ترس استاد از افول موسیقی
ازآن روزها که به عشق کشورش به ایران آمد تا اکنون که دربستر بیماری است بیش از ۱۸سال میگذرد. روزهایی که بیمهریها، آرام آرام صدای او را در سینهاش حبس کرد تا آنجا که «شرح پریشانی» خود را برای مردم «شهر غریب» ش خواند!
چند روز پیش بود که میهمان خانهاش شدم؛ خانهای قدیمی در خیابان مجیدیه که آجر به آجر نمای ۵۰ سالهاش برایت از خاطرات خوش صاحبخانه روایت میکند. روزهایی که فضای این خانه مملو از دور همیهای بزرگان موسیقی بود. با وجود درد پا و کمر لبخند کم رنگی بر لبانش نقش بسته است. عصایی که تنها تکیه گاه او در این سالها بوده است را بر کناری میگذارد و آهی میکشد. شاید شکوه از روزگاری است که هیچگاه اجازه آن را نداد استاد بزرگ موسیقی آوازی آنگونه که آرزویش بود این روزها را سپری کند؛ آن هم در دورانی که به گفته این هنرمند بزرگ «همه استاد و خواننده شدهاند» بیانصافی است که او را فراموش کردهایم. این گفتوگو که به علت کسالت استاد در دو دیدار انجام شده شرح حالی از گذشته و امروز موسیقی ایرانی از زبان استاد عبدالوهاب شهیدی است که در ادامه میخوانید:
پدر شما از روحانیون دانشمند بودند که احاطه کاملی بر موسیقی دستگاهی و ردیف داشتند. در صورتی که آن دوران مخالفتهای شدیدی از سوی مذهبیون با موسیقی وجود داشت، چطور شد این حمایت از سوی خانواده انجام گرفت؟
پدرم، میرزاحسن شهیدی، ملقب به «صدرالاسلام» و متخلص به طوبی با آنکه یک روحانی بود، تمامی ردیفهای موسیقی را بخوبی میخواند و آشنایی کاملی بر ضربها داشت. او یک موسیقیدان بود. البته ایشان درهنرهای دیگری چون داروسازی، طراحی نقوش قالی، نقاشی، خطاطی و... نیز دستی داشت و برآنها مسلط بود. من آواز سه گاه و دشتی را نزد ایشان فرا گرفتم منتهی اجل مهلت نداد و۱۴ ساله بودم که فوت کردند. پدرم علاقه بسیاری به موسیقی داشت و یک هنرمند و هنردوست بود و مرا به آموختن موسیقی ترغیب میکرد. پدرم موسیقی عملی را هم بخوبی میدانست اما هیچگاه اجرا نمیکرد.مادرم نیز به موسیقی علاقهمند بود. خاطرم است رادیو را بغل میگرفت تا صدای مرا گوش بدهد.
گوش دادن به صفحههای استادان ادیب خوانساری و تاج اصفهانی نخستین اتفاقات بزرگی بود که در زندگی هنری شما رخ داد، در این باره کمی توضیح میفرمایید؟
من موسیقی را از روی صفحههای مرحوم تاج و ادیب آموختم و این دو استاد بزرگ مورد توجه من بودند.
به خاطر دارم شوهر دخترخالهام یک گرامافون «مَسترز وُیس» خریده بود. در همان روزهای اول وقتی آن را در خانهاش کوک میکند، اهل محل که تا به حال آن را ندیده بودند و آشنایی با گرامافون نداشتند به نشان اعتراض در حیاطشان کاغذ انداخته بودند که خانه ات را به آتش میکشیم. آن زمان حرف و حدیثهای بسیاری شده بود که «سید» جعبهای آورده که شبها وقتی در آن را باز میکند آدمها از آن بیرون میآیند و آواز میخوانند. شوهر دخترخالهام وقتی این موضوع را دید از شدت ترس به منزل ما آمد، پدرم گفت: سید چرا ترسیده ای؟ گفت: اهل محل، نامه نوشتند که اگر این جعبه را از خانه ات بیرون نبری، خانه ات را آتش میزنیم. پدرم هم که این ماجرا را شنید، گفت: در روزنامه خواندهام «گرامافون» آمده خیلی دوست دارم آن را از نزدیک ببینم. برو گرامافون را بیاور خانه ما تا سروصداها بخوابد.
وقتی سید گرامافون را آورد پدرم از او خواست به برادر بزرگترم شهاب کوک کردن آن را یاد بدهد. وقتی نخستین صفحه را گذاشت پدرم شروع به گریه کرد و گفت: «این صدا از بهشت میآید، چرا مردم اینگونه فکر میکنند، مگر در جعبه به این کوچکی آدمی جا میشود؟ این یک صنعت است و باید به کسانی که چنین دستگاهی را اختراع کردهاند، احترام گذاشت.» بعد از آن به مدت یک ماه هرشب در خانه ما صدای موسیقی از گرامافون پخش میشد. در واقع من از روی همان صفحهها تمرین میکردم و به صدای تاج اصفهانی و ادیب خوانساری علاقهمند شدم. اما استاد مهرتاش میگفتند«اگر میخواهی هنرمند ماندگاری شوی باید تمام اینها را از ذهنت پاک کنی. من این خانه را ساختم. دیگر رنگآمیزی و دکوراسیون آن با شما. سعی کنید چیزی بسازید و خلق کنید که همه به شما آفرین بگویند.»
آیا در دنیای امروز تنها استناد کردن به صفحههای موسیقی یا آلبوم برای یادگیری کفایت میکند؟
قطعاً بیتأثیرنخواهد بود و میتواند راهنمای خوبی باشد. موسیقی از همان ابتدا بهصورت گوشی بود وهنرجویان از راه گوش کردن آموزش میدیدند؛ خود من هم اینگونه موسیقی را آموختم. اما گوش کردن تنها کافی نیست و حضور استاد راهنما نیز ضرورت دارد به این علت که شاگرد فرم و صدا را سریع ترمی آموزد.من برای اکثریت شاگردانم درامریکا نوار پرمی کردم و آنها در خانه از روی آن تمرین داشتند و مانند همان اجرا میکردند.
اما در حال حاضر شرایط موسیقی آوازی به این صورت نیست.
بله، امروزه همه استاد و خواننده شدهاند.
از نگاه شما که تاریخ موسیقی آوازی ایرانی هستید جای اشکال نیست؟
آنها راه را گم کردهاند.
تعدادی از همین خوانندهها با وجود تجربه کم براحتی وارد رادیو و تلویزیون میشوند و بعد از آن هم دیگر خوانندهها به پیروی این کار را ادامه دادند.آیا از نظر شما این اتفاق خوبی است؟
خوانندههای امروزی ازهمان ابتدا تجربه این کار را نداشتند. موسیقی و خوانندگی تجربه و سرد و گرمی میخواهد. برای این کار باید زحمات بسیارو شبانه روزی کشید و از شگرد استادان دیگر آموخت، فرم کارهایشان را بیاموزند تا کم کم خواننده شوند و خیلی زود غرور به خود راه ندهند به این علت که اگر به غرور بپیوندند با سر به زمین خواهند خورد.
منظور شما این است که خوانندههای حال حاضر مغرور هستند؟
بله،هنوز اتفاقی نیفتاده غرور خیلی از آنها را فراگرفته است.
آثار آن دوران که توانست بخوبی گل کند مانند آلبومهای شخص شما؛ از صمیمیت خواننده، آهنگساز و ترانه سرا شکل میگرفت. کمی از آن دوران بگویید.
در آن زمان آهنگ بهصورت جدا ساخته میشد و بعد از آهنگسازی شاعر آن را تکمیل میکرد و پس از تحویل با ارکسترتنظیم آن انجام میشد، درواقع هیچ اثری به همین سادگی ضبط نمیشد. آن دوران وقتی شعر و آواز به انجمن موسیقی راه پیدا میکرد چند نفراز استادان ( شاعر، آهنگساز و خواننده) روی آن بررسی میکردند و اگر شعرخوب نبود توصیه میکردند شعر تغییر یابد، در مورد آهنگ هم به همین صورت است. یعنی همه ایرادهای کار گرفته میشد تا کار برای ضبط آماده شود.
خیر، درحال حاضر دور هم جمع میشوند و یک کاری سرهم میکنند.
علت ماندگاری آثار آن زمان که حتی امروز هم زمزمه میشود، چیست؟
تلاش مداوم، توجه و احترام گذاشتن به اثرموسیقی است.نه اینکه یک شعر مبتذل را روی یک آهنگ فاخربگذارند و برعکس. آن دوران در جامعه باربد تمامی آثار به دقت مورد بررسی قرار میگرفت.
آن زمان جامعه باربد این آثار را بدرستی بررسی میکرد وامروزه دفتر موسیقی است و کارشناسانی که در آن فعالیت میکنند. آیا این دقت و نظر هم در حال حاضر وجود دارد؟
شناختی از کارشناسان ندارم که در مورد آن صحبت کنم، اما آن دوران دلگرمتر بودند و بیشتر کار میکردند حال کمتر شده است. امروزه تعدادی به عنوان کارشناس کلاسهایی را باز کردهاند تا از طریق آن تنها پولی گیرشان بیاید، در صورتی که نه تنها تجربه ندارند بلکه دلسوزهم نیستند و هر آنچه را یاد گرفتهاند آموزش میدهند مردم هم ندانسته در این کلاسها شرکت میکنند.
از شرایط حال حاضر راضی هستید؟
اصلا و ابداً. البته صداهای خوب هم در بین خوانندگان وجود دارد اما تجربه، دلسوزی و راهنمایی که بالای سرآنها باشد نیست.
آیا هنرجویان یا دست اندرکاران موسیقی از شما درخواست داشتهاند تا از تجربهتان درخصوص آموزش استفاده کنید؟
خیر، ایراد کار هم اینجاست که نمیخواهند ما کار کنیم. موسیقی و هنر از سال ۵۰ تا ۵۷ مانند یک طوفان گذرا بود؛ آمد و رفت. یک تعداد خواننده، آهنگساز و نوازنده حضور داشتند که شاهکار آفریدند و شکوفایی موسیقی ما بودند. اما بعد از آن چنین کارهایی تکرار شد. اکثر جوانهای دیروز، امروز پیر شدهاند و جوانهایی که به دنبال موسیقی آوازی رفتهاند تعدادشان اندک است.
بعد از انقلاب که از امریکا به ایران بازگشتید چرا فعالیتی نداشتید؟
دیگر خسته و یک مقدار هم دلزده شده بودم.
دلزده از چه چیز؟
از گذشته و از روزگاری که گذشت؛ والله همین حالا هم از خدا میخواهم که بتوانم بخوانم اما دیگر توانایی گذشته را ندارم.هنر عشق است و زمانی که انسان عاشق میشود به دنبال آن میرود تا آن را پیدا کند اما اگر آن عشق نباشد هیچ پیشبردی نیست.
موسیقی امروز چشم و همچشمی است یا آن عشق وجود ندارد؟
زمان آن دوران با امروز بسیارتفاوت دارد. درحال حاضر به موسیقی چندان اهمیت نمیدهند، امکانات بسیاری است که استفاده نمیشود و کسی هم نیست که بتواند استفاده کند.کار بسیار دشواری شده و میترسم که به سرازیری برود و اوضاع موسیقی آوازی بدتر از این شود.
ترس از خوانندههای امروز؟
خوانندههای جدید خود را اسیر چهار، پنج تحریر کردهاند و از ابتدا شروع به تحریردادن میکنند و درپایان آواز میخوانند در صورتی که هیچ یک از اینها نیاز نیست. تحریرجایگاه معینی دارد و تزئین یک آواز است و نمیتوان همه آواز را بر تزئین گذاشت.
این کارمتفاوتی بود که شما درگذشته انجام دادید و سبک خاصی را خلق کردید، در واقع سعی بر آن داشتید که کار برای مخاطب تکراری نباشد.
بله، همین گونه است. کار باید ریتمیک باشد و یک مقدار نوآوری را چاشنی آن کرد.
من در سبک آوازیام تمامی ردیفهای موسیقی را ادغام میکردم و در یک جا نمیایستادم که مردم را خسته کنم، همین امر سبب میشد که آوازم بر دل بنشیند.
ما آهنگهای محلی بسیار خوبی داریم که امکان آنکه کسی بتواند آن را بسازد بسیار کم است در صورتی که باید از این موسیقیهای محلی استفاده شود.
استاد چطور شد به این نتیجه رسیدید که به گونهای بخوانید که برای مردم خستهکننده نباشید، مگر آثار آن دوره تکراری و خستهکننده بود؟
بله، تمام خوانندهها یک سبک میخواندند و شبیه همدیگر بودند اما من یک مقدار تغییر در نوع خواندنم ایجاد کردم و کار جدیدی به وجود آوردم.
چرا بعد از شما این سبک دنبال نشد و درواقع شاگردی نداشتید که ادامه دهنده راه شما باشد؟
این کار یک بداهه خوانی است و یک مقدار دشواربود و نتوانستند تقلید کنند. قرار بر این بود من شاگردانی را که در جامعه باربد حضورداشتند سرپرستی کنم که این اتفاق نیفتاد و آنجا آتش گرفت و سوخت و جامعه باربد از هم پاشید.
علت این آتشسوزی چه بود، مخالف این انجمن بودند؟
وقتی روزنامه کیهان آتش گرفت، آتش به ساختمان جامعه باربد سرایت کرد و میلیونها تومان لباس تئاتر، دکور و انواع و اقسام سازها در آتش از بین رفت.
خب بعد از آن چرا تدریس نکردید؟
برایم دشوار بود و خسته شده بودم.
مشوق و استاد شما که سبب شد آن دوران سبکی تازه در آواز خوانی به وجود آید استاد اسماعیل مهرتاش بودند، یک مقدار در خصوص ایشان توضیح میفرمایید؟
استـــــــاد مهرتـــــــــاش شخصیتی ممتازداشتند و از لحاظ اخلاق، رفتار، گفتار و آموزش یک استاد کامل بودند و البته بسیار دلسوز. خاطرم است حتی زمانی که بیمار بودند و تب داشتند با همان شرایط بر سرکلاس میآمدند و تعطیلی در کار نبود.البته نه از لحاظ مادی چون ایشان هیچ گاه برای تدریس پول نمیگرفتند و عاشق این کار بودند.استاد مهرتاش زحمات بسیاری برای موسیقی کشید. ایشان علاوه بر اینکه در موسیقی استاد من بودند در تئاتر نیز از تجربهشان بهره بردم.آشنایی من با استاد مهرتاش در نمایش «موسی و شبان» شکل گرفت و بدین شکل وارد جامعه باربد شدم و قرار بر این بود که بعد ازایشان به این انجمن بروم که آنجا را آتش زدند.
استاد مهرتاش شاگردان بسیاری داشت اما کار شما با دیگرشاگردان ایشان متفاوت بود، این تمایز به چه علت بود؟
نمی توان گفت که چرا متفاوت بودم به این علت که هنر مانند عشقی است که دروجود انسان قرار دارد.شاید هم یک علت آن باشد که کارم نسبت به دیگران تمییز بود و آوازی که به من آموزش میدادند شسته رفتهتر بود. من شاگرد منظم و بسیار وفادار به ایشان بودم.
از چه نظر وفادار بودید؟
من در هیچ کافه و پاتوقی نخواندم و در کارم وفادار بودم. البته بقیه دوستان هم وفادار بودند. من سعی میکردم آنچه را که استاد میگفت انجام بدهم اما خیلیها توانایی انجام آن را نداشتند.استاد مهرتاش همیشه میگفتند: «آقای شهیدی را نشناختید و نخواهید شناخت.»
استاد چرا در حال حاضر بخش آوازی از بین رفته و بیشتر تصنیف خوانی انجام میگیرد؟
آن زمان هم تصنیف بود و هم آواز، حال چرا اینگونه شده است نمیدانم؛ شاید تصنیف مد شده است؟! آواز باید سرجای خودش باشد همانطور که میگویند ساز و آواز.
در صحبتهای قبلی خود اشاره کردید هنرجو باید استاد راهنما داشته باشد اما امروزه همه استاد هستند و گمراه شدهاند، در این باره بیشتر توضیح میفرمایید.
بله کسی نیست آنها را راهنمایی کند البته دستگاههایی که بر موسیقی حاکم هستند و وزارت فرهنگ و ارشاداسلامی باید دراین باره حمایت کنند. به رادیو و تلویزیون هم که امیدی نیست.
شما در آن دوران فعالیت بسیاری در رادیو و تلویزیون داشتید اما امروز میفرمایید که از رسانه ملی ناامید هستید.
آن زمان گذشت، آن دوران عشقی بود که این کارها را انجام میدادیم و دیگر این عشق وجود ندارد. رادیو معرف یک هنرمند است، آن دوران اگر هنرمندی کارش خوب بود ونوآوری داشت در دل مردم میماند و ماندگار میشد اما در حال حاضر چون کار جدید و جدی در رادیو و تلویزیون وجود ندارد سعی میکنند بیشتر از برنامه گلها پخش کنند.
شما در زمینه تئاتر هم فعالیت داشتید و با وجود تبحر زیاد آن را کنار گذاشتید.
بله، به تئاترعلاقهمند بودم و آن را از استاد مهرتاش آموزش دیدم وهرگاه فرصتی پیدا میشد شبها درتئاتر مشغول فعالیت بودم. نقشهایی که بازی میکردم نمایشنامههای موزیکال بود مانند «لیلی و مجنون، حافظ، خیام و فردوسی» اما خیلی قبلتر و پیش از انقلاب تئاتر را کنار گذاشتم و به رادیو رفتم.آخر کاراصلی من موسیقی بود و ساز و آواز.
در زمانی هم که در رادیو حضور داشتید با وجود آنکه استادان دیگری چون قوامی، ایرج، گلپا و... فعالیت میکردند اما آثاری که از آن دوران برجای مانده نشان میدهد که شما به نسبت دیگران پرکارتر بودید.
علاقه و تنوع کاریام باعث شد مردم کارهای مرا دوست داشته باشند. هیچ کدام از کارهای من شبیه هم نبود و نیست وهمین امر سبب شد آثار بیشتری تولید کنم.
از آن دوران آثار منتشر نشدهای هم باقی مانده است؟
بله،تعدادی کار است که در خارج از کشور منتشر شده و قصد داریم در ایران توزیع کنیم. یک کار دیگر هم از آقای پایور است که در امریکا جمعآوری شده که انشاءالله سر یک فرصت خوب منتشر خواهد شد.
استاد شما علاوه بر موسیقی آوازی تحول عظیمی در ساز عود ایجاد کردید، در این باره کمی توضیح میفرمایید.
درست است که سازعود را عربها مینوازند اما این ساز برای اعراب نیست و ایرانی است و نام آن «بربط» است. در زمان ساسانیان، هنرمندان به کانون موسیقی بغداد رفتند و بعد از آن به مراکش و مصر و کم کم سازها در آنجا بومی و معرفی شد.هنرمندانی چون آقای یوسف کاموسی نیز به همان فرم عربی عود مینواخت اما من چون برچند ساز تسلط داشتم و تارو سنتور مینواختم سبک آن را تغییر دادم و به صورت ایرانی شد.آن دوران کسی عود ایرانی نمیزد و اگر هم بود تکههایی از فرم عربی هم از آن شنیده میشد.
من زحمت بسیاری برای این ساز کشیدم و توانستنم آواز شور و افشاری را با ساز عود بنوازم.استاد مهرتاش در جایی اشاره داشتند «کاری که عبدالوهاب شهیدی در پیش گرفت و ساز عود را رواج داد کار بسیار مهمی است که بتوان هم ساززد و هم خواند، در صورتی که کار بسیاردشواری است و هنوز هم به آن پی نبردهاند و سالهای سال زمان خواهد برد تا ایشان را بشناسند.»
امروزه اوضاع ساز عود به چه صورت است؟ آیا مانند گذشته توجهی به این ساز میشود؟
مردم ما به یک دفعه هجوم میبرند به طرفی و به یکباره برمی گردند، نه به هجومشان اعتمادی است نه به برگشتشان. وقتی یک آهنگ منتشر میشود ممکن است میلیاردها تومان فروش کند اما زمانیکه به آن گوش میدهید میبینید که کار خاصی انجام نشده و پیش از این هم چنین کارهایی بوده است. به هرجهت راهی است که همه آن را دنبال میکنند، اما جای امیدواری است که این رود نمیخشکد و فقط ممکن است کم و زیاد شود؛ تا بوده چنین بوده است.اگر نگاهی به تاریخ موسیقی ایرانی داشته باشید، خواهید دید چه بلایی بر سراین مادرمرده درآوردهاند. یک بار موسیقی را بالای بالا بردند و یک دفعه آن را رها کردند و آمد پایین و دوباره همین کار تکرار شد.
در حال حاضر در چه سطحی قرار دارد؟
الان هم میخواهند موسیقی را بالا ببرند اما زحمت زیادی دارد. مانند کاخی است که خراب شده و میخواهند از نو آن را بسازند. اما اگر همتی وجود داشته باشد شاید موفق شوند.
استاد همانطور که مطلع هستید آقای شجریان در بستر بیماری هستند. شما و ایشان هردو از شاگردان استاد مهرتاش هستید.
آقای شجریان هنرمند زحمتکشی است و نزد تمامی استادهای آن زمان رفته و مکتبشان را دیدهاند. ایشان صدای خوبی دارند و یک نابغه هستند.امیدوارم که حالشان خوب شود و از این بلای خانمانسوز رهایی یابند.من خاطرات بسیاری با آقای شجریان دارم و در جشنواره طوس و شیراز در کنار هم بودیم.
همانطور که میبینید در حال حاضراگر افرادی موسیقی آوازی را دنبال کنند به سبک استاد شجریان است و این کار یعنی تقلید و تکرار؛ به نظر شما چه اتفاقی باید صورت گیرد که یک سبک جدید به وجود آید؟
موسیقی جنس نیست که وارد شود، زمان زیادی خواهد برد تا یک نفر مانند شجریان بیاید. شاید تا ۱۰۰ سال دیگرهم این اتفاق نیفتد. تا به امروز همه کارها تقلید بوده و این کارها ساختنی نیست، باید وجود داشته باشد.«عشق آمدنی بود نه آموختنی.» البته ازگذشته تقلید وجود داشته و همین امر باعث ماندگاری آثار موسیقی شده است. هنرمندان تحت تأثیر صدا قرار میگرفتند و مانند آن میخواندند اما در آخر کارشان به جایی نمیرسید.
در زمان شما هم تقلید بود و هم سبک استادانی چون بنان، خوانساری، قوامی گلپا، ایرج و شجریان؛ هر کدام به سبک خود میخواندند.
اگر یک هنرمند خیلی هم خوب بخواند بازهم اسم و مانند شجریان است.من همیشه میگویم خودتان باشید تا کی شجریان!!!اما خب این هنرمندان از شاگردان آقای شجریان بودند و شاگرد تحت تأثیر استاد است و استاد هم باید بگوید وقتی این کار را از من آموختی خودت باش و راه خودت را ادامه بده. من آواز ادیب و تاج را بخوبی میخواندم اما استاد مهرتاش گفتند تمام آنها را از ذهنت پاک کن و خودت باش و یک سال زمان برد تا این نوارها را از مغزم پاک کردم. من همیشه سعی داشتم در هنر پرش داشته باشم و درجا نزنم.
حرف آخر؛آرزوی استاد عبدالوهاب شهیدی در سن ۹۴ سالگی...
آرزو دارم موسیقیمان مانند گذشته پیشرفت کند و خودش را بالا بکشد و ترقی کند به طوری که جهانی شود(جوینده یابنده است). امروزه جوانهایی هستند که در زمینه ساز و آواز فعالیت میکنند اما آنقدر که در ساز پیشرفت کردند در آواز این امر مشهود نیست و علت آن را نمیدانم.
ارسال نظر