هفته نامه همشهری جوان - محمد امیرپور، محمدرضا جعفری: یکی از سوالاتی که همیشه درباره موسیقی های خوب وجود دارد، راز ماندگاری شان است؛ این که چطور بعد از این همه سال هنوز شنیدنی اند، غبار زمان رویشان نمی نشیند و تاریخ مصرف ندارند.
قطعه هایی که وقتی پای حرف ترانه سرا، آهنگ ساز و خواننده شان می نشینید، همه از حال خوب آن روزهایشان می گویند که به خلق آن اثر منتهی شده است؛ حال خوبی که با وجود گذشت این همه سال هنوز هم از لای شعر و ملودی بیرون می زند و آدم را قلقلک می دهد.
روزی که به بهانه آلبوم موفق «گذر اردیبهشت» پای حرف های گروه دال نشستیم، همه شان از حال خوبی می گفتند که بانی جمع شدن این گروه و بیرون دادن اولین آلبومشان شده است؛ حال خوبی که با وجود تبدیل آن ها به یک گروه موفق موسیقی تلفیقی و برگزاری کنسرتشان در تالار وحدت، هنوز هم وسط شوخی ها و خنده ها و انرژی زیاد بچه های گروه خودش را نشان می دهد.
این را که سال ها بعد هم این حال خوب با شنیدن قطعه های گذر اردیبهشت بیرون بزند. فقط زمان مشخص می کند اما اگر پای حرف هایشان بنشینید، دست تان می آید که تا این جای مسیر همه چیز درست به نظر می رسد.
اگر موافق هستید از آلبومتان شروع کنیم. به نظر می رسد که مانیفست آلبومتان شاعرانگی عشق است؛ شاعرانگی ای که به هر حال مصداقش در جامعه امروز کمتر به چشم می خورد؟ چه اصراری داشتید که در همه آلبوم از حال خوب عشق بگویید؟
یزدان بهمنی: یکی از دلایلش همین بود که فکر می کردیم چون مصداقش وجود ندارد، باید برویم سمتش؛ مثلا اگر شما موسیقی ای بشنوید که یک زمینه شاعرانگی و حس لطیف عاشقانه در آن باشد، بیشتر حالتی انفعالی دارد و یک «نه» گفتن به زندگی در خود دارد.
می شود این شکلی هم دید که چرا این در جهت آری گفتن به زندگی نباشد؟! البته این هم نبوده که از اول مانیفست و قراری گذاشته باشیم که همه تراک هایمان در مدح حال خوب عشق باشد. چیزی بالذات و قطعی وجود نداشت. این حاصل معاشرت و صحبت های ما و استنباط بچه ها از محیط و فضایی بود که در موسیقی کشور جاری بود. به مرور به این رسیدیم که چرا که نه؟ چرا در این قالب این طور فکر نکنیم که یک جوری آری گویی به زندگی وامید هم در آن باشد.
به عنوان مثال این ارجاع در قطعه «بوم» که فضا و کلام اجتماعی تری دارد و درباره موضوعی مثل صلح صحبت می کند هم وجود دارد. ما به عنوان آدم هایی که در این جغرافیا زندگی می کنیم و اخبار را می شنویم، دغدغه صلح داریم؛ دغدغه دلسردی جامعه از زندگی و عشق را داریم. چطور می شود از مظنر دیگری به آن نگاه کرد؟ آلبومی که شما این حس خوب زندگی را از آن دریافت کردید، حاصل همین اتفاق است.
شایان شکرابی: البته جنبه های روانشناختی هر فرد را هم باید در نظر داشته باشیم. به قول یزدان تک تک ما نگاهمان به زندگی و نگرشی که داریم به صورت ناخودآگاه در تمام این آلبوم حس می شود.
غزل مهدوی: فکر می کنم یکی از دلایلی که باعث شد این اتفاق در کار ما بیفتد، این پرسش بود که چرا عشق در جامعه و حتی فضای موسیقی جنبه منفی و سرخوردگی و شکست دارد. در آثاری که ما می شنویم؛ چه در آثار قدیمی تر و کلاسیک تر و چه آثاری که امروزی تر و پاپ هستند، دائم از عشق یک جور سرخوردگی و سرکوب و شکست برداشت می شود. شاید این یک داستان جامعه شناختی است؛ یعنی این که تقاضا به این شکل وجود دارد. رابطه ها همه سرخورده اند و پایان خوش ندارند و این کلام های دلسردکننده به دل مردم می نشیند.
احتمالا یک وجه حال خوب آلبوم، به خاطر حال فردی و تجربیات شخصی ما بود. یک بخش دیگرش هم این بود که فکر کردیم برای مخاطبی که اثر را می شنود، بهتر و درست تر خواهدبود وجه دیگری از عشق را هم ببیند.
قاعدتا همین حال خوب هم شما را به سمت جمع کردن پرفروش ترین آلبوم تلفیقی سال برد؟
شایان: من سال 89 از طریق آقای همایون نصیری با میلاد آشنا شدم، چون اجرایی داشتیم در تالار وحدت و دنبال یک نوازنده کوبه ای می گشتم. خلاصه کنسرت تمام شد ولی میلاد تمام نشد و دوستی مان ادامه پیدا کرد. بعد مثل دومینو همدیگر را پیدا کردیم. از طریق میلاد با یزدان و امین آشنا شدم.
این را هم بگویم که ابتدا اصلا بحث کار مطرح نبود؛ یعنی صرفا یک جمع دوستان بود. ما یک کنسرت دیگر هم دادیم بعد از چند سال، سال 91 هم باز یک کنسرت با یک گروه دیگر در تالار وحدت دادیم باز هم این روند ادامه پیدا کرد که دیگر در اواسط سال 92 در همین جمع های دوستانه نشستیم و صحبت کردیم که چرا این کار را به صورت جدی تر انجام ندهیم و تصمیم گرفتیم از حالت کنسرت خارجش کنیم و یک کار ضبط کنیم، البته کارهای قبلی ما خیلی از فضای آلبوم اولمان متفاوت بود. اولین کار مشترک ما آهنگ «آوازم را می رقصیدی» بود که اول آهنگسازی و تنظیم کردیم و بعد هم موازی با کار، خانم مهدوی ترانه سرایی کرد.
اواخر سال، کار را در فضای مجازی با کلی ذوق و شوق منتشر کردیم و فیدبک خوبی هم گرفتیم. گروه دل به همین سادگی متولد شد. امروز همه ما حس می کنیم صمیمیت بین اعضای گروه و بالطبع این حال خوب سر تمرین و جلسه رکورد و اوقات زندگی مان، روی استیج و توی آلبوم هم می آید و به مخاطب منتقل می شود.
یزدان بهمنی: به نظرم چیزی که باعث شد کنار هم جمع شویم و گروه دال را راه بیندازیم، اشتراکات زیادی بود که پیدا کرده بودیم با هم مدام موسیقی گوش می دادیم و درباره موسیقی حرف می زدیم و نگاهمان به این داستان مشترک بود؛ این که ما دوست داشتیم موسیقی برایمان لذتبخش باشد. در یک گروه موسیقی آثار زیادی تولید می شود و ممکن است صفر تا صد یک اثر صفر تا صد چندان مورد قبول شما نباشد ولی حتما آن آهنگ ویژگی ای داشته که همه نسبت به آن تعلق خاطر داشته ایم.
غزل: رفاقت همان طور که می تواند حال خوب بدهد اما به همان نیست حرکت روی لبه تیغ است، چون وقتی وارد فضای کاری می شود، می تواند انتظاراتی را در افراد ایجاد کند؛ یعنی خطر رفاقت در کار واقعا کم نیست. فضای کار و رفاقت را از هم جدا کردن نیاز به پختگی دارد. مدیریت و پختگی فردی لازم دارد.
تا امروز فضای رفاقت شما شبیه یک آکواریوم بوده که در آن درجه حرارت و گرمای آب را خودتان تنظیم کرده اید اما قاعدتا در آلبوم دوم شما دیگر از این آکواریوم خارج شده اید و وارد یک اقیانوس می شوید. تهیه کننده دارید، وارد بازار فروش و رقابت شده اید توی فضای حرفه ای تری هستید که شاید خیلی هم قابلیت کنترل ندارد؟ مثلا دنگ شو، پالت و چارتار در همین فضای رفاقت طور، آلبوم اول موفقی داشتند اما توی آلبوم دوم اولویتشان این شده که باید مخاطب ها را راضی نگه داریم؛ تین ایجرها هم باید خوششان بیاید، تهیه کننده همین طور و...؟
شایان شکرابی: یک جورهایی خط قرمز ما موسیقی مان است. تا امروز هم با تهیه کننده های زیادی صحبت کرده ایم اما به خاطر رعایت همین خطرقرمزها و این که می خواستیم دمای این آکواریوم را خودمان تنظیم کنیم، نشده با تهیه کننده ای همکاری کنیم. بحث نقد آن فضا هم نیست؛ یعین بالطبع یک تهیه کننده می آید که یک گروه را پروموت کند و از آن بیزینسی راه بیندازد و شروع کند به کسب درآمد ولی به هر حال این راهی نبود که ما دوست داشته باشیم ادامه بدهیم و چون واقعا هم دغدغه ما موسیقی خوب و تولید کار باکیفیت است، نه رسیدن به آن جایگاه سوپراستاری.
میلاد سعدی: می توانست برعکس باشد؛ یعنی آلبوم اول را جوری شروع کنیم که بگیر باشد، بعد یواش یواش شروع کنیم آنچه را که دلمان می خواهد ادامه دهیم اما ما خودمان را یک جورهایی عرضه کرده ایم؛ هیچ وقت هم فکر نکردیم که فلان کار را انجام دهیم برای این که فلان اتفاق بیفتد. کاری را که دوست داشتیم و بلد بودیم، به سبک و سیاق خودمان انجام دادیم و خدا را شکر کار مورد استقبال هر دو- سه طیفی که شما نام بردید، قرار گرفت.
امیدواریم در مراحل بعد هم بتوانیم این کار را انجام دهیم، چون خیلی سخت تر است قطعا برای همه گروه ها آلبوم دوم کار خیلی سختی است، چون هم با خودت مقایسه می شوی، هم با بقیه گروه ها.
قبول دارید که بخشی ازموسیقی شما هم به ذائقه مخاطب بر می گردد که این روزها کلاژ را در هنر ترجیح می دهد. الان در تئاتر محمد رحمانیان کارهایش کلاژی از سینما، تئاتر، موسیقی و... این هاست. در سینما مانی حقیقی در «اژدها وارد می شود» تا حدودی این کار را کرده که فیدبکش هم بین مخاطبان مثبت بوده. کار شما هم کلاژی از سبک های مختلف موسیقی است.
غزل مهدوی: تعریف آن کلاژ را می شود دقیق بگویید؟
ترکیب، ادغام یا مثلا تلفیق. موسیقی را به ابزار ریزتری تقسیم کنیم؛ مثلا سازبندی کارها غربی است اما وقتی موسیقی را گوش می دهی، یک حس آشنای قدیمی و کلاسیکی در آن است، این شاید ناخواسته از آن کلاژ بیاید.
یزدان بهمنی: اساسا نمی توانیم خیلی از جامعه مان فاصله داشته باشیم، به هر حال ما این جا زندگی کرده ایم و این جا نفس کشیده ایم. بالطبع ما هم جزئی از این جامعه هستیم. اما از این جا به بعد کمی بحث به این سمت پیش می رود که تحلیل من و تو چیست؟ اما به نظرم ما یک بیس مشترک داریم و آن هم تنوع خواهی است که به نظرم تکنولوژی امروز به آن پاسخ می دهد.
خود من مال نسل دوری نیستم اما تا همین هفت، هشت سال پیش اگر می خواستم موسیقی ای که مربوط به دهه ۷۰ و کی کشور با جغرافیای دیگری بود، بشنوم کلی دردسر داشتم اما با تنوع و امکانات امروز، حتما سلیقه شنیداری شما هم تغییر می کند.
در سینما و تئاتر هم همین اتفاق می افتد؛ چیزی که دیدگاه ما را به هم نزدیک می کند، علاقه و اشتیاق به شنیدن بیشتر، محدود نبودن در یک چهارچوب و فراتر را دیدن و شنیدن است که تحلیل جامعه شناختی اش می شود همین کلاژی که می گویید. در نهایت، این کلاژ درون همه آدم های این نسل وجود دارد.
شایان شکرابی: این کلاژ را شما در کل جامعه هم می بینید و فقط مختص موسیقی نیست. در خیابان چه کسی را می بینید که لباس اصیل ایرانی پوشیده باشد یا در معماری ساختمان ها؟ در هر صورت جامعه دارد به سمت مدرن شدن می رود.
بین کسانی که کار سنتی می کنند، موسیقی تلفیقی هنوز جا نیفتاده و ممانعت می کنند از تجربه های جدید و تعصب دارند روی موسیقی سنتی؟
امین هدایتی: بخشی اش تعصب است، چون ما تک تک این را تجربه کرده ایم. وقتی به گذشته خودمان بر می گردیم، من خودم آواز اصیل ایرانی خوانده ام، شایان پیانوی کلاسیک زده، میلاد ساز کوبه ای ایرانی زده، یزدان دف کار می کرده؛ حتی غزل مهدوی هم غزلسرایی می کرده.
این بخشی اش تعصب است ولی سمت دیگرش هم ترس است. من این ترس را واقعا تجربه کرده ام. ترس از این که چیزهای جدید را تجربه کنیم، یک مشکل درونی است و مادامی که من این مشکل را حل نکنم، منجر به تغییر نخواهدشد. این دل کندن اگر در زمان درست اتفاق بیفتد، منجر به نتایج خوب می شود که البته عکس اش هم صادق است.
میلاد سعدی: در موسیقی سنتی هم این اتفاق افتاده. الان دیگر کمتر می بینید که آن ترتیب موسیقی سنتی- درآمد، پیش درآمد، آواز... رعایت شود. موزیسین سنتی هم به این نتیجه رسیده که مخاطب حوصله ندارد که این همه طول بکشد و آوازها را می گذارد روی ضربی و سعی می کند با توجه به حال، تکنیکی هم به خرج دهد.
البته عده ای معقتدند چیزی به عنوان موسیقی ایرانی وجود ندارد. درباره نسل جدید موسیقی ایرانی مثل همایون شجریان، علیرضا قربانی، سالار عقیلی هم که به عنوان موزیسین ایرانی شناخته می شوند، اعتقاد دارند آن معنای اصیل را یا ندارند یا کم شده است.
شایان شکرابی: کاش در دهه های گذشته مقداری این تعصب کمتر بود و اتفاقی که برای موسیقی جمهوری آذربایجان و ترکیه افتاد، برای موسیقی ایران هم می افتاد و به مرور زمان دستخوش پیشرفت می شد تا بقای خودش را حفظ کند.
اما متاسفانه انگار دیر به این نتیجه رسیده ایم یا وقتی رسیدیم که مخاطب رویش را به سمت دیگری برگردانده. حالا می خواهیم موسیقی مان را شبیه چیزی کنیم که مخاطب دوست دارد. به خاطر همین هم آن پختگی ای که باید در موسیقی سنتی باشد، نمی بینیم.
فکر می کنم در شما همراه موسیقی چیزهای دیگری هم رشد کرده است؛ مثلا در گرافیکتان هم روی کانسپت هایی مانور می دهید یا این مدل ارتباط با مخاطب که برایتان ایده پردازی های تصویری کنند و ویدئو بسازند هم یکی از چیزهایی بوده که در شکل گرفتن هویت دال تاثیر داشته؟
غزل مهدوی: من فکر می کنم مهم ترین عنصری که پشت گروه دال بوده، درواقع تفکر است و این نبوده که ما فقط یک موسیقی تولید کنیم. به همین دلیل است که فکر می کنید در آلبوم ما انسجام فکری وجود دارد حتی در آلبوم بعدی به انسجام فکر می کنیم و وسواس داریم روی این که کارمان یک هویت بصری داشته باشد.
اما بسیاری از موزیسین ها توقعشان فقط موسیقی خوب است؟
میلا د سعدی : مثل سازمانی می ماند که روابط عمومی ندارد.
شایان شکرابی: باید با مخطاب ارتباط داشته باشی که بتوانی موسیقی خوب تولید کنی.
چند وقت است که باند و گروه در موسیقی خیلی مطرح شده است اما خیلی جاها این روحیه کار تیمی بین ما ایرانی ها وجود ندارد؛ مثلا خواننده براسسا جاه طلبی ای که دارد و این ادعا که صدای من است که دارد شنیده می شود، کار گروهی را به هم می زند.
امین هدایتی: ما هیچوقت خواننده محوری توی گروه نداشتیم. در دو بخش می شود سوال شما را جواب داد؛ یکی تمرین کردن است که به صورت فردی تمرین کنیم تا در گروه هماهنگ باشیم و خودمان را وفق دهیم.
بعد هم بحث اختلاف سلیقه و شیوه مطرح کردن آن است. ما قطعا اختلاف سلیقه هم داشته ایم؛ مثال می رویم ضبط و شایان در استودیو به عنوان ناظر ضبط می گوید که فلان تحریر را نزنم. من اگر توی خودم این را حل نکرده باشم که آنچه شایان می گوید به نفع کل گروه است، آن جا اختلاف بزرگ می شود و می رسد به جایی که من بخواهم انفرادی کار کنم.
این اتفاق نه برای من به عنوان خواننده گروه بلکه در همه افراد هست؛ مثلا بارها ما به غزل به عنوان ترانه سرا گفته ایم که جایی از شعر را تغییر دهد و غزل بدون هیچ تعصبی تغییرش داده. هیچ کدام از بچه ها از گروه بیرون نمی زند و دنبال شوآف نیست.
یزدان بهمنی: همه ما تا امروز به واسطه گروه دال رشد کردیم و اتفاقات خوبی هم برایمان افتاده و در عین حال دوست داریم از این جا به بعد هم این تمرین و تداوم وجود داشته باشد، چون از روز اول فکر کردیم که این دال است که بناست وجود داشته باشد.
کسی هست که حرف آخر را بزند؟
غزل مهدوی: رای گروه است.
امین هدایتی: این را هم بگویم که همیشه هم حالت گل و بلبل نداشته ایم. ما از هم رنجیده ایم و سختی هم داشته ایم اما من وقتی که می رنجم، می شود تجربه ای برای خودم و گروه؛ یعنی سعی می کنیم هر چیزی درس شود و این جوری هم نبوده همیشه ایده آل بوده باشد.
غزل مهدوی: فضای تغییر از فرد به باند خیلی وقت و کار می برد اما درباره فضای درونی خودمان و من به عنوان کسی که در قالب دال کار می کنم، کاری که جدا انجام داده ام با تجربه داخلی متفاوت است و این برای تک تک بچه ها تقریبا همین طور است. ما این اعتماد را پیدا کردیم که در گروه دال همه ما رو به جلو بوده ایم و به قولی به همه ما ارزش افزوده داده است؛ مثلا غزلی که من می گفتم چیز دیگری است و ترانه ای که در قالب گروه دال می گویم، بافت دیگری دارد.
معمولا بیشتر گروه های تلفیقی اول چند تک آهنگ می دهند و سر و صدا می کنند، بعد یک آلبوم می دهند که در فروش شان خیلی تاثیر می گذارد. شما این روند را طی نکردید و خیلی اهل شلوغ بازی و سر و صدا نیستید؛ مثلا الان شاید بعضی اسم آهنگ را بشناسند و گروه دال را نمی شناسند.
شایان شکرابی: شاید اصلش این است که ما یک گروه مستقل هستیم و وابسته به تهیه کننده یا جریان خاصی نیستیم. چند دوست بودیم که دوره هم کار مستقل تولید کردیم با هزینه خودمان و با امکانات و ارتباطات فردی خودمان کار را منتشر و پرزنت کردیم. حالا آن موسیقی بوده که خودش را جلو برده و بقیه را وادار کرده آن را معرفی کنند.
درواقع تا جایی که توانستیم در فضای مجازی هم کار را منتشر کردیم و خط قرمزمان این بود که موسیقی ما نباید به خاطر مارکت و بیزنیس تحت الشعاع اشخاص بیرون قرار بگیرد، موسیقی ما باید حاصل چیزی باشد که از درون مان می جوشد. بهای این انتخاب این است که مثل دیگر گروه هایی که با تهیه کننده کار می کنند، پرزنت نشده ایم ولی مزایای دیگری هم برای خودمان دارد؛ مثل تولید راحت تری برای خودمان و بیرون دادن کاری که دوستش داریم.
بحث دیگری هم هست که فکر می کنم ویژگی خاص شماست. در قدیم براساس ملودی، شعر گفته می شد که الان مدت هاست کسی این کار را نمی کند. اول ترانه گفته می شود و براساس آن آهنگ ساخته می شود. شما به همان دوران برگشته اید و خیلی هم خوب جواب داده است؟
غزل مهدوی: ما قبل از دال هم مراودات موسیقایی و آهنگ و شعر و... با هم داشتیم. به رغم تاثیرات گروهی، عاملی که برای من ترانه سرایی بعد از ساختن قطعه را راحت می کرد، این بود که خودم موزیسین بودم و سال ها نوازندگی پیانو کرده ام.
این مسئله باعث شد ترکیب شعر و موسیقی برای من راحت تر شود تا کسی که فقط شاعر است و ظرافت های موسیقی برایش غیرملموس تر است. مسئله دوم هم این است که چون ملودی تاثیر بیشتری می گذارد، اولویت را بر این گذاشتیم که ملودی ها اول ساخته شوند و در خلال این اتفاق، شعر سروده می شد.
«گذر اردیبهشت» برایم حالت تصنیف سرایی دارد که به شیوه نوینش این کار را انجام دادم؛ یعنی در عین حال که شعر روی موسیقی قرار می گرفت و ترکیب وزن و قافیه شعر کلاسیک را نداشت اما لحنش لحن ترانه های عامیانه ای را که رایج هستند هم نبود؛ یعنی لحن ادبی داشت. برای من یادآور تصنیف هایی بود که خودم به آن ها علاقه مند هستم در همان دهه های ۳۰ و ۴۰.
این که بسیاری آن دوره را دوره طلایی موسیقی ما می دانند، همین نزدیکی و مراودات و آشنایی ترانه سرا و آهنگساز و اعضای آن گروه موسیقی بوده؛ چیزی که الان کمتر است و بیشتر کارها سفارشی هستند. مراودات باعث می شوند حس نزدیک تر شود. توی گروه خیلی پیش می آید که ما سر تمرین ها شعر را عوض کنیم. یا اصلا کانسپت و محتوا را از ملودی می گیریم و روی آن شعر می گذاریم.
شعرها تصویرسازی به شدت بالایی هم دارند؛ حتی کاور آلبوم با آن دوچرخه زرد و فضای کاریتان خیلی تصویری است. به فکر ساخت ویدئو کلیپ برای کارهایتان نیستید؟
شایان شکرابی: مثلا کسی گفته بود آن آهنگی که برای رفتگرها ساخته بودید، چقدر قشنگ بود. جالب این جاست که ما اصلا به این موضوع فکر نکرده بودیم که این شعر می تواند از زبان یک رفتگر عاشق هم باشد. انتزاعی بودن شعر و موسیقی باعث برداشت های متفاوت می شود و این دلنشین است.
غزل مهدوی: در فضای مجازی یکی از شخصیت های شعر را به یکی از شخصیت های سیاسی و اجتماعی نسبت داده بودند و گفته بودند مطمئن هستیم منظورتان فلانی بوده است و این برای ما جالب بود..
بچه های گروه دال از بهتر و متنوع تر شدن سلیقه مردم در شنیدن موسیقی می گویند
مخاطبان ما دهه شصتی هستند
مخاطب گروه دال چه کسانی هستند؟
میلاد سعدی: مخاطب بعضی از موسیقی های برای همه جاافتاده است؛ مثلا موسیقی ای را که آواز ایرانی دارد، چه کسانی بیشتر گوش می دهند یا یک موسیقی بی کلام با سازنده بالابان و پیانو را چه کسی گوش می دهد؟ اما اگر بخواهیم این ها را با هم ببینیم، جواب سخت می شود. اصلا از این موسیقی تلفیقی چه کسی قرار است خوشش بیاید؛ کسی که همیشه آواز ایرانی گوش داده یا کسی که همیشه موسیقی فیوژن گوش داده یا نه، کسی که ظرفیت بالاتری دارد.
شایان شکرابی: بیشتر مخاطبان ما دهه شصتی ها هستند که درواقع از شنیدن صدای موسیقی ایرانی سنتی خسته شده اند. از طرف دیگر، موسیقی های پاپ امروز هم آن قدر اقناعشان نمی کند و باب سلیقه شان نیست.
این ها شاید در سال های گذشته قبل از این که بچه های تلفیقی بیایند و فعالیت کنند از موسیقی ایرانی فاصله گرفته بودند و داشتند به سمت بازار خارجی می رفتند. احساس می کنم آدم هایی مخاطب ما هستند که در سال های اخیر خوراکشان توسط هنرمندان و موسیقی تامین نشده بود.
امین هدایتی: من بسیاری را می شناسم که تنوع شنیداری خیلی بالایی دارند؛ مثلا یکی از دوستان خودم به موسیقی سنتی علاقه دارد اما به واسطه این تنوع شنیداری، سبک های مختلف دیگری را هم گوش می دهد؛ یعنی این نظریه که مخاطب ممکن است لزوما از یک سبک خسته شود و برود روی یک سبک دیگر نیست. تنوع شنیداری مردم خیلی پیشرفت کرده است.
مثلا چند سال پیش شاید یک نفر فقط سنتی گوش می داد، یکی پاپ و یکی هم جاز و... اما الان مردم موسیقی را درک می کنند من کسی را می شناسم که وقتی می رود شهر کتاب خرید می کند، در سبد خریدش همه نوع سبک موسیقی ای هم هست؛ تلفیقی، راک، سنتی و...
خدا را شکر کسانی که در این چند سال تلفیقی کار می کنند، خیلی پیشرفت کرده اند. تنوع گروه ها در سبک ها و ژانرهای مختلف هم نشان دهنده این است که مخاطب سبک شنیداری در حال افزایش است؛ یعنی همان بازار عرضه و تقاضا به نظرم قشر مخاطب با تنوع شنیداری بالا دارد مدام بیشتر و بیشتر می شود.
قبول ندارید که سنسورهای حسی گوش مخاطب ها ضعیف تر شده و قدرت تفکیک موسیقی خوب از بد را ندارند؟
امین هدایتی: بالاخره ما هم عضوی از این جامعه هستیم. ما تا چند سال پیش فستیوالی به اسم فستیوال موسیقی تلفیقی نداشتیم یا الان فستیوال جاز دارد برگزار می شود. این که مردم بلیت کنسرت راک می خرند، نشان می دهد که سطح توقع مردم در حال بالارفتن است و کارها را گوش می دهند و می فهمند. تا چند سال پیش کلا دو سبک موفق در موسیقی ایران وجود داشت؛ سنتی و پاپ.
اما الان کلی گروه با استعدادهای خوب فستیوال برگزار می کنند که نشان می دهد سطح شنیداری و فکری مردم بالا رفته است. کارها را گوش می کنند و برایشان بلیت می خرند. این که کاری را گوش دهی و این که بلیت بخری و کنسرتش را هم بروی، نشان دهنده این است که مردم دغدغه موسیقی دارند.
میلاد سعدی: ما خودمان هم کاری نکرده ایم. حتی تهیه کننده و تولیدکننده موزیک هم کاری انجام نداده اند. اگر ما هم جرئت کنیم و برویم به سمتی که نترسیم، فرصت تجربه کردن را هم به مخاطب هم به فضای موسیقی می دهیم، البته در گذشته خیلی از موزیسین ها خواسته اند کار نو انجام دهند و اذیت شده اند، با سالن خالی رو به رو شده اند اما ناامید نشده اند و تحویل بعدی ها داده اند اما الان خیلی بهتر شده از بابت این که مخاطب ها محقق شده اند، گوش می دهند و دنبال کار می گردند و البته این کار را برای ما هم سخت تر می کند؛ قبلا این طوری بود که می گفتند اگر با ذائقه مخاطب جلو بروی، انگار کار اشتباهی انجام داده ای ولی الان این طور نیست.
خاطره بازی با بچه های گروه
روی صحنه، شعر را فراموش کردم!
امین هدایتی: سر کنسرت ایوان شمس که اولین کنسرت گروه ما بود، یک قطعه ای ساختیم به نام گنجشکک و قرار بود سورپرایز کنسرت ما باشد. بعد از تایم آنتراکت آمدم روی استیج ایستادم. همه مردم هم منتظر بودند که شروع کنم. اول یک نگاه به بچه های گروه انداختم و دیدم که همه آماده اند تا شروع کنم. خیلی خونسرد دفتر جلوی درویم را باز کردم و یکدفعه یادم افتاده که فراموش کرده ام متن شعر گنجشکک را که البته حفظ هم نبودم، همراهم بیاورم. یکهو استرس گرفتم و همین جوری استیج را ول کردم و رفتم پشت صحنه.
بچه هایی که پشت صحنه بودند تا من را دیدند، گفتند این جا چه کار می کنی؟! خلاصه توی استرس رفتم و سررسیدی را که متن شعر را در آن نوشته بودم، باز کردم و آن برگه را از توی سررسید کندم و دوباره بدوبدو برگشتم روی صحنه و فکر کنید ۵۰-۴۰ ثانیه ای هم طول کشید. خیلی خوشحال اشاره ای به بچه ها کردم که آقا شروع کنیم. قسمت اول شعر را که خواندم، یادم افتاد که شعر یک صفحه دومی هم داشته که یادم رفته از توی سررسید بکنم.
حالا فکر کنید وسط قطعه، دوباره بر می گشتم و از اول همان شعر تکراری را می خواندم. همان جا یک نگاهی به ترانه سرا انداختم و او هم سرش را تکان داد که چه کار داری می کنی؟! ولی به خاطر استرس و غصه ای که آمد سراغم، آن قدر حس گذاشتم پای کار که هیچ کس نفهمید و بعد از پایان قطعه همه داشتند اشک می ریختند. خدا را شکر کسی نفهمید داستان چیست؟!
میلاد سعدی: شکل گیری و ایده پاگرفتن بعضی ترک هایمان واقعا جالب بود؛ شبی که آهنگ «لحظه ها را انتظارم» خلق شد، هم داستان جالبی داشت. یک شب دور هم جمع بودیم. گپ زدیم و دورهمی ساز و آوازی هم برای دلمان زدیم. آخر شب و دیروقت بود که همه سازها همین جور پهن بود روی زمین و بچه ها هر کدام یک گوشه ای سرشان توی گوشی موبایل بود. یکدفعه من نشستم پشت ساز و نصفه شبی ریتمی را گرفتم. بعد یکهو شایان بلند شد و سازش را برداشت و شروع کرد به زدن.
بعد امین شروع کرد به خواندن یک تصنیف قدیمی. بعد کم کم آن تصنیف قدیمی را تبدیل کردیم به چیزی که الان شد. همه این ها هم خیلی اتفاقی و حسی بین ما پیش آمد. ایده و جرقه آهنگ «لحظه ها را انتظارم» همین قدر دلی زده شد، البته از آن شب تا روزی که ترک را کامل کنیم، نزدیک شش ماه طول کشید. شعر وزن و قافیه پیدا کرد و یک جورهای سخت ترین ترک در آلبوم ما بود.
ارسال نظر