فیلم های خارجی زبانی که در اسکار درخشیدند
اسکار برای ما ایرانیها دو تا خاطره خوب دارد. اولی برمیگردد به سال ۱۹۹۸ فیلم «بچههای آسمان» به کارگردانی مجید مجیدی و دومی هم که «جدایی نادر از سیمین»به کارگردانی اصغر فرهادی توانست در همان رشته ای که مجیدی فیلمش نامزد شده اسکار ببرد.
. نامزدهای اسکار بخش فیلمهای غیر انگلیسی زبان معمولا برآیند کلی یک ساله ای از بهترین فیلمهای غیر انگلیسی زبان جهان هستند که در جشنوارههای معتبر سینمایی درخشیده اند. به همین دلیل نامزدهای این بخش و نه لزوما برندهها، از نظر ساختار مورد تایید هستند و کسی نمی تواند خیلی به کیفیت ساخت و جذابیت آنها شک کند.
برویم سراغ فیلمهای موفق این پنج سال، البته دیگر به «جدایی نادر از سیمین» نمی پردازیم چون احتمالا خودتان بیشتر از همه با آن آشنایی داریم.
در یک دنیای بهتر
محصول ۲۰۱۰
دانمارک
بعد به دانمارک میرویم و به دو پسر نوجوان به نامهای الیاس و کریسچن بر میخوریم. یکی مادرش مرده و پدرش پس از مرگ او در اندیشهها و خیال خود فرو رفته و به تنها فرزند خود بی توجه است و دیگری مادر بالا سرش است اما پدری دارد که فرسنگها آن طرف تر در آفریقا به پزشکی مشغول است و هر چند ماه یک بار فرصت دیدنش را به دست میآورد.
این دو نوجوان در بدجایی به تور هم میخورند و ماجرا آغاز میشود. مهم ترین نقطه قوت فیلم جدا از بازی بسیار خوب بازیگرانش دست گذاشتن کارگردان روی مفهوم خانواده است و اینکه قطعا اگر جایی خانواده به مشکل بخورد ممکن است یک جامعه درگیرش شود.
«در یک دنیای بهتر» تبعات اخلال در خانواده و به تبع آن افزایش سطح خشونت و نارضایتی را به تصویر میکشد و اتفاقا کارگردان به شکل هولناکی دست به این کار میزند. فیلم در سال ۲۰۱۰ اسکار گرفت و موفق ترین فیلم کارنامه کاری بی یر تا امروز محسوب میشود.
نه
محصول 2012
شیلی
اما او با رفتار دیکتاتورگونه خود نارضایتی زیادی را بین مردم به وجود آورد. پینوشه با دست زدن به خشونت فراوان مخالفان و منتقدان خود را ساکت و بعضا خفه کرد. این رفتار او باعث شد هشت سال بعد و زمانی که قرار بود مردم برای انتخاب مجدد و هشت ساله او آری یا نه بگویند جنبشهایی تشکیل شوند که خواستار نوشتن کلمه «نه» روی برگه آرا باشند.
اتفاقی که در نهایت با تلاش همان گروهها رخ داد. فیلم «نه» به کارگردانی پابلو لارایین و با بازی گائل گارسیا برنال دقیقا داستان همان روزهایی است که عده ای در شیلی تلاش میکنند مردم «نه» بگویند.
البته لارایین از زاویه فعالیتهای رسانه ای در آن دوران به سراغ ماجرا رفته و همین مسئله جذابیت و هیجان فیلم را صد چندان کرده است. برخی از طرفداران پینوشه از ساخت این فیلم به شدت خشمگین شدند و احتمالا کارگردان فیلم انتظار چنین خشمی را داشته چرا که عمده تلاش او در «نه» نشان دادن تصویری چرک و سیاه از پینوشه است.
زیبا
محصول 2010
اسپانیا
فیلم داستان مردی به نام اوکسبال با بازی دیدنی خاویر باردم است. اوکسبال آدم خلافکاری است که البته حد و حدود خلافش کلاهبرداری است.
او فرق زیادی با خلافکاران دیگر بارسلون دارد، مردی است که در عین درآوردن پول خلاف اما رفتاری مهربان و موجه دارد، مردی که سر زیر دست خود فریاد نمی کشد، آرام بودن را ترجیح میدهد، به شدت دو فرزند خود را دوست دارد و اگر کاری از دستش برآید برای دیگران انجام میدهد. در این بین او ناگهان میفهمد که به بیماری سرطان دچار شده، خبری که همه چیز را در او عوض میکند.
اوکسبال پس از آن که میفهمد فاصله چندانی با مرگ ندارد تلاش میکند مسیر زندگی اش را تغییر دهد و برخی چیزهای خرابی را که اطرافش میبیند قبل مرگ درست یا ترمیم کند اما خیلی زود میفهمد چقدر زورش برای درست کردن خیلی چیزها کم است.
با اینکه فیلم از منظر بازیگری فوق العاده است اما تصور یک فیلم هیجان انگیز و پر اکت را نداشته باشید، «زیبا» سعی میکند در اوج آرامش حرفش را به مخاطب بزند.
عشق
محصول 2012
اتریش
فیلم داستان زن و شوهری سالمند است که در موقعیتی خاص قرار گرفته اند و طی آن خاطرات گذشته شان را مرور میکنند. زن با بازی درخشان امانوئله ریوا پس از آنکه به حمله قلبی دچار میشود قدرت تکلم و تحرک خود را از دست میدهد و مرد تنها، رنجور و بیمار او با بازی ژان لویی ترینتینان وظیفه نگهداری اش را بر عهده دارد.
کل داستان هم نشان دادن عشق و علاقه این دو بعد از سالها زندگی مشترک است. خب دو تا پیرزن و پیرمرد که هیجان خاصی ندارند اما تا دلتان بخواهد لحظههای ناب زندگی در رابطه بین آنها در این سن و سال وجود دارد که آدم را سر ذوق میآورد و البته به فکر هم فرو میبرد.
خیلیها انتظار چنین فیلمی را ازهانکه نداشتند، شاید حتی خودهانکه با آن کارنامه کاری اش هم تصور نمی کرد روزی چنین فیلمی در ستایش عشق و دوست داشتن بسازد.
این فیلم سال ۲۰۱۲ پرافتخارترین فیلم غیر انگلیسی زبان سینمای جهان در عرصه دریافت جایزه از جشنوارههای معتبر و منتقدان جهانی بود.
شکار
محصول 2013
دانمارک
فیلم داستان معلمی است که در شهری کوچک به تنهایی زندگی میکند. لوکاس در آستانه تغییرات مثبت و جدیدی در زندگی شخصی خودش است اما ناگهان یک دختر بچه از سر لجبازی کودکانهاش دروغی میگوید که زندگی او را برای همیشه تغییر میدهد.
فیلم با اینکه هیچ خشونتی ندارد اما آن چنان تصویر هولناکی از دروغ نشان مخاطب میدهد که در تمام طول فیلم مخاطب نیز همراه این معلم به استیصال افتاده نگران و عصبی میشود. مهمترین نقطه قوت فیلم بازی درخشان مد میکلسن است.
بازیگری که معلوم نیست کی قرار است به اندازه تواناییاش مورد تمجید قرار بگیرد. صورت سرد و بی روح میکلسن دوگانگی فوقالعادهای به شخصیت معلم داده و این ویژگی فیزیکی باعث میشود خشم و انزجار مردم شهر از دیدن چهره خونسرد او به مراتب طبیعی تر از کار درآید.
بیخود نبود که جشنواره کن جایزه بهترین بازیگر مرد خود را به میکلسن اهدا کرد و نکته جالب تر ماجرا اینجاست که در سکانس پایانی فیلم کارگردان تاکید میکند وقتی دروغی گفته شود و مردم باورش کنند حتی اگر دلیلی برای اثبات دروغ بودن آن ارائه شود باز هم آن احتمال راست بودن آن دروغ در ذهن مردم از بین نمی رود، نکته ای که احتمالا بسیاری از مخاطبان فیلم در زندگی واقعی شان گرفتار آن هستند.
عمر
محصول2013
فلسطین
عمر یک جوان نانوا است که هر روز خودش را در تیررس نظامیان صهیونیست قرار میدهد و از دیوار حائل بالا میرود تا نادیا دختری را که دوستش دارد ببیند. اما یک بار توسط ارتش اسرائیل دستگیر میشود و آن جاست که مخاطب میفهمد آن شاگرد نانوا یکی از جوانانی است که علیه ارتش رژیم صهیونیستی فعالیتهای مسلحانه انجام میدهند.
عمر در موقعیت بدی گرفتار میشود، یا باید درد شکنجه بکشد یا برای رها شدن دوستانش را لو دهد. فیلم بسیار خوش ساخت و پرتعلیق است، روایت داستان جوانی که هم عاشق پیشه است و هم آرمان خواه کار چندان ساده ای نیست اما ابواسعد با اتکا به تجربه زیستی اش به خوبی توانسته لحظات درخشانی از این دو گانگی شخصیت و زندگی عمر به تصویر بکشد.
در سر عمر رویایی برای داشتن یک زندگی آرام و بی دغدغه در کنار کسی که دوستش دارد نقش بسته اما وقتی وارد واقعیت میشود دنیایی پیچیده و پر خطر را مقابل خود میبیند. از این منظر فیلم به خوبی توانسته مصائب یک جوان فلسطینی را به تصویر بکشد.
ایدا
محصول 2014
لهستان
لهستان کشوری است که یکی از بیشترین آسیبها را در زمان جنگ جهانی دوم به خود دیده و از لحاظ آمار کشتههای غیرنظامی از کشورهایی است که بیشترین تلفات را داده است.
۱۷ سال پس از پایان این جنگ خانمان سوز است که ماجرای فیلم ایدا شروع میشود. دختری به نام ایدا(آگاتا تربوکوسکادر) در آستانه سوگند خوردن و تبدیل شدن به یک راهبه مسیحی است که ناگهان میفهمد در اصل یهودی بوده و خانواده اش در خلال جنگ جهانی کشته شدهاند.
این واقعیت که او در آستانه ۲۰ سالگی از آن باخبر میشود همه زندگی اش را تحث تاثیر قرار میدهد. ایدا برای یافتن واقعیتهای زندگی خود و شناخت بیشتر گذشته مجهولش پا در مسیری میگذارد که طی آن با وقایع دلخراشی از زندگی گذشته خانوادهاش مواجه میشود.
فیلم سیاه و سفید ساخته شده ولی با توجه به فضای سرد و همیشه ابری لهستان که اتفاقا برف و سرما هم در آن بیداد میکند و داستان غمناک ایدا به نظر کارگردان انتخاب هوشمندانه ای انجام داده است. درون مایه فیلم یادآور دورانی است که در همه دنیا داشتن امنیت و امید به زنده ماندن تبدیل به یک رویای دست نیافتنی شده بود.
ایدا هم به نوعی بازمانده جنگ است و معمولا بازماندههای جنگ هیچ گاه نمی توانند از کابوس آن بیرون بیایند یا از مرتبط نشدن با آن خلاصی پیدا کنند. این یک تراژدی تلخ و غم انگیز است که شخصیت ایدا به خوبی در فیلم پاولیکوفسکی آن را به تصویر میکشد.
نظر کاربران
بخش فیلمتون عالیه
لطفا با همین کیفیت ادامه بدید
پاسخ ها
کمی قدیمی نیست