ایوا گرین، بازیگری از جنس سایهها
بازیگر فرانسوی ایوا گرین درخشش در حرفه خود را از همان اولین گامها با حضور در اثر برناردو برتولوچی با نام «رویابینان» آغاز کرد؛ اثری متفاوت که باعث به شهرت رسیدن سه بازیگر نوجوان خود گرین، مایکل پیت و لویی گارل شد.
«داستانکهای ترسناک» جزو معدود مجموعههای تلویزیونی فانتزی چند سال اخیر است که جمعی از کاراکترهای معروف عالم رمانهای ترسناک مانند دراکولا، فرانکنشتاین و هیولایش، گرگ نما و... را به دور هم جمع کرده و گرین با انتخابهای محدود و گزینه کاریاش حضور در آن را قبول کرده و در آن با بازیگرانی چون جاش هارتنت، تیموتی دالتون، روری کینر و... همبازی است.
اکثر زمان ماجراهای مجموعه در انگلستان دوره ویکتوریایی میگذرد؛ امری که شاید برای اشخاصی که اولین هنرنماییهای ایوا گرین را دیدهاند بسیار عجیب به نظر برسد زیرا او بازیگری فرانسوی است و با حضور در آثار فرانسوی زبان به شهرت رسید.
گرین در این مورد اضافه میکند: میشل یک هفته پس از آغاز عملیاتهای کلیسای کاتولیک جان باخت و والدینش به همراه دو کشیشی که در محل حضور داشتند به قتل متهم شدند. من به علت متفاوت بودن روحیاتم مشکلی با اینگونه مسائل ندارم و نقش ونسا آیوز نیز به همین دلایل برای من جذابیتهای زیادی داشت.به خاطر دارم یک روز پیش از شروع فیلمبرداری در اتاق گریم در حال گوش دادن به صداهای مذکور از رایانهام بودم که چهره پردازم وارد شد و در عرض چند ثانیه با صدای بلند شروع به ناسزاگویی کرد و با تعجب پا به فرار گذاشت، هنوز هم علت فرار او از اتاق گریم و ترس دیگران را از این قبیل اتفاقات نمیفهمم.
آیا ممکن است مشکلات روحی و روانی شخصی چون آنالیز میشل همانگونه که بسیاری معتقدند مسری باشد و باعث درگیری بیش از حد گرین با این مشکلات شود، از او میپرسم که آیا در اینگونه موارد و کاراکترهایی پیچیده از این قبیل نگران هم میشود ؟
با خونسردی پاسخ میدهد: برخلاف بسیاری از بازیگران، ایفای این قبیل نقشها برای من بسیار سرگرمکننده است و با اینکه نتیجه کار ترسناک به نظر میرسد ولی برای من تفریح بسیار مناسبی محسوب میشود و ما در حین فیلمبرداری بسیار خوش میگذرانیم. حتی پیش از آغاز کار در قالب شخصیتم کمی با بچهها شوخی میکنم و باعث خنده اطرافیان میشوم و (مکث) سپس در تاریکی فرو میروم (می خندد).
مشخصا گرین از مجموعه تلویزیونی «داستانکهای ترسناک» بسیار راضی است و فکر میکند نتیجه کار به اثری قابل دفاع تبدیل شده است، این برای بازیگری که به ایفای نقش در قالب کاراکترهایی که دچار فروپاشی روانی شدهاند عادت دارد امتیاز قابل ملاحظهای به حساب میآید. او تفاوت نقش و کاراکترهایی که به ظاهر شباهتهای زیادی به هم دارند را درک میکند.
در فصل سوم او ماجرای تسخیر جسمانیاش را پشت سر گذاشته و برای درمان نزد روانپزشکی عجیب و مشکوک میرود، پزشکی که شاید در نگاه ابتدایی خشن به نظر برسد ولی گویا کمک شایانی به شخصیت ونسا آیوز خواهد کرد.
مشکل اینجاست که آیا این کمکها مفید واقع میشوند یا این روان درمان قصد یاری رساندن به ونسا را دارد زیرا در اولین ملاقات دیالوگ مهمی چون تو فکر میکنی شیطان را شناختهای؟
میان این بیمار و پزشک بیان شد، از گرین میخواهم توضیحات بیشتری در مورد وضعیت روحی این روزهای ونسا آیوز بدهد، او میگوید: ونسا فکر میکند خدا او را فراموش کرده است، از طرفی هم مردی که بسیار دوست داشته را از دست داده، حس میکند هم ایمان وهم خانوادهاش گرفتار نفرینی شوم و کشنده شدهاند، هر کدام از ما اهریمنهای وجود خودمان را داریم، اهریمن وجود ونسا آیوز قابل لمس و حقیقی است، مشکل اصلی در همین واقعیت خلاصه میشود.
گرین ادامه میدهد: اما فکر میکنید من واقعا چنین شخصیتی را همراه با خودم به خانه بازمیگردانم و شبانهروز به آن فکر میکنم ؟ اَه، نه، هیچوقت چنین کاری نمیکنم، واقعا نمیتوانم حتی فکر روزگار گذراندن در چنین شرایطی را بکنم، اگر اینگونه بود باید هر چند وقت یکبار روانه آسایشگاه میشدم. حرف گرین کاملا درست است، فرو رفتن در شخصیتهایی اینچنینی برای بازیگران متد اکتینگ امری بسیار خطرناک محسوب میشود و مشخصا با نگاهی به جواب گرین میفهمیم که چرا بازیگران جدیتری در شیوه متد، اشخاصی چون کریستین بیل یا تام هاردی هیچگاه در چنین نقشهایی ظاهر نمیشوند یا مدت زمان حضور در قالب شخصیتهایشان محدود به فیلمهای سینمایی میشود و نمیتوانند برای مدت چند سال در چنین دنیای مخوفی زندگی کنند.
از گرین میپرسم که در هر صورت با فضای جدی و شیطانی سریال «داستانکهای ترسناک» چه میکنی ؟
نمیشود آن را زیاد جدی گرفت و نمیشود به راحتی از کنارش عبور کرد، پاسخ میدهد: من تحقیقات زیادی در مورد عالم ماورءالطبیعه انجام دادم ولی دلیل نمیشود تمام آنها را جدی بگیرم، طرز برخورد من در اینگونه موارد بیشتر به بخش تخصصی حرفهام بازمیگردد و سعی میکنم برشی کوتاه به آن بزنم و ذهنم را زیاد درگیر آن نکنم. گرین پس از پایان این سخن شروع به نوشیدن مایع قرمز رنگی میکند که نسبت به سخنان ابتدای محاصبه باید خون باشد اما متوجه میشوم که آب چغندر است که برای تقویت سیستم ایمنی بدنش روزانه مقدار قابل توجهی از آن را مصرف میکند زیرا به دلیل کاهش وزن چشمگیرش برای ایفای نقش ونسا آیوز رژیم غذایی سختی گرفته و مجبور است با این قبیل کارها از سلامت پوست و بدنش مراقبت کند.
مردم فکر میکنند اجرای یک نقش سخت و وحشتآور مانند ونسا آیوز باعث میشود روزگار بازیگرانی مثل من هم به تلخی نقش شود و نمیتوانم هنگام ایفای آن خوش بگذرانم ولی اشتباه میکنم، اتفاقا واجب است سر صحنه چنین آثاری حسابی خوش بگذرانی و لذت ببری.
ارسال نظر