فیلم هایی که نباید دست کم بگیری!
به جز فیلم هایی که در فصل جوایز موفق بودند یا جایزه اسکار کسب کردند، سال گذشته آثار خیلی خوب دیگری هم در سینما تولید شد. از فیلم های مستقل جمع و جور تا محصولاتی از سینمای آسیا؛ فیلم هایی که حیف است دیده نشوند...
روزنامه هفت صبح: به جز فیلم هایی که در فصل جوایز موفق بودند یا جایزه اسکار کسب کردند، سال گذشته آثار خیلی خوب دیگری هم در سینما تولید شد. از فیلم های مستقل جمع و جور تا محصولاتی از سینمای آسیا؛ فیلم هایی که حیف است دیده نشوند...
مهاجر
در یک کلام می شود اینجوری به ماجرا نگاه کرد: خدا را شک ربه خاطر وجود هاروی وینستن (صاحب کمپانی وینستن) برای اکران سر هم بندی شده و غریب فیلم «مهاجر» به کارگردانی جیمز گری که کاری کرد که آدم های زیادی مجبور شوند لذت کشف و تماشای آن را روی DVD تجربه کنند. از دست دادن فرصت تجربه فیلمبرداری داریوش خنجی روی صفحه نمایش بزرگ خیلی ناراحت کننده بود. فیلم گری، درامی صمیمی، کنترل شده و قاطع است با جزییات فراوان از زوایای عشق مثلثی بین شخصیت هایش (ماریون کونیار درخشان، یوآکین فونیکس باتحولات اخلافی، و جرمی رنر مهربان).
فیلم خوب و ارزشمندی که بیشتر تمرکزش به نمایش جریان جاری عشق، سرزنش، وظیفه و بخشش بین این سه نفر است تا اینکه بخواهد ساختار اپراگونه اش را به رخ بکشد. فیلم چیره دستی کارگردانش را نشان می دهد با بازی هایی که خیلی با سلیقه اجرا شده اند و در نهایت مخاطبانش را مجذوب می کند.
فورس ماژور
نمایش روبن اوستلاند از شکنندگی هویت های اجتماعی اموزمان درون خانواده، کمدی رفتاری گزنده است که در اکران آخر سالش سروصدای زیادی به پا نکرد و تنها توانست در فهرست چند منتقد دیده شود و البته به فهرست نهایی نامزدهای اسکار بهترین فیلم هم راه پیدا کرد اما در مقایسه با رقبای قدرش «ایدا» و «لویاتان» خیلی کمتر به آن توجه شد.
وقتی فیلمی اینقدر دقیق و متقاعدکننده به تحلیل و کالبدشکافی از غرور یک خانواده مخصوصا پدر/ همسر می پردازد ممکن است توأمان بی رحمانه نیز به نظر برسد. اگر، به اندازه کافی خنده دار یا سرگرم کننده نباشد.
اینکه چطور پویایی یک خانواده در پی بهمنی مخرب تغییر می کند در فیلمنامه هوشمندان روبن اوستلاند به خوبی تصویر شده و به سمت و سویی غیرمنتظره و در عین حال باورپذیر می رود.
همه چیز وقتی اتفاق می افتد که پدر خانواده موقع خطر به فکر نجات جان خودش می افتد و همسر و فرزندانش را رها می کند.
کالواری
«کالواری» نسبت به «گارد» (۲۰۱۱) فیلم دست کم گرفته شده جان مایکل مک دونا، پیچیده تر، سیاه تر و کمتر خنده دار است و آنقدر هم مهربان نیست که خشمش را پنهان کند. فیلم ماجرای پر رمز و راز جنایی است که در آن قاتل نادیده به قربانیان بعدی خود هشدار می دهد و البته جان مایکل مک دونا، شوخ طبیعی خاص و مهارت کلامی خودش را با انتخاب ترکیبی از بازیگران از برندون گلیسون به عنوان نقش کشیش گرفته تا کمدین های معتبر ایرلندی که نقش های فرعی تر را بازی می کنند، به این فیلم هم منتقل کرده است.
هوش بذله گویانه مک دونا و سبک فیلمسازی زبردستانه و چابکش در «کالواری» هم به چشم می آید. فیلم البته به عنوان یک تریلر کمتر موفق است و بهتر است آن را به عنوان فیلمی درباره امتحان طبیعت ایمان آدم ها در یک شهر لعنتی کوچک ایرلندی ببینیم. تیم موفق مک دونا/ گلیسون را می شود با جان فورد/ جان وین مقایسه کرد.
لاک
بازی دلپذیر تام هادی در «لاک» بعضی وقت ها روی کارگردانی عالی استیون نایت سایه انداخته است، مخصوصا که خیلی هم خوب با مخاطب آمریکایی ارتباط برقرار نمی کند. شاید دلیلش این است که فیلم عمدا و اشتباها به عنوان تریلر به نمایش گذاشته شده در حالی که یک نمایش تکنفره اخلاقی است.
سفر مردی از بیرمنگام به لندن برای مواجه شدن با تولد فرزندی ناخواسته که دارد کار و ازدواجش را نابود می کند و تصمیم هایش برای انجام کاری که فکر می کند درست است.
فیلم در نهایت به پرتره مردی تبدیل شده که انگار یکی از اعضای خانواده خودمان در مسیر یک سفر است. عجیب است که فیلم حتی در جشنواره های خود انگلیس هم مورد توجه قرار نگرفت. انتظار می رفت که حداقل بازی شگفت انگیز تام هاردی جایزه بگیرد.
استیون نایت در طول ۹۰ دقیقه موفق می شود یک تریلر پرتعلیق برای مخاطبش تصویر کند که عنصر محرکه آن صدای کاراکترهای مختلف است.
فرانک
فیلم که با الهام از شخصیتی تلویزیونی به اسم فرانک سایدباتم ساخته شده انگار به ما یادآوری می کند که این فیلم برای همه نیست. فیلم از منطق درونی خودش و سرگرمی خودآگاهانه اش شکل می گیرد و به نقطه اوج غیرمنتظره می رسد.
بی پرده، قصه تلاش های هر کسی است که مجبور است بین توافق مالی و تجاری و تمامیت فردی خود، مسیری سخت و پرفراز و نشیب را طی کند. ترکیب خوب بازیگرانی مثل دامنال گلیسول، مگی جیلنهال، اسکوت مگنری، فرانسوا سیویل، کارلا آزار و مارک فاسبندر بی نظیر که هر کدام مثل اعضای یک گروه موسیقی می درخشند و گه گاه نتیجه ای ناموزون اما عمیقا رضایتبخش تولید کرده است.
فیلم خوش سر و شکلی است که برای هر کسی که در زندگی اش تلاش کرده وارد یک گروه موسیقی یا هر حرکت خلاقانه دیگری شود قطعا تاثیرگذاری بیشتری هم دارد. فاسبندر چه صورتش را ببینیم و چه نه، خارق العاده است.
ایلو ایلو
ما حتی یک نفر را نمی شناسیم که این فیلم را دیده باشد. با اینکه در فستیوال کن ۲۰۱۳ برنده دوربین طلایی شد، فروش مناسبی در سینماها نداشت. امیدواریم موقع پخش ویدئویی آن آگاهی در مورد فیلم بیشتر شود چون واقعا لیاقت این را دارد که مخاطب بیشتری داشته باشد.
فیلمی از سنگاپور به کارگردانی آنتونی چن، داستان زندگی خانواده متوسطی است که به رغم تنگاهای اقتصادی (فیلم زمان بحران اقتصادی آسیا در دهه ۱۹۹۰ را نشان می دهد)، یک پرستار بچه فیلیپینی استخدام (آنجلی بایانی) می کنند تا از پسربچه شان موقع تولد فرزند دوم نگهداری کند.
فیلم با فیلمنامه ای عالی که هم فرهنگ سنگاپور را نشان می دهد و هم تصویری دقیق از وضعیت سیاسی و اقتصادی آن دوران، می توانست به طرف سانتی مانتال بودن پیش برود اما آنتونی چن به ندرت قدم اشتباهی برداشته و موفق شده است که احساسات واقعی مخاطب را تحریک کند. فیلمی آرام و انسان گرایانه است.
خواب زمستانی
«خواب زمستانی» به کارگردانی نوری بیلگه جیلان امسال جایزه نخل طلای کن را برد. با اینکه روند ند آشکار شدن داستان فیلم هیپنوتیزم کننده است اما در نیمه دوم موفق نمی شود موضوع های مطرح شده را به شیوه ای معنادار کنار هم بنشاند.
فیلم با درامی تکان دهنده شروع می شود اما سریع روی زندگی اربابی ثروتمند، مغرور، شبه روشنفکر، و ریاکار و رابطه سردش با زن جوان و مطیعش متمرکز می شود. اقتباسی بی قاعده از دو داستان چخوف )همسر و مردم عالی) که در یک داستان جمع شده اند.
اخیرا جیلان به نیویورک تایمز گفت: «آن بخشی از زندگی که ارزش اش را دارد به فیلم تبدیل شود، خیلی مبهم است. من فقط تلاش می کنم زندگی را همانطور که حس می کنم نمایشد بدهم.»
خواب زمستانی داستان غمگین مردم مغرور و بی عاطفه ای است که در سکونی زمستانی گیر افتاده و نمی توانند با هم ارتباط برقرار کنند و بدون هیچ تغییری سر موضع لجوجانه خود پافشاری می کنند.
حرکت شبانه
«حرکات شبانه» به کارگردانی کلی ریچارد، در نیمه ابتدایی اش شکننده و پر وسواس با روندی تدریجی است. تلاش خونسردانه سه فعال اجتماعی (جسی آیزنبرگ، داکو تافنینگ و پیتر سارسگارد) برای از بین بردن یک سد به این کشف می رسد که خیلی از تلاش های نوع دوستانه این فعالان اجتماعی احتمال دارد به قیمت زندگی و نگاه معصومانه و روابط دوستانه آنها تمام بشود.
اما در نیمه آخر، فیلم روی یکسری از جزییات مثل روابط جسی آیزنبرگ با دوستانش متمرکز می شود و از این روند فاصله می گیرد.
«حرکات شبانه» داستانی محتاط در نقد آدم هایی است که عقایدشان را جار می زنند و موقعیت هایی که رنگ واقعی آدم ها را رو می کنند. ریچارد استاد ساختن فضا و اتمسفر است.
در پایان، فیلم تبدیل به مطالعه ای از شخصیت جاش، با بازی جسی آیزنبرگ می شود. این بهترین نقشی است که او تا به امروز بازی کرده. (حتی با احتساب مارک زوکربرگ فیلم «شبکه اجتماعی» دیوید فینچر).
تعطیلات
راجر میچل، کارگردان این فیلم احتمالا برای «ناتینگ هیل» بیشتر از بقیه فیلم هایش شناخته شده است اما وقتی او با همکاری حنیف قریشی، نویسنده معروف کمدی درام های کوچک مثل «ونوس» یا «مادر» می سازد فیلمساز کاملا متفاوتی است.
«تعطیلات» سه گانه این دو نفر را درباره پیری تکمیل می کند؛ فیلمی که در نظر اول یک «پیش از طلوع» نامتعارف به نظر می رسد. زوجی که برای سی امین سالگرد ازدواج شان به پاریس می روند تا خاطرات ماه عسل شان در این شهر را دوباره زنده کنند.
اینجا قطعا یکجور خودبینی طبقه متوسط به چشم می خورد. روابط تلخ و شیرین فیلم به همان زیرکی سه گانه لینکلیتر است اما منطق و شوخ طبعی مخصوص به خودش را دارد. جیم برودبنت و لیندزی دانکن نقش اول فیلم هستند و بازی هایشان به اندازه بهترین های سال 2014 سینماست. شاید برای کسانی که خودشان در آن سن و سال هستند، ضربه مهلکی باشد اما برای بقیه مان یک تکه شیرینی می ماند.
نظر کاربران
واقعا فورس ماژور و خواب زمستانی عالی هستن