بری لارسن، ستاره ای که از یک «اتاق» درخشید
بری لارسن جزو معدود ستارهها و بازیگران سینماست که شیوه به شهرت رسیدنش را میتوان جزو آرزوهای دیرین تمام جوانانی که سودای بازیگری دارند درنظر گرفت...
این اثر در کمتر از یکسال توجه بسیاری از فیلمسازان مطرح سینما را به خود جلب کرد، هنرنمایی لارسن به صورت غافلگیرکنندهای پر انرژی و پخته به نظر میرسید. این موفقیت بستر مناسبی برای حضور در فیلم مستقل دیگری برای او بهوجود آورد؛ اثری با نام «اتاق» که به صورت غیرمنتظرهای مورد توجه طیفهای مختلف سلیقهای علاقهمندان به هنر هفتم قرار گرفت و بری لارسن را پیروز مطلق فصل جوایز در سال گذشته کرد. لارسن تنها با دو اثر سینمایی مطرح خود در مرز ۲۶ سالگی موفق به اخذ ۵۷ جایزه بینالمللی شد؛ جوایزی که در میان آنها باید از اسکار نقش اول زن و گلدن گلوب نیز یاد کرد.
لارسن با اعتماد به نفس و باور به استعدادهای ذاتی که پیروی متد اکتینک است مبدل به بازیگری تمام عیار شد و تنها با حضور در دو فیلم مستقل به یکی از آرزوهای دیرین علاقهمندان به بازیگری دست یافت. بری لارسن در این روزها سعی در اثبات تواناییهای خود در بعدهای دیگر بازیگری در سینما دارد. او با حضور در بلاک باسترها و آثار پرهزینه مارول بیشتر از هر تفکر دیگری در تلاش است وجه ستاره بودنش را نیز در کنار تحسین منتقدان نقاط مختلف دنیا برانگیزد.
شما چگونه دوران بلوغ را تعریف میکنید؟
میدانید بهنظرم تغییرات مداوم فرآیند زندگی طولانی ما برای ادامه دادن است و فرار از قید و بندهایی که محدودکننده و مانع ماست. این محدودیتها از زمانی که به دنیا میآییم با ما همراه است. از ارتباط با خانوادهای که در آن به دنیا میآییم و در آن بزرگ میشویم و روش خاصی که آنها برای زندگیمان تعیین میکنند بگیرید، تا جامعه خاصی که در آن زندگی میکنیم و قسمت خاصی از جهانی که در آن بسر میبریم.
به عنوان یک بازیگر باید انعطافپذیر بود؟
بله و این یک آرامش بسیار عظیم میخواهد که به خود اجازه بدهید در کنار بسیاری از مردم انعطافپذیر باشید. شما حسی از آزادی و درک و بخشش برای انسان بودن بهدست میآورید و متوجه میشوید که بالغ شدن چقدر میتواند دشوار باشد. به جای اینکه بخواهیم بر چیزها کنترل داشته باشیم و به راه خود درشان بیاوریم گاهی مجبوریم بسیار واقعبینانهتر پذیرای آن باشیم.
وقتی اتفاقی باعث ایجاد ناراحتی میشود و مواقعی که احساس سرخوردگی میکنید باید بتوانید حس کنجاوی را جایگزین دیگر حسهای منفی خود بکنید. نقل قول بزرگی از رامدف هست که میگوید: «زندگی شما آن چیزی است که احساس میکنید.»
به عنوان یک بازیگر احتیاجی نیست که کنترل همه مسائل را برعهده داشته باشید؟
خیلی به ندرت پیش میآید که ما بتوانیم همه مسائل را هدایت کنیم البته که من درسهایم را بلدم و شخصیتم را خوب میشناسم ولی فاکتورهای بسیاری در سراسر روز شما دخیل است. مسایل آب و هوایی مسایل تکنیکی و بسیاری از چیزهایی که میتواند در طول روز اتفاق بیفتد و شغل بازیگری هم شغلی است که مورد توجه همگان است و همه مسائل روی شما تمرکز دارد.
هنوزم که هنوز است بعضی مواقع دچار دودلی و ترس میشوم و هنوز هم گاهی آرزو میکنم که کاش برمیگشتم خانه پیش پدر و مادرم و آنها برایم ناهار درست میکردند و میتوانستم بروم مدرسه و زندگی سادهتر بود.
ولی در واقعیت برگشتی به آن روزها وجود ندارد.
و چیزهای زیادی هم وجود دارد که از بزرگسالی حاصل میشود. احساسات بسیار عمیقتر هستند. احساس ناراحتی،خسران بسیار ژرفتر از دوران کودکی است ولی از طرفی وقتی که بزرگتر میشوید احساس عشق ابعاد وسیعتری پیدا میکند. برای همین چیزهاست که بزرگسالی بسیار سخت و هیجانانگیز است.
چقدر طول کشید تا به چنین ادراکی دست پیدا کنید؟
نمیدانم. فکر کنم از وقتی که به دنیا آمدم چیزهای اطراف به نظرم متفاوت میآمد و آنها را در آن جایگاهی که پذیرفته شده بودند نمیپذیرفتم. از خوش شانسیام مادری داشتم که واقعا حمایتکننده تفاوتهایی بود که من در زندگی میخواستم.
بنابراین وقتی که من در ۱۵ سالگی فارغ از تحصیل شدم اجازه داشتم که هر رشتهای که خودم دوست داشتم بخوانم و من هم فورا خودم را غرق در فلسفه اسطوره شنانسی و تاریخ هنر کردم و به سرعت متوجه شدم که این علوم میتواند به مردم حس تجربه کردن را از هنگامی که زمان بهوجود آمده است ببخشد.
آنها استعاره و روشی میشوند که میتوانیم با آن مسائل و عوامل مختلفی را شرح بدهیم و همچنین وقتی خود را از رویه سطحی هر چیزی جدا میکنید برایت اتفاقات ژرفتری رخ میدهد.
آیا بازیگری در پیدا کردن راه دلخواهتان کمککننده بوده است؟
چند سال پیش من به مادرم نگاه کردم با خود گفتم «خدای من تو همه عمرت فقط خودت بودی» من میخواستم که آدمهای مختلفی باشم و یاد گرفتم که دنیا را از زوایای متفاوتی ببینم. من تجربههای نادری در زندگیام در کسوت آدمهای مختلف کسب کردم. من چیزهای متفاوتی را لمس کردم که بسیار تعجبآور بود و تا وقتی که سعی نکرده بودم جهان را از منظرهای مختلف ببینم متوجهش نشده بودم.
برای مثال فیلم «اتاق» به من خیلی چیزها در مورد خودشناسی و تجربیات و شرایط انسانی آموخت. ما بین ساخت فیلم و ارتباط من با دنیای بیرون به خیلی دانستهها دست پیدا کردم و ارتباطاتم تغییر کرد. من بزرگ شدم و باعث شد به آدمهایی که با آنها در ارتباطم تک بعدی نگاه نکنم.
به چه دلیل اینطور فکر میکنید؟
چون فیلم تمایل به بحث و تفسیر به وجود میآورد و هرکس نظر و برداشت خود را از فیلم دارد و این مباحث حیطه امنی را بهوجود میآورد تا در آن درباره موضوعات ژرفتر به بحث و بررسی پرداخت.
آیا جهانی شدن کارهایتان برای شما حایز اهمیت است؟
وقتی هنری بهترین باشد خود به خود جهانی میشود. میتواند بارها دیده شود و همچنین میتواند در ابعاد مختلف جزیی از زندگی شما شود و عامل متفاوتی باشد که با آن رشد مییابید. در درون شما قرار میگیرد و رشد میکند. احساسات من بسیار هدایت نشده و متفاوت رشد کردند و من واقعا حس خوبی نسبت به نحوه بارور شدن آن نداشتم. من خوشم نمیآمد که احساسات متفاوت از دیگران داشته باشم.
خیلی سخت است که شما متوجه بشوید که شبیه دیگر بچههای مدرسهتان نیستید به همین خاطر خیلی احساس تنهایی و افسردگی میکردم اما بسیار هم مشتاق بودم که بیشتر یاد بگیرم در مورد اینکه زندگی برای دیگر افراد چگونه است.کنجکاوی بسیاری داشتم و این حسی است که برای من جهانی و مهم است.
بله؛ وقتی که بزرگتر شدم جرات صحبت کردن با افراد را پیدا کردم و فهمیدم چیزی که در درون من است و چیزی که همگی از آن بیشتر از دیگر حسهایمان میترسیم، حس بیان آزادی درونی است.
دوست دارم کارهای من بتواند عهدهدار القای این حس باشد. امیدوارم وقتی که مردم سالن را ترک میکنند احساس تنهایی کمتری بکنند.
نظر کاربران
هم زیبا هم مهربون