معرفی فیلم های روز جهان: سایه های تاریکی
سريالي كه اواخر دهه ۶۰ و اوايل دهه ۷۰ پخش ميشد به يك فيلم تجملاتي با بودجهاي كلان تبديل شده است به نام «سايههاي تاريك».
اگرچه سازندگان فيلم از بعضي داشتههاي نسخه پر و پيمان قديمي استفاده كردهاند، اما براي اينكه «سايههاي تاريك» را اثري كامل و بينقص بدانيم با ترديدهايي جدي مواجهيم. تيم برتون با همان سبك و شيوه مخصوص خودش خانوادهاي قرن هجدهمي را ترسيم كرده كه با يك خونآشام بريتانيايي آشنا ميشوند كه نقشاش را جاني دپ بازي ميكند.
اما اين طنزي است كه در لابهلاي زيركي و ناپختگي در داستان جاري ميشود. در حقيقت برتون با تمهيدات خويش داستان را از كششي كه ذاتا (و براساس اقتضائات ژانر) به سمت پيچيدگي دارد، دور كرده و نوعي طنز ملايم را به آن تزريق ميكند.
البته همچنان حواس همه هست كه خونآشام اصلي فيلم با بازي جاني دپ در يكي از عجيب و غريبترين نقشآفرينيهايش بايد طوري حضور داشته باشد كه كمپاني برادران وارنر استفاده لازم را از اين محصول ابتداي تابستانش برده باشد.
خود تيم برتون در دوران نوجواني كشته مرده نمايش روزانه سريال دن كورتيس (همان سريال اصلي منبع اقتباس) بوده كه طي سالهاي ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۱ بعدازظهرها از شبكه ABC پخش ميشد و مجموعا به ۱۲۲۵ اپيزود رسيد. «سايههاي تاريك» هشتمين همكاري جاني دپ و تيم برتون است كه به اين بازيگر فرصت دوبارهاي بخشيده تا يكبار ديگر با قيافهاي عجيب و غريب و صورتي سفيدشده و موهايي آرايششده به يك خونآشام ترسناك تبديل شود؛ موجودي كه پس از خوابي ۲۰۰ساله در قبرش دوباره در سال ۱۹۷۲ به زندگي بازگشته است.
اينجا هم برتون همچون «سوييني تاد» مقدمهاي پنجدقيقهاي را در ابتداي فيلم قرار داده و به وسيله آن داستان سفر خانواده كالينز به آمريكا و تاسيس امپراتوري تجاري ماهيگيري در «مِين» را بازگو ميكند. در اين مقدمه همچنين ماجراي عشق تراژيك كالينز به بانويي زيبا به نام ژوزت (بلا هيثكوت) روايت ميشود. اين بانوي زيبا توسط جادوگري كينهتوز به نام انجليك (اوا گرين) از صخرهاي به پاين پرت ميشود؛ جادوگري كه بارناباس را هم به خونآشام تبديل و او را در اعماق زمين محبوس ميكند.
زماني در سال ۱۹۷۲ قبر بارناباس شكافته ميشود تا از او به عنوان اولين قرباني انجليك يادي شود. بارناباس تشنه انتقام بيدار ميشود و به سوي خانه قديمي به راه ميافتد؛ خانهاي كه اكنون متعلق به كالينوود مانور بزرگ است و به شكل تاسفباري خراب شده و از ريختافتاده است. بانو اليزابت (ميشل فايفر) بزرگ خانوادهاي افسردهحال و نامتعارف است كه در اين خانه ساكن هستند. اين بانو دختري گستاخ و بدذات دارد به نام كارولاين (كلويي گريس مورتز) كه داراي برادري نهچندان بهتر از خودش است كه راجر (جاني لي ميلر) نام دارد. آخرين فرزند مادر خانواده پسري ۱۰ساله است به اسم ديويد (جولي مك گراث). دكتر جوليا هافمن (هلنا بونهم كارتر) روانپزشك ديويد است.
شخصيتي فرومايه به نام ويلي (جكي ارل هيلي) و پرستار جواني به نام ويكتوريا كه سخت شبيه ژوزت روزگاران دور است هم ديگر اعضاي اين خانواده را تشكيل ميدهند. رييس بزرگ شهر همان كسي است كه صاحب كمپاني بزرگ ماهيگيري است و انجي نام دارد، كسي كه در حقيقت همان انجليك افسانهاي است كه مدتهاست انتظار يك فرصت ديگر را ميكشد تا بارناباس را مال خود كند.
نويسنده «سايههاي تاريك» گراهام اسميت است كه پيش از اين «غرور و تعصب و زامبيها» و «آبراهام لينكلن، شكارچي خونآشامان» را نوشته است. در اين فيلم از روابط و اتصالات داستاني غيرقابل پيشبيني و عجيبي استفاده كرده است كه به عنوان نمونه ميتوان به ارتباط بارناباس با وسايل نقليه موتوري، هيپيها، رفتار خشن و امروزي كارولاين و وسايل الكتريكي و عروسكهاي ترسناك و چيزهاي ديگري از تمدن مدرن اشاره كرد.
وقتي بارناباس با ويكتورياي متين و موقر روبهرو ميشود متقاعد ميشود كه به او فرصتي دوباره داده شده تا عشق قديمياش را باز يابد. البته حين جستوجوهاي بارناباس دكتر هافمن هم هست كه با نقل و انتقال و آزمايشهاي مختلف روي خون او به دنبال برگرداندنش به وضعيت انساني است. در اين ميان بارناباس بايد خودش را براي نبرد با انجي هم آماده كند؛ دشمني خطرناك كه نيمي از شهر را به نابودي كشانده و بارناباس يا بايد به خدمت او دربيايد يا اينكه به تابوت ۲۰۰سالهاش بازگردد.
با توجه به بازي هلنا بونهم كارتر در نقش موجودي ترسناك و وحشي به نام بلاتريكس لسترانج در مجموعه فيلمهاي «هري پاتر» شايد براي برتون راحتترين كار اين بود كه نقش انجي را به همسرش بدهد. اما بونهم كارتر در نقش دكتر هافمن به خوبي توانست چهره بيمارگونه يك دكتر دورهگرد مخصوص ديوانهها در نيويورك را براي مخاطبان باورپذير كند.
بازي اوا گرين با آن رها بودنش و با آن دندانهاي براق كه از پشت لبهاي زخم و زيلي و سرخرنگش به رخ تماشاگر ميكشد، انجي را طوري نشان ميدهد كه بيننده منتظر است تا هر آن بارناباس توسط او زنده زنده خورده شود. انجي از نظر تماشاگر يك عفريته تمامعيار است و بارناباس يك جنتلمن تمامعيار و در نبرد بين اين دو مسلما تماشاگر طرفدار دومي است، اما خونآشامها جذابيتهاي مخصوص خودشان را دارند و معمولا از هيچكدامشان نميشود به همين راحتي چشمپوشي كرد.
آنچه راجع به جاني دپ ميتوان گفت اين است كه اين بازيگر در نمايش جوانب مختلف شخصيتها، از جديت و سختكوشي آنها گرفته تا طنز فاخر و كنترلشدهشان، همواره موفق بوده و به راستي شايستگي جايگاهي را كه اكنون به خود اختصاص داده داشته و دارد. فايفر و مورتز در لحظاتي كارشان خوب است، هرچند نقشهايشان در فيلمنامه چفت و بست خيلي محكمي ندارد. تمام فيلم در انگلستان فيلمبرداري شده و در مجموع همانند ساير فيلمهاي كارنامه سازندهاش ارزيابي ميشود.
ارسال نظر