک سرزمین عجایب بصری است از صحنه، لباس و گریمهای درخشان.
جان هنلون: یک دنباله خسته و ناامید کننده بر فیلم پرانرژی تیم برتون...
جان سربا : مثل این است که آدم کیک تولدی صد طبقه که از فرط بلندی به سقف چسبیده خریده باشد، اما در همان حال حس کند به کیک بیشتری نیاز دارد.
جفری مک ناب: سناریست با خلق داستانهایی جدید برای شخصیتهای کلاسیک نبوغی آشکار را به نمایش گذاشته...
کارگردان آلیس در میان آینه از این فیلم میگوید
گذشته را نمیتوان تغییر داد اما میشود ازش یاد گرفت...
تولید این فیلم تقریبا سه سال طول کشید. این سه سال البته از اولین دقایق اولین گفتوگویی که با من شد آغاز میشود. بعد از فیلمبرداری فقط دو سال وقت صرف کار روی جلوههای کامپیوتری کار شده است.
ارتباط داشتم ماپتها را برای دیزنی میساختم که یکی از مدیران استودیو به آلیس اشاره کرد. از جا پریدم؛ چرا که من در انگلیس بزرگ شدهام و آن جا آلیس تقریبا بخشی از زندگی و خانواده هر کسی است. آلیس را آن جا همه میشناسند. یادم است وقتی بچه بودم پدر و مادرم و پدر و مادربزرگم آن را بارها برایم خوانده بودند. من هم آن را برای بچه هایم خواندهام. همه نسخهای از این کتاب دارند. ما خودمان هم در اتاق بچهها و هم در کتابخانهمان این کتاب را داریم. من حتی یک کپی از اولین طراحیهای خود لویس کارول را هم دارم که آلیس در آن خیلی کوچکتر و البته بامزهتر است. درست است که کپی است، اما بسیار زیباست.
به هر حال میخواهم گفته باشم خانوادگی عاشق آلیس بودیم. زمانی که فهمیدم قرار است روی آلیس کار کنیم خیلی هیجانزده شدم. وقتی چیزی را خوب میشناسی، بهتر میتوانی رویش کار کنی. این نکته به من قوت قلب میداد. فکر میکردم به بهترین وجهی این شخصیت را میشناسم؛ هر چه باشد با آن کاراکتر بزرگ شده بودم. این را هم بگویم در سالهای کودکی وقتی کتاب لویس کارول را میخواندم خندهام میگرفت. او سبک مخصوصی در نوشتن لحظات طنزآمیز دارد. این نکته برای من که در تمام زندگیم شوخی و کمدی ساختهام ارزش زیادی داشت. نکته دیگر برای من فیلمی بود که تیم برتون ساخته بود.
فیلم و دنیای او در این فیلم چنان زیباست که برایم واضح بود میخواهم آن دنیا را حفظ کنم و خودم نیز داستانم را در آن فضا روایت کنم. او ساختمانی باشکوه و سازمان یافته بنا کرده بود که میتوانست بهترین نقطه برای آغاز فیلمی دیگر باشد. چنین شد که با تکیه بر دنیای برتون و شوخیهای انگلیسی خودم با این دید سراغ فیلم رفتم که یک کمدی انگلیسی روی پرده آورم و آنها که فیلم را دیدهاند میگویند از پس انجام این کار برآمدهام...
این را هم باید بگویم این که فیلم من با فیلم برتون متفاوت شده، کاملا طبیعی است. دنباله ها باید تا حدی با فیلمهای اصلی متفاوت باشند. ادای دین به ریشه های اصلی داستان و کاراکترها خوب است، اما مردم در هر فیلمی دنبال یک چیز، یک تم یا لحن متفاوتی هستند؛ چرا که آن اصلی را یک بار دیدهاند دیگر. به این دلیل است که در طراحیها تفاوتهایی میبینید. در رنگها نیز. داستان هم این جا بیشتر درباره روابط انسانی و خانواده است. دنیای فیلم نیز بیشتر ویکتوریایی شده. زمان بچگی من این کتابها را هنرمندی به نام جان تنیل تصویرسازی میکرد و برای من دنیای آلیس ریشه در دنیای ویکتوریایی طراحیهای او دارد.
ارسال نظر