بررسی طراحي لباس فیلم «اسب حيوان نجيبي است»
لباس نامناسب باران كوثري، لباس خوب بطری بازی
اغلب كارشناسان سينمايي فيلم عبدالرضا كاهاني را از نظر تكنيكها و فيلمنامه سينمايي قابلقبول دانستهاند... آيا در اين صفحات، طراحي لباس «اسب حيوان نجيبي است» هم از منظر كارشناس طراحي لباس ايدهآل نمره قبولي ميگيرد؟
برترین ها: اغلب كارشناسان سينمايي فيلم عبدالرضا كاهاني را از نظر تكنيكها و فيلمنامه سينمايي قابلقبول دانستهاند... آيا در اين صفحات، طراحي لباس «اسب حيوان نجيبي است» هم از منظر كارشناس طراحي لباس ايدهآل نمره قبولي ميگيرد؟
در شروع فيلم، «رضا عطاران» را در لباس ماموران نيروي انتظامي ميبينيم. خب؟! اشكالي ندارد چون همه ما بدون آنكه فيلمنامه را خوانده باشيم، ميدانيم نوشته يك مامور انتظامي در حال گشت؛ چيزي براي گفتن نيست. لباس بايد همين باشد كه هست اما زماني كه خسته و غمزده با يك كولهپشتي از آن زيرزمين كلهپاچه فروشي بالا ميآيد و به زندان بازميگردد، بايد ديد چه بر تن كرده؟
«اسب حيوان نجيبي است» فيلم خاصي است؛ با آن طنز تلخ. فيلمي متين، خوشساخت، يكدست، با بازيگراني توانمند، بازيهايي يكدست، گريم مناسب و... ؛ قصه فيلم در يك شب ميگذرد... در خيابان... يكي، ۲ سكانس هم در داخل آپارتمان. خب، درباره لباس بازيگران چه ميتوان گفت؟ اين يادداشت كوتاه «فاضل ژيان»، يكي از طراحان لباس خوب سينماي ايران است كه هر شماره نوع پوشش بازيگران يك فيلم را از منظر يك كارشناس لباس مورد تجزيه و تحليل قرار ميدهد. اينبار او لباس رضا عطاران، باران كوثري، حبيب رضايي و ديگر بازيگران اين فيلم را بررسي ميكند و به شما ميگويد، آيا طراح لباس اين فيلم، انتخابهاي ايدهآلي براي كاراكترهايش در نظر گرفته است يا نه...
طراحي لباس در اين فيلم، يك طراحي ساده و بيتكلف است؛ مانند خود فيلم. طراح (فرحناز نادري) براي لباس بازيگران، لباسهايي ساده و دمدستي انتخاب كرده و در اين سادگي و دمدستي بودن، شايد از راحتي لباسها، بتوان پي به تلاش طراح برد. با يك نگاه به پوشش بازيگران، ميتوان مشاهده كرد اين لباسها اگرچه نتيجه يك تفكر و تعمق نبوده ولي مناسب و قابلقبول هستند و باورپذيري خوبي دارند.
ظاهرا در اين فيلم طراحي لباس تنها براساس شكل و فرم صورت گرفته و رنگ در طراحي لباسها دخالتي نداشته و كليشهاي بودن لباسها كمي خستهكننده بهنظر ميرسد. با يك نگاه درمييابيم هيچ نشانهاي از رنگ و سمبوليسم رنگ در لباس بازيگران نيست! براي مثال لباس رضا عطاران؛ به جز در ريخت و قيافه كه سعي شده لباسي عاميانه و اندكي از سليقه خاص قشر خاصي از افراد جامعه در آن باشد، به استناد به كدام رنگ يا نشانه لباسي است كه از روشنايي ضمير و خوشقلبي و سادگي او حكايت ميكند؟! چه نشانهاي در آن وجود دارد كه اگر بيننده آن را در يك نگاه يا يك تك عكس ديد، بگويد آري، او از انسانيت و خوشقلبي هم بهرهاي دارد. كدام نشانه از اين نوع عياري در لباس او مستتر است؟ طراحي لباس، تنها پوشاندن لباس به لحاظ پوشيدگي نيست؛ اين كاركرد را برگ مو در يك دوره و پوست حيوانات در دورههاي بعدتر هم انجام ميداد! رسالت طراح بيش از اينهاست.
وقتي ساير لباسها را مرور ميكنيم، به نكات مثبت، مناسب و البته اشكالاتي برميخوريم؛ اگر فيلم را ديده باشيد، حتما لباس «حبيب رضايي» خاطرتان هست؛ شلوار جين، كلاه و كاپشن چرم مشكي؟! كمي دمده نيست؟! شايد اگر كمي بيشتر به لباس او پرداخته ميشد، لباسي را شاهد ميبوديم كه علاوه بر شغل او، كمي هم بهروزتر و مناسبتر ميبود. اين لباسها را اين روزها فقط دلالان سر چهارراهها ميپوشند و نه كساني كه به هر حال از آنسو لباس ميخرند و اينسو ميفروشند! به هر حال اين آدم به واسطه شغلش، چند لباس متفاوتتر، چند مدل بيشتر يا چند رنگ خاصتر ديده است. اما اگر به كليشهها برگرديم (نه به مفهوم منفي و بد آن)، چرا خب، لباس مناسبي براي يك دلال خردهپاي لباس است. گرچه وقتي شريك همين «حبيب رضايي» عزيز را با آن تيشرت ساده و شلوار ميبينيم، رد يك سليقه در آن وجود دارد كه همان است كه اشاره كردم؛ يعني مناسب آن لحظه ايشان. گرچه لباس خاصي نيست ولي قرار نيست نشانهها و رنگها همانند تئاتر حتما فرياد بزنند و اعلام وضعيت كنند! همين كه آرام و بيسروصدا شخصيت بازيگر را به ما بشناسانند كافي است و نيازي به حركات اغراقآميز نيست! همين لباس ساده كه كاملا هم دمدستي بود، براي اين شخصيت در خانه خوب بود.
لباس «ماهايا پطروسيان» هم به لحاظ مدل لباس و رنگ و طرح، لباس مناسبي بود، گرچه در اينجا هم طراح به كليشهها و تفكرات مرسوم درباره لباس اين تيپ زنان گرفتار شده و البته لباسي كه انتخاب كرده، شايد بيعيب و ايراد باشد اما كامل نيست و جا داشت كمي بيشتر به آن پرداخته شود تا ديرتر صاحب خود را لو دهد! شايد اگر از مدل شال ديگري استفاده ميكرد يا رنگ مانتو چيز ديگري بود، كمي بهتر ميشد. لباس مرد صاحبخانه كه به تير «رضا عطاران» گرفتار ميآيد و وسط مهماني ختنهسوران پسرش است، كمي ساده است، چراكه با آن همه سروصدا و اين مهماني كه برگزار شده، قاعدتا بايد لباسي رسميتر و جديتر ميپوشيد؛ بالاخره پدر آن پسر تازه سنت شده و ميزبان گروهي از فك و فاميل است! البته شايد تصور اين بوده كه چون يك نقش كوتاه است، نياز به دقت زيادي ندارد! شخصا با اين نوع تفكر مخالفم. بهنظرم براي هر كسي كه قرار است جلوي دوربين قرار بگيرد، بايد همان كارهايي را كه براي نقشهاي بلندتر انجام ميشود، صورت داد.
اگر بخواهيم درباره لباس «باران كوثري» بحث كنيم، آن را بايد سواي مقوله رنگ مورد تحليل قرار دهيم، چراكه رنگ آبي اصلا مناسب اين شخصيت نيست؛ اي كاش طراح از رنگ آبي استفاده نميكرد؛ اين رنگ براي انديشمندان، متفكران و... بهتر است! آبي رنگ منطق، تفكر و دانش است بيشك نميتواند رنگ مناسبي براي اين منشي دلباخته به رئيس باشد! كاش همين لباس سبكسرانه و بامزه را با يك رنگ شاد دخترانه ميديديم. آن شلوار يلخي و باري به هر جهت به همراه دمپايي، كمك خوبي به باران كرده بود و انصافا باران هم از امكانات لباسش خوب استفاده كرده بود و دركل اين نقش خوب درآمده بود. در مقابل او «مهتاب كرامتي» را داريم كه با يك تلخي جلوي دوربين ظاهر ميشود و هر چند لحظات طنزي را هم با خود دارد اما به هر حال بهعنوان يك شكستخورده عشق همسر كه به دام اعتياد هم افتاده، تصوير سرد، غمزده و تلخي دارد؛ همه اينها به كمك آن لباس روشنفكرانه و چرك رنگ و به نوعي از ريخت افتاده، بهتر ارائه شده اما اي كاش گريم مهتاب اينقدر اغراقآميز نبود.
لباس دومين طعمه؛ همان آقا پسري كه با دوستانش بطري بازي ميكردند؛لباس درست و مناسبي بود. سواي طرح و رنگ كه براي اين سن و قشر خوب بود، سنديتي هم داشت كه براي همه بطريبازان حرفهاي آشنا بود. همه كساني كه در اين بازي حرفهاي هستند، ميدانند بايد لباسي راحت و به نوعي مخصوص اين كار پوشيد كه احيانا اگر سر بطري باز شد و طرف خيس آب شد، لباس ساده، سبك و سريع قابل خشك شدن باشد. اين لباس به منِ بيينده دروغ نميگويد، گرفتار سانتيمانتاليسم رايج سينما نيست و در يك كلام «هميني كه هست!»
«كارن همايونفر» (آموزشگاهدار) بيشتر از سايرين لباسش متفاوت است؛ وقتي ميگوييم متفاوت، الزاما يك لباس عجيب و غريب نيست بلكه تفاوت يعني همان ظرافت و ريزهكاريهايي است كه شايد به چشم نيايد ولي درك ميشود. كت اين آقا بر تنش زار نميزد و عاريه نبود و مدل لباس و وضعيت ظاهرياش، همه و همه او را آرتيستتر از يك آموزشگاهدار نشان ميداد و چرا كه نه؟! براي آندسته عزيزاني كه ايشان را نميشناسند، خاطرنشان ميكنم اين آقا، آهنگساز فيلم است؛ حالا فهميديد اين همه استيل، ريخت دلنشين، هنرمندانه و روشنفكرانه از كجا ميآيد؟
«پارسا پيروزفر» هم چيزي پوشيده كه بد نيست. يك كت مچدار يا حالا به قولي كاپشن، آن هم به رنگ خردلي با پيراهني به رنگ سبز يشمي همراه با شلوار تيره و كفشهايي كه طبق دستور فيلمنامهنويس، بندهايش باز است. خب، براي اين چيزي كه از پارسا ميبينيم، بيانصافي است بگوييم بايد چنين بود و چنان! چه در رنگ و چه در فرم قابلقبول است و با آن گريم صورت، ديگر جاي بحث نميماند؛ خوب است.
اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir
نظر کاربران
امان از تیتر های شمااااااااااااااااا
پاسخ ها
ey vaaaaaaaaaaaaaaaaaal ali gofti vagean khaste shodam az en alaki jav dadanaaaaaaaaa dgeeeeeeeeeee ahhhhhhhhhhhh
راست میگه امان از تیترهای شما...........................
راست میگه امان از تیترهای شما...........................
این 3نفرراست میگن.امان ازتیترهای شما...........