خرسی که برای حفظ قطب میجنگد!
در جهانی که معانی و کاربرد کارتونها عوض شده و انیمیشنهای کامپیوتری بر همه جا حکم میرانند و کارتونهای سنتی کشیده شده با دست و عجین با هنرهای انسانی بسیار کمیاب شدهاند، «نورم شمال» از جدیدترین محصولات فرآیندهای تازه و نشانه روشن و جدید استیلای کارتونهای مدرن بر آثار سنتی لااقل در نزد برخی سینماروها است.
اینکه چطور کارتونهای اعجاب آور سابق والت دیسنی با چهرههایی مردمی و ساده و دوست داشتنی مثل دونالد داک، گوفی، پاپای، تام و جری و همچنین توییتی و سیلوستر و میکی ماوس جای خود را از اواسط دهه ۱۹۹۰ به امواج کارتونهای رایانهای دادند، فرآیندی است که نمیتوان درباره آن به یک نتیجه گیری صریح و سریع و عقلایی رسید. روند تولید سریع انیمیشنهای کامپیوتری قطعاً از دلایل رواج و محبوبیت آنها است و نقطه شروع عمومیت یافتن آنها را باید از اواسط دهه ۱۹۹۰ و با «داستان عروسک یک» دانست وگرنه در سالهای قبل از آن و در محصولاتی که تا «شیر شاه» در سال ۱۹۹۴ بسط یافت. بنا و اصل بر انیمیشنهای کشیده شده با دست بود و نه با سپردن همه چیز به رایانهها و نقاشیهای فرابشری و چیزهایی که از جذابیتها و نبوغ بشری کمی تا قسمتی تهی هستند و کارها بیشتر گرداگرد قابلیت ماشینها و دستگاهها و اینجور چیزها حرکت میکند. آیا میتوان همه آن زیباییهای سترگ کارتونهای اصیل را نادیده گرفت و دل به انیمیشنهای کامپیوتری بست و از عشق به کارتونهای قدیمی غافل ماند؟
در میان انبوه کارتونهای موفق سینمای جهان که موج اخیرشان از ۱۹۸۹ و با ساخت «پری دریایی کوچک» آغاز شد و پیوسته استمرار یافته، «نورم شمال» که دو ماهی است عرضه شده و در این مدت ۱۳۰ میلیون دلار در سطح جهان فروخته، یک مشخصه منحصر به فرد دارد و آن تعلق داشتن فیلم به شرکت Splash است که اولین کارتون بلندش را در قالب این فیلم تحویل جامعه جهانی داده است و پیشتر فقط فیلمهایی با کاراکترهای زنده و انسانها ساخته بود.
در غیر این صورت بین «نورم شمال» و سایر کارتونهای خوب و موفق تفاوت چندانی وجود ندارد و مجموعهای از عناصر و فرمولهای معمول پایههای توفیق این فیلم را نیز گذاشته است. کاراکتر اول این فیلم یک خرس قطبی به نام نورم (با صدای راب اشنایدر) است که از همان اوایل زندگیاش کشف میکند که قادر به برقراری ارتباط با انسانها است. رویکردهای مختلف انسانی نیز در او قابل مشاهده است و از آن قبیل است عدم تبحر در شکار و زدن تیرها به در و دیوار و اهل آواز و موسیقی بودن.
مثل یک انسان
نورم به گونهای در منطقه قطبی و به واقع قطب شمال زندگی میکند که انگار یک انسان کوچ کرده به آنجا با افکار ویژه چنین فردی است اما یک روز شاهد سفر زنی به نام ورا (هیتر گراهام) به آن منطقه است و به سرعت در مییابد که پشت این سفر مقاصد و نیاتی خاص و توام با پلیدی قرار دارد. نورم در نهایت متوجه میشود که ورا با مشارکت یک زمینخوار بزرگ به نام گرین (کن جئونگ) قصد دارد با برچیدن محیط ذاتی و امکانات طبیعی آنجا اقدام به ساخت مجتمعها و اماکن ویژه ثروتمندان کند و با برج سازی و کشاندن پولدارها به آنجا کاسبی مفصلی داشته باشد. برای نورم چارهای جز این نمیماند که برای خنثی سازی این طرح و حفظ محیط زیست سفری به نیویورک داشته باشد و آنجا بر علیه ورا و گرین افشاگری و دستشان را رو و نقشهشان را متوقف کند. در همین راه نورم در نیویورک با المپیا دختر ورا (مایا کی) که برخلاف مادرش اهل حفظ محیط زیست و زنی درستکار است آشنا میشود و در ضمن وقت لازم را مییابد که پدربزرگ گمشدهاش (کالم مینی) را نیز بیابد.
کارگردان این فیلم ترهور وال است که برای اولین بار ساخت یک کار بلند را تجربه کرده است و این در حالی است که کارهای قبلی او مربوط به مدیوم تلویزیون میشدند. پیشینه کار وال در تلویزیون باعث شده او فیلمی را بسازد که سرشار از قطعات کوتاه پر شتاب است و همه چیز بسیار سریع در این فیلم شکل میگیرد. درست است که گاهی روند قصه گویی دچار مشکل میشود اما سرعت وال در بیان قصه تماشاگران را دائماً مجذوب و از عیبهای موجود دور و غافل میکند. یک نقطه قوت این فیلم صدای جذاب و تاثیرگذار راب اشنایدر در رل اصلی است و گاهی چنان ماجراها را با صدایش هدایت میکند که انگار کارتون «راتاتویل» را میبینیم. بجز اشنایدر صداپیشهگی متبحرانه کالم مینی و همچنین بیل نیگی که دومی تامین کننده صدای سقراط یعنی پدر معنوی نورم و راهنمای او در امور مختلف زندگی است، از دیگر نکات بارز فیلم به شمار میآید. در کنار آنها سه موش قطبی و بهتر بگوییم موش صحرایی نیز داریم که هر چند لالاند اما جذاب نشان میدهند و نورم را در سفر به نیویورک همراهی میکنند. تنها صدایی که از آنها در میآید، تک اصواتی است که بی شباهت به بوقهای کوتاه نیست ولی آنها همیشه حاضرند تا کمدی فیزیکی و شیرینی حرکاتشان را به نمایش بگذارند و سلاحهایی جانبی و موثر برای این فیلم باشند.
پیام اصلی فیلم
پیام بزرگ «نورم شمال» لزوم حفظ محیط زیست و حتی سرمای کشنده قطب تحت هر شرایطی است و در کنار آن البته کمپانی اسپلش امیدوار است این کارتون تبدیل به اولین فرانچیز انیمیشنیاش شود. این کار غیرممکن نیست اما باید دید قسمت دوم «Norm of the North» چه محسناتی دارد که اولی از آن بی بهره مانده است. از دیگر محسنات فیلم فعلی موسیقی جذاب استیفن مک کئون و داستان سرایی تیم سناریونویسی فیلم متشکل از مالکوم تی گولدمن، استیون ام التیهره و دانیل آر التیهره است و فقط در کله و ذهن آنها است که یک خرس ممکن است برای حفظ محیط زیستی بکوشد که نیمی از مدت سال را در آن در حالت خواب زمستانی میگذراند و در نیمه دیگر هم در حال فرار از دست شکارچیانی است که میخواهند با کشتن او پوست گران قیمتاش را بفروشند و با آن به سودی هنگفت برسند! این هم از مزایا و معجزات کارتونها است که البته کهنه و نو نمیشناسد و در هر ورسیونی و چه در انیمیشنهای دستی و چه کارتونهای کامپیوتری جلوهای ویژه دارد.
ارسال نظر