خاطره بازی با عروسكهای محبوب تلویزیون؛ از کپل تا مخمل
« جمشید آریا و اكبر عبدی با ۳۰۰ كیلو گوشت نمیفروختند اما فروش یك كاموای ۲۰۰ گرمی به بیلیارد میرسید.»

برترین ها: « جمشید آریا و اكبر عبدی با ۳۰۰ كیلو گوشت نمیفروختند اما فروش یك كاموای ۲۰۰ گرمی به بیلیارد میرسید.» این جمله حدود یك ماه پیش و قبل از اكران فیلم جدید كلاهقرمزی از زبان مردی شنیده شد كه بعید است حسادت جزء ویژگیهای اخلاقیاش باشد اما انگار هر از گاهی آدمها به این عروسكهای ۲۰۰ گرمی بدجوری حسودی میكنند. این جمله البته به اولین ظهور عروسك قرمزكلاه در سینما و سال ۷۰ مربوط میشد اما ظاهرا بعد از ۲۱سال دوباره قرار است خیلی از ستارهها به عروسكها حسودی كنند.
با ظهور دوباره كلاهقرمزی و یارانش، این بار روی پرده سینما بار دیگر نگاهها به این كامواهای دوستداشتنی برگشته و حالا همه از عروسكهای محبوبشان حرف میزنند. شاید اگر ۳۰سال به عقب برگردیم و نگاهی به جعبه جادوییمان بیندازیم كه البته فقط با ۲ شبكه محدود اصلا جادو نمیكرد، به دنیایی پر از عروسكهای قد و نیمقد پا میگذاریم كه تقریبا بیشتر آنها برایمان دوستداشتنی و خاطرهانگیزند. این جریان البته با وجود كمرنگ شدن به مرور زمان و ضعیف شدن پرداختن به عروسكها باز هم وجود داشت تا در هر عصری بچهها و حتی بزرگترها با تماشای عروسكهای محبوبشان كیف كنند. البته اصلا یادمان نرفته كه در تمام آن دوران كه برنامههای تلویزیونی كودك، عروسكمحور بود چقدر طالب پخش كارتونهای ژاپنی بودیم اما حالا به تمام آن كامواهای رنگ و وارنگ حس خاصی داریم؛ حسی همراه با نوستالژی و البته عشق دوران كودكی. حالا كه كلاهقرمزی دنیای عروسكها را داغ كرده، بد ندیدیم مروری كنیم بر عروسكهای محبوب این دوران ۳۰ ساله و كمی خاطرات كامواییتان را قلقلك دهیم.
حدود ۲۷ یا ۲۸ سال پیش ۲ آقاپسر عروسكی مودب و موجه در برنامهای كه قالب علمی-آموزشی داشت بچهها را پای تلویزیون مینشاندند و به شیوهای دلنشینتر آنچه در كتاب علوم آمده بود را برای بچهها توضیح میدادند. «درون» و «برون» نام این ۲ پسربچه بود كه البته «درون» همهچیز دان بود درست مقابل «برون» كه با سؤالهایش حوصله درون را سر میبرد و تقریبا از هیچ چیزی خبر نداشت. دهان بسیار بزرگ این ۲ عروسك كه تقریبا به اندازه پهنای صورتشان بود قیافه آنها را برجسته میكرد. نوع حرف زدن برون وقتی كه درون را عاجزانه صدا میزد هنوز در ذهنها مانده است.
موش چاق و چلهای كه یك لباس قرمز با خالهای سفید میپوشید و همواره دكمههای لباسش در حال تركیدن بود، بامزهترین شخصیت سریال عروسكی مدرسه موشهاست. كپل كه همیشه دنبال گردو و فندق همشاگردیهایش میگشت و صدای نارنجی و بقیه را درمیآورد به جای درس خواندن مدام فكر پر كردن شكم بزرگش بود. لحن فوقالعاده كپل كه با گویندگی حمید جبلی این موش چاق را بسیار دوستداشتنی میكرد هنوز هم توی گوشمان یكی از صداهای ماندگار است. جالب اینكه گوینده «دمباریك» دیگر عروسك دوستداشتنی مدرسه موشها هم ایرج طهماسب دوست و یار نزدیك جبلی بود.
عروسكی كه یك دهان فراخ با زبانی سرخ چسبیده به كف دهان داشت و موهایی شبیه پر كلاغ روی سرش چسبانده شده بود در اواخر دهه هفتاد به یكباره به اوج رسید. سنجد كه هیچ كس نفهمید چرا این اسم برایش انتخاب شده اول در قالب یك گزارشگر سمج و كنجكاو ظهور كرد و گاهی در استودیو هم برنامه اجرا میكرد. نگار استخر كه هم سنجد را تكان میداد و هم با صدایی خشدار همراه با جیغ به جای او حرف میزد، میگوید سنجد اولین عروسكی بوده كه از استودیو بیرون آمده و پشت میز مخفی نمیشده.«گفته بودم دوباره برمیگردم» تكیه كلام سنجد در ابتدای هر برنامهاش بود. این عروسك دهان گشاد، مصاحبهای با دكتر مرندی، وزیر وقت بهداشت و درمان انجام داد. یك بار هم پیشنهادی به حاج بابایی، وزیر آموزش و پرورش داشت ! سنجد در ورژن پیر با موهای سفید هم زیباییهای خاص خودش را داشت. سفرهای سنجد به نقاط مختلف كشور و گزارشهایش هم جالب و دیدنی بود اما هیچ چیز به آن دهان كاملا باز آخر برنامه و خداحافظی همراه با تعجبش نمیرسید.
ظاهرا این ۲ كاراكتر عروسكی برگرفته از ۲ عروسك مشهور خارجی، به شبكه یك و برنامه كودك راه یافتند و یكی از موفقترین زوجهای عروسكی دهه ۶۰ بودند. ابروهای به هم پیوسته، صورت كشیده، دهان و بینی بزرگ و البته موهایی كه به یك درخت هرس شده میمانست هاچین را تبدیل به عروسكی خاص كرده بود. نوع مدل موی واچین هم كه برخلاف هاچین اصلا ابرو نداشت حدود ۲۰ سال بعد مد شد؛ موهای سیخسیخ شده شبیه جوجهتیغی. لباسهای هاچین و واچین هم كاملا دهه شصتی بود و بچههای آن دوران با این ۲ عروسك حسابی رابطه برقرار كرده بودند به خصوص در ایام عید نوروز كه برنامههای ویژهشان روی آنتن میرفت.
از لحاظ تاریخی شاید به این زوج عروسكی كمی نزدیكتر باشیم؛ «السون» عروسك دانا و «ولسون» زوج نادان او بود كه همیشه گول «دون دون» را می خورد. در این بین عروسك خوب سعی داشت عروسك خنگ را از حقههای دون دون نادون آگاه كند. سرودهایی كه شخصیتهای این مجموعه با هم میخواندند هنوز برایمان جالب است. البته شاید بچههای ۲۰ سال پیش با شخصیت منفی قصه كه همان «دون دون» باشد بیشتر حال كنند، عروسكی بیقواره با چهرهای خاص كه هیچ كس نفهمید دقیقا چهجور جانوری است!
در مجموعه «خونه مادربزرگه» گربه سیبیلوی خانه كه مدام غر میزد و دوست داشت در روابط مادربزرگه با سایر اعضای خانه به خصوص خانواده آقا حنایی و گل باقالی خانوم اختلال ایجاد كند یكی از محبوبترین چهرههای عروسكی است. «مخمل» با وجود كاراكتر خاكستریاش به دلیل نوع حرف زدنش كه با گویندگی بهرام شاهمحمدلو بسیار خاطرهانگیز شده بیشتر از شخصیتهای مثبت داستان به دل میچسبید. البته مخمل در اواخر قصه نادم و پشیمان به آغوش مادربزرگه برگشت تا این مجموعه عروسكی كاملا پایان خوشی داشته باشد.
البته در این مجموعه نوك سیاه و نوك طلا كه با گویندگی آزاده پورمختار و مریم سعادت بسیار دلنشین حرف میزدند در كنار آقا حنایی و هاپوكومار هم عروسكهای محبوبی بودند.
«زیزی گولو آسی پاسی دراكوتا تا به تا» تمام این عبارت هفت، هشت كلمهای نام عروسك آس و پاس و عجیب و غریبی بود كه از سیارهای ناشناس به زمین آمد و در خانه یك زوج جوان فرزندخوانده آنها شد!
زیزی گولو كه یك گوش بزرگ و یك گوش كوچك داشت با طرز خاص حرف زدنش در دل بچهها جا باز كرد. این عروسك سعی داشت به كودك خانواده همسایه كارهای خوب یاد بدهد و از بدیها فراری بود. لحن جالب حرف زدن زیزی گولو و عبارت آقای پدر و مادر خانومی او دلنشین بود. آزاده پورمختار كه جای زیزی گولو حرف میزد، گفته یك ماه در خانه روی صدای این عروسك كار كرده و البته از صدای فرزند خود برای این صدای خاص الهام گرفته است. داستان پدید آمدن این عروسك هم که مثل بسیاری از عروسكهای خاطرهانگیز توسط مرضیه محبوب به دنیای كودكان راه یافته جالب است. ظاهرا عادل بزدوده چند بار در شكل زیزی گولو تغییراتی داده تا سرانجام به آنچه مدنظر محبوب بوده تبدیل شود. میگویند محبوب برای رسیدن به طرح اولیه زیزی گولو تكه خمیری را در اختیار بچههای فامیل قرار داده و سرانجام به این عروسك فضایی و خوشصحبت رسیده است. زی زی گولو كه سعی داشت به كودكان آداب درست معاشرت را یاد بدهد به رنگ صورتی پدید آمد و سال ۷۵ شبكه ۲ تلویزیون را قرق كرد تا جایی كه بعدها كیف، دمپایی و مگسكش با طرح زیزی گولو هم به بازار آمد! عروسك زیزی گولو در ۳ سایز ۸، ۳۰ و ۶۰ سانتیمتری ساخته شد كه سایز بزرگ آن نزد عادل بزدوده محفوظ است، سایز متوسط از بین رفته و عروسك سایز كوچك توسط مرضیه محبوب به لیلی رشیدی در زمان تولد فرزندش هدیه داده شده است.
یك خانواده و داستانهایی كه رقم میزدند و همه آنها پیام اخلاقی داشت سرگرمی عروسكی بچههای دهه 60 به حساب میآمدند. هادی و هدی فرزندان این خانواده بودند و آقبابا پیردانای محل. چشمهای هادی و هدی واقعا شبیه هم بود اما بیشتر از لحن حرف زدن یا قصه این مجموعه ته ذهنمان مانده آهنگ و سرود تیتراژ ابتدایی است. آنجا كه همه عروسكها با هم میخوانند: عروسكا، عروسكا، كجایین؟ مادر بزرگ، هادی، هدی بیایین، بیایین و البته نوشابهای كه برای خود باز میكردند و میخواندند: عروسكای خوبیم، از تخت و میخ و چوبیم.
یك زوج خنگ و كلهپوك كه فیزیك بدنیشان متناسب با اسمشان بود، مدام سعی داشتند جشنهای دهه فجر را به هم بریزند. سریال عروسكی چاق و لاغر متناسب با موضوع داستان در ایام دهه فجر پخش میشد و این ۲ كاراكتر عروسكی مدام از رئیس بزرگ كه هیچ كس چهرهاش را ندید دستور میگرفتند اما هیچ وقت موفق نمیشدند تا حرص رئیس بزرگ دربیاید. «قرقی» همان ژیان معروف این ۲ عروسك كه لباس و كلاه كارآگاهی به تن داشتند یكی از اتفاقات خوب این مجموعه بود. قرقی برای خودش راه میرفت، چراغ میزد، آب میپاشید، بوق میزد و همه اینها برای بچههای دهه شصت سؤال بود كه چطور اتفاق میافتند. چاق و لاغر طی سالهای ۶۵ تا ۶۸ از شبكه ۲ پخش شد و نویسندگان و كارگردانهای قدری مثل بیژن بیرنگ، مسعود رسام و كامبیز صمیمی مفخم داشت. حسن پورشیرازی و حسن زارع هم به ترتیب جای چاق و لاغر حرف میزدند كه البته بعدتر گوینده لاغر تغییر كرد. در سالهای پایانی این ۲ عروسك بزرگ و آدمها داخل آنها شدند و البته همین مسئله زیبایی كار را كم كرد. دزدگیر اتاق كارآگاهی این ۲ عروسك كه با پنجه بوكسهای مكانیكی درست شده بود در آن مقطع برای بچهها بسیار جالب به نظر میرسید. آدمآهنی X۶۲۵ هم در اواخر مجموعه به داستان اضافه شد.
«چرا» همان پسر عروسكی برنامه رنگینكمان است كه ۸-۷ سال قبل با ترانه «آهویی دارم خوشگله فرار كرده زدستم» چهرهای ماندگار برای كودكان شد و برنامه خاله نرگس را رونق بخشید. بعدها «چیه» و «چطور» كه ظاهرا خواهر و برادر «چرا» بودند به او ملحق شدند اما فقط نوع حرف زدن «چرا» و آوازی كه خواند در ذهن ماند. مدل موهای «چرا» هم بامزه بود اما ماندگاری زیادی در تلویزیون نداشت.
در برنامه صندوق پست كه كلاه قرمزی و پسرخاله به عنوان مهمان وارد آن شدند عروسكهایی مثل گلابی، تندك و اردك هم حضور داشتند كه شاید در بین آنها تندك با دهانی كه توسط زیپ باز و بسته میشد جالب توجه بود. جغجغه و فرفره ۲ عروسك كوچكی كه یكی موهای بور و دیگری مشكی داشت و با نوعی سوت با مجری صحبت میكردند هم زوج جالبی بودند. قبل از آنها جینگیل و فینگیل هم ۲ پسربچه عروسكی كوچك بودند كه بامزه میخندیدند اما كلاهقرمزی همه اینها را كنار زد و به شدت درخشید. آقا جیلی، اوسا بابا كه با مظفر، بهادر، گلبهار و گلی خانم ماجراهایی را پدید میآورد به علاوه دانی و لاكی جون هم از عروسكهای كوچك و بزرگ دیگری بودند كه در مقاطعی كوتاه محبوب شدند.
باز هم پای مرضیه محبوب در میان است و این بار شبكه تهران گربهای رو كرده كه چهرهاش برگرفته از همان مخمل محبوب دهه ۶۰ است. پنگول كه حالا عروسكهای مشابهش در فروشگاههای اینترنتی به وفور یافت میشود و مشتریان زیادی دارد، در برنامه رنگینكمان همراه با خاله نرگس و عمو نیما بچههای این دوره را كه سخت پای تلویزیون مینشینند میخكوب حركات و آوازهایش میكند.
البته هومن حاجی عبداللهی مجری شبكه تهران كه در نقش گوینده پنگول حضور دارد، با جملات و آوازهای فیالبداهه نقش بسیار پررنگی در گیرایی این گربه عروسكی دارد. تكههای طنز و حرفهایی كه حرف آدم بزرگهاست، كنایهها و آوازهایی به لهجههای مختلف همه و همه پنگول را تبدیل به گربه محبوب این روزهای تلویزیون كرده است.
نظر کاربران
یاد زی زی گولو اسی پاسی دراکولا تابه تا بخیر
پاسخ ها
دراکوتا تا به تا درسته
دراز کوتاه درسته...منم فکر میکردم دراکوتا باشه ااصلا وقتی فهمیدم تمام کودکیم از هم پاشید...احساس بی هویتی کردم
کلا فیلم و سریالای قدیما خیلی بهتر از الان بود
یه فیلمی بود ... پسره یه عروسک داشت،اسمش کاشکی بود،...اونو خیلی دوست داشتم.
پاسخ ها
کاش و کاشکی ؟!
خیلی خوب بود
ولی پدیده ی دهه هشتاد رو ننوشتین.
"تربچه"با خاله نگار
خعیلی معرکه بود.من نمیدونم چجور یادتون رفته
پاسخ ها
دقیقا منم می خواستم همین بگم منم عاشقش بودم همیشه می خواسم بقلش کنم
منم دوسش داشتم و دارم
من دنبال سریال کاش و کاشکی میگردم اگر کسی میتونه کمکم کنه خیلی خیلی ممنونم
وای چاق و لاغر ! ینی اینا دیگه تکرار نمیشن :دی
فقط چاق و لــــــــــــــا غر
عــاشقشونم
السون و والسون و چاق و لاغر اخرشن بعد خاله قورباغه یادتون رفته اون هم خیلی جالب بود
یادش بخیر . من عاشق x625 بودم. برنامه صندوق پست که اگه یه روز نمیدیدم تا شب غر غر میکردم. از ژولی پولی خیلی خوشم میومد.
نمیدونستم صدای دم باریک آقای مجری بوده! حتما خیلی جوون بوده..
مخمل رو که دوست داشتم مال من بود.
کلا عجب دورانی بود. کاش میشد برگردیم. هــــی
پاسخ ها
من برای اون غرغر کردنا دلم تنگ شده
من چاق و لاغرو ندیدم حیف
باید خیلی جالب باشه
من عاشق پنگولم و همیشه و هر روز برنامه های زیبای رنگین کمون رو می بینم
درون و بیرون هم تو لیستتون نبود
میشه عکس ژولی پولی رو هم بذارید؟ هیچ جا نیست :(
من دنبال یه برنامه ی عروسکی هستم که قدیما نشون میداد.یه برنامه ی عروسکی که تو یه محیط تیره تو یه اتاق که با پرده های مشکی و در و پنجره تزیین شده بود.اسمش یادم نیست.ای کاش میشد یه عکس ازش بزارید اگه دارید.ممنونم
فقط چرا هیچ عروسکی چرا نمیشه من عاشق و دیوونه چرا هستم , چرا جون عاشقت هستم
واقعا که! تربچه و خاله نگار رو یادتون رفت؟ هر وقت این برنامه تموم می شد من می زدم زیر گریه
سلام دنبال برنامه عروسکی دهه 70 ام که ..تیتراژ اولیش این شعر بود
ین ورمون یه کوه
اون ورمون یه رود
پایین کمی درخت
بالاسرمون کبود
از اول قصه ها غیر از خدا نبوده
دنیای ما خیالی
به چه قشنگ و عالی
توش پر شور و شادی از غم و غصه خالی
غول چراغ جادو
میادش از روبرو
خاله پیرزن میرسه
قل میخوره تو کدو
.............؟
.................؟
غول سیاه های میکشه
غول سفید هوی میکشه
شیشه عمر هر دوتا
میشکنه دوز (؟) و دود میشه
دنیای ما خیالی.....
........
....
..
.
دوستش داشتمممممممممممممممممممممممممممممم هرچند احتمالاً شعرش رو پس و پیش نوشتم!
ممنون میشم اسم یا عکس فیلم یا هرچی ازش پیدا کردین برام بفرستین
منم دنبال همین برنامه هستم آخی چقدر قشنگ بود
منم دنبال همین برنامه دنیای ماخیالیه میگردم یک حس خاصی داشتم بهش