وبسایت ۷ فاز: با رضايتِ روس بولتون، رمزي ملقب به نام خانواده پدرياش شد و رمزي بولتون خوانده شد. اما هرطوري حساب كنيم حرامزادگي بيشتر برازنده كسيست كه اشتياقش به شكنجه و سلاخي و قتل عام هيچ كراني ندارد. رمزي بولتون تنها شخصيتِ بازي تاج و تخت است كه اگر هنوز در آراي مردمي رتبه نخست ليست نفرتانگيزها را كسب نكرده باشد، با توجه به زنده بودنش و روندي كه در پيش گرفته است، از شانس بسياري در احراز اين مقام برخوردار است. رمزي يك ساديستِ كامل است.
هفت: سرسي لنيستر
"وقتي شما مشغول بازي تاج و تخت هستيد، يا ميبريد يا ميميريد" اين مانتراي زيباي ملكهي خبيث است. نكته اصلي اينجاست كه ملكه به اين جمله در راستاي منافع حكومت و قلمرو حكومتي اعتقاد ندارد. اولويت سرسي خود اوست. دوز خودخواهي و خودپسندي ملكه آنقدر زياد است كه در راه آمال و هوسهاي شخصياش ميتواند تا مرز شكستن دل پسرش، كشتن شوهرش، چيدن برنامه قتل برادرش و كمربستن به قتل دختران استارك آنهم توسط برادر/معشوقهاش (از زناي با محارم و جا زدن سه تا حرامزاده به عنوان وارثان تاج و تخت هم غافل نشويم) پيش برود. سرسي دچار زخم و عقده حقارت است.
مكار و آتشينمزاج است و هيچ اثري از بخشندگي در او نيست. مشهود است كه لنيسترها پيچيدهترين خاندان بازي تاج و تختاند. مخاطب در برابر آنها در دايرهاي از خشم، نفرت و حرص گير ميكند در حالي كه نميتواند منكر شود آنها جذاب و گاهي قابل تحسيناند و البته بيشترين سهم از هيجان روايات مجموعه، حول و حوش آنها و در پايتخت ميچرخد. اين ميان تيريون كه حسابش از همه جداست. او محبوبترين شخصيت مجموعه است كه تا بحال نه تنها ذرهاي مخاطبان را نرنجانده كه روز به روز عزيزتر هم شده است. جيمي هم پس از آزاد شدن از اسارت، در بزنگاههاي فراوان از خودش اعاده حيثيت و شرافت از دست رفته را بازخريد كرده و اين روزها به شمار محبوبين مجموعه آمده است. تايوين لنيستر با وجود خودكامگي قابل اعتنا و كثافتكاريهاي آشكاري نظير فاجعه هارنهال، به حكم اعتقاد جدياش به مفهوم خانواده و اهميت دادن به حفظ ميراث و در صدر همه اينها هوشمندي، توانمندي و كاريزماي غيرقابل انكارش، هميشه مورد توجه بينندگان بوده است. به نظر ميرسد ميان لنيسترهاي دوست نداشتني، كفه نفرت از سرسي خيلي سنگينتر از ديگران است. آنچنانكه وقتي موهايش را تراشيدند و عريان در شهر عبورش
دادند، دل خيليها از شكستن غرور زيباترين زن هفت اقليم خنك شد.
شش: تئون گريجوي
خيانت آنهم به راب استارك؟ تئون وقتي وينترفل را تصرف كرد و مربي كودكياش را سر بريد، حجت را بر بينندگان تمام كرد كه با خيال راحت از من متنفر باشيد. من، وارث جزاير آهن. ديري نگذشت كه كسي وحشيتر از خودش چنان بلايي بر سر او آورد كه آن منِ طمعكار به هيچ تبديل شد. زنبارهي لزج، اخته و تبديل به سگ دستآموزي شد كه جز يك نامِ كوتاه هيچ هويتي نداشت. شكنجهي يك خيانتكار توسط ديوانهي اعظم.
آن زمان مخاطبان هنوز نميدانستند قرار است بعدها از رمزي چقدر بيزار شوند و همه در يك لذت ظريف زيرپوستي فرو رفته بودند كه تئون گريجوي دارد اينطور وحشيانه تاوان پس ميدهد. مخاطباني كه خيلي پيش از شب ننگين زفاف رمزي بولتون و سانسا استارك از ريك نااميد شده بودند. پيش از آنكه او دوباره به استاركها خيانت كند و نقشه سانسا را به ارباب وحشياش لو دهد. مارتين در حق او خيلي مهرباني روا داشت كه سرنوشتش را اينگونه چيد. نجات دادن سانسا از خانه قديمي خودش كه حالا قلعه بولتونها شده است ننگ پيشاني تئون را تطهير نميكند اما شايد آغازي باشد بر تولد مردي كه مخاطبان بتوانند او را ببخشند. فعلا كه در دو اپيزود نخستين فصل ششم حسابي از سانسا و تماشاگران توجه خريده است.
پنج: آليسر تورن
دوست داشتن آدمهايي كه حتي ذرهاي حس شوخطبعي ندارند، اصولا كار سختيست اما قطعا هيچكس از ديگري بخاطر عدم خوشخلقي و خوشمشربي بيزار نميشود. همچنانكه جافري وقتي جلوي ند و تيريون به عنوان كركترهاي محبوب مجموعه ميايستد سهم بيشتري از نفرت ميخرد، انزجار از آليسر تورن هم زماني اوج ميگيرد كه روبروي جان اسنو ميايستد. آنهم در پايان دو فصلِ كليدي در شكلگيري مردانگي جوان عاشقپيشه مجموعه كه در حفاظت از ديوار، قلبش را قرباني كرده است. آليسر تورن مرد دگم و زباننفهميست كه نميتواند خودش را با جهان تازه و شفاف و شگفتانگيزي كه جان به درد و رنج دربهاي آن را گشوده است عادت دهد. پس به قول خودش ميان انتخاب خيانت به فرمانده و خيانت به نايتواچ، اولي را برميگزيند و با دار و دستهاي همراستا با خودش به همراه پسر بچهاي كه حتي عشقورزي برادرانه جان به او هم او را از نفرت و كينه كهنهاش به وحشيها نجات نداده است (الي حتما ميتوانست در اين ليست سهمي ببرد فقط اگر كمي اين فهرست طولانيتر ميشد) با خنجر به جانِ فرمانده جوان ميافتد. در تاريكي شب و در حاليكه او در نهايت اعتماد به آنها در ميانشان بي سلاح ايستاده است.
احمقهايي كه نميتوانند درست فكر كنند و روي انتخابهاي خيانتآلودشان نام شرافت مينهند و به آن افتخار هم ميكنند، از نفرت تماشاگران بينصيب نخواهند ماند.
چهار: كرستر
حجم عظيمي از گناهان ليستِ نفرتانگيز ها در قتل و سلاخيست. از جنون قدرت. درباره كرستر جريان متفاوت است. پيرمرد انگشت نماي اين ليست زنهاي زيادي دارد كه در واقع دختر خود او هستند. او به واسطه همخوابگي با همسر/خواهر/دخترها، همخوابههاي جديدي براي خودش دست و پا ميكند. فقط همين؟ هرچند همين هم اصلا چيز كمي نيست اما داستان درباره فرزندان پسر از اين هم هولناكتر ميشود. او نوزادان پسر را در جنگل رها ميكند تا نصيب وايتواكرها شوند. وايتواكرهايي كه سالهاست نويد زمستاناند براي هفت اقليم. كرستر آنقدر در نگاه مخاطبين حال بههم زن است كه اين سوال به ذهن خطور ميكند مارتين اساسا چطور ميتواند چنين چركِ مسلمي را خلق كند و همچنان شكوهمند و دوست داشتني باقي بماند؟ به نظر ميرسد مارتين با كشتن كرستر آن هم به دست جوانِ محبوب بازي تاج و تحت حسابي از مخاطبينش دلجويي كرده باشد.
سه: لرد والدر فري
ملعون. در يك توافق صد در صدي. طرفداران بازي تاج و تخت درباره والدرفري متفق القولاند. او بيادب، نادان، كينهجو و شهوتران است. به شكل تيپيكال مردهاي مسنِ حال به هم زن. اما آيا اينهاست كه كار او را به جايي كشانده كه هيچ مرزبندياي در نفرتورزي به او از سوي مخاطبان وجود نداشته باشد؟ مسلما خير. راز اين توفيق "عروسي سرخ" است. عاشوراي بازي تاج و تخت هنوز هم درميان بينندگان يكي از تراژيكترين و البته شوكآورترين اپيزودهاي مجموعه است. كشتارِ بيرحمانه مهماناني كه به صلح آمدهاند و در تمام طول شب تلاش كردهاند رفتار بيادبانه و دور از احترام او را تاب آورند. راب استارك شرمندگياش را از عهدشكني ابراز كرد و والدر فري در عوض همسر باردار او را ركيك و هرزه وارسي كرد. خب از مردي كه وقتي چاقوي كاتلين تالي زير گلوي همسر جوانش بود و به تمامِ شرافت تالي/استاركش قسم خورده بود كه او را خواهد كشت مگر اينكه فري بگذارد راب از آن سلاخخانه بيرون برود، به سادگي گفت "چه اهميتي دارد؟ يكي ديگر ميگيرم" توقع داريد بفهمد عاشق شدن يعني چه و اصلا كار عاشقها همين است كه به پاي عشقشان، همه عهدهاي پوشالي را بشكنند؟
دو: رمزي اسنو / بولتون
با رضايتِ روس بولتون، رمزي ملقب به نام خانواده پدرياش شد و رمزي بولتون خوانده شد. اما هرطوري حساب كنيم حرامزادگي بيشتر برازنده كسيست كه اشتياقش به شكنجه و سلاخي و قتل عام هيچ كراني ندارد. رمزي بولتون تنها شخصيتِ بازي تاج و تخت است كه اگر هنوز در آراي مردمي رتبه نخست ليست نفرتانگيزها را كسب نكرده باشد، با توجه به زنده بودنش و روندي كه در پيش گرفته است، از شانس بسياري در احراز اين مقام برخوردار است. رمزي يك ساديستِ كامل است. سرشار از عقدههاي لاعلاج و تشنگي مفرطِ قدرت. در مواجهه با رمزي اين روشن است كه از او هركاري بر ميآيد. البته اگر پس از شكنجه تئون گريجوي در يك موقعيتِ كاملا هاردكور و تبديل او به يك سگ بيهويت اخته، كندن پوست مردمان به حكم شعار لعنتي خانداني كه در باطن به آن هم تعلقي احساس نميكند و فقط ابزار اوست براي دستيابي به جاهطلبي بيمارگونهاش، تجاوز به سانسا استارك جلوي چشمانِ عاشق كودكياش، كشتن پدر، زنده زنده خوراندنِ نامادري و برادر ناتني نوزادش به سگهاي وحشي و اوه! انداختنِ جنازه معشوقهاش جلوي سگها، كار نكردهاي باقي مانده باشد.
يك: جافري باراتئون / لنيستر
با اينكه دو فصل از مرگ حرامزاده ارشد سرسي لنيستر ميگذرد او كماكان صدرنشين بلامنازع ليستِ نفرتانگيزهاست. در طول بيست و شش اپيزودي كه جافري در آن حضور داشته است، آيا حتي لحظهاي را به خاطر ميآوريد كه دلتان نخواسته باشد با مشت توي صورت اين سايكوپاتِ خودخواهِ كريه بكوبيد؟ خير! جافري هيچ مرزي از ستمگري را رد نشده باقي نميگذارد. نوجوانِ ناتواني كه زير سايهي عنوان پادشاه دچار اين توهم شده است كه ميتواند هركاري دلش ميخواهد، بكند يا درستتر اينكه هر گندي بالا بياورد. جافري حتي در يكي از مهمترين بزنگاههاي دوران پادشاهياش در لحظهاي جنونآميز، پس از يك نطق زننده و آميخته به پوزخند كراهتآور دائمياش، توصيه موكد مادرش را نيز ناديده ميگيرد و عهدش مبني بر عفو ادارد استارك را ميشكند و فرمان قتل او را در حاليكه سانسا استارك را به عنوان نامزد در كنار دارد، صادر ميكند.
او به حضور سانسا در مراسم گردنزني پدرش اكتفا نكرده و او را به تماشاي سربريده پدر بر فراز مقر فرمانروايياش مجبور ميكند. ستمگريهاي آغشته به ناداني در حق رعايا و دستور قتلعام همه حرامزادگان پدرش او را نه تنها نزد مردم كه در چشم بينندگان سريال روز به روز منفورتر ميكند. جافري رفتار فوق خشن و جنونآميزش در برابر زنها را در يكي از تنفرانگيزترين اقداماتش كامل ميكند و در نمايشي تهوعآور، راس سرفاحشه موقرمز روسپيخانه پيتر بيليش را با كمان زنبوركي به طرز وحشيانهاي به قتل ميرساند. او در گزندهگويي، عربدهكشي و توهين و تحقير به هيچكس رحم نميكند و اين ميان تنها كسي كه دربرابر او ميايستد كوتوله حاضرجواب و شيردل لنيسترهاست. تنها جايي كه جافري، بزدلي عميقش را از پس نقابِ توحش آشكار ميسازد. اوج اين رويارويي در نبردِ بلكواتر است كه فرمانده پوشالي در نهايت سپاهش را رها ميكند و قافيه را تمام و كمال به دايي هوشمند و زبردستش ميبازد. اعدام ند، آزار سانسا، قتلعام حرامزادههاي مثلا پدر، شكنجه و كشتن راس، تلاش بيپايان در تحقير تيريون و ... كافي نيست؟ كدامتان از تماشاي خون بالاآوردن جافري كيفور نشديد؟
نظر کاربران
به نظرم باید به سرسی رتبه ی بالاتری بدید.
متوسط بود
به نظر من جافری کاملا حقشه که اول باشه وتیون گریجوی هم با اینکه خیانت کرد اما جزاشو داد وتوسط رمزی خیلی شکنجه شد سرسی هم با اینکه کارای خیلی بدی کرده اما به خاطر اینکه خیلی مواظب بچه هاشه ازش بدم نمیاد.