۱۳۷۱۱۱
۴ نظر
۵۰۱۳
۴ نظر
۵۰۱۳
پ

دوئل با رامبد جوان بر سر خنداوانه

یک گفتگوی متفاوت با طراح و تهیه کننده برنامه موفق این شب های تلویزیون که در آن نقطه ضعف برنامه مورد بررسی قرار گرفته.

دوئل با رامبد جوان بر سر خنداوانه





روزنامه هفت ص بح - احمد رنجبر: «خندوانه» برنامه موفقی است، خیلی هم موفق. این را بلافاصله بعد از پخش نخستین قسمت نوشتیم و در ادامه به انحای مختلف به رموز موفقیتش اشاره کردیم... شناسنامه شبه نسیم شده؛ این را هم پیش تر گفته بودیم. از همین حالا هم می توان نام برنامه و مجری اش را در فهرست برنده های سال دید... با این بک گراند، روبروی رامبد جوان نشستیم.

با او می شد درباره جنبه های مختلف «خندوانه»، برنامه سازی، تاک شو و ... حرف زد. صاحب ایده است و تجربه، برای همین نظراتش کاربردی است و جذاب، منتها نخواستیم تنها روی این بخش و محبوبیت قابل لمس «خندوانه» تمرکز کنیم. یک شاخه فرامتنی از آن بیرون کشیدیم که ارتباط مستقیمی با متن جامعه دارد. رامبد جوان موقع اجرا، گفتگو با مهمانان و آیتم ها، هوشمندانه به نکات ظریفی اشاره می کند و از این طریق تلنگری به فرهنگ عمومی و رفتار شخصی شهروندان می زند. یعنی با ایجاد فضایی صمیمی و در لوای خنده و شوخی، معایب موجود را گوشزد می کند.

این نگرش اما در خاطره گویی مهمانان هفتگی برنامه به شکلی دیگر جاری می شود. رضا شفیعی جم، شقایق دهقان، جواد رضویان و علیرضا خمسه در زمانی معین از خاطراتشان می گویند و با خنده و مطایبه عیب های موجود در رفتار مردم را بیان می کنند و البته لحظاتی شاد را رقم می زنند. طبیعتا خاطرات مواجهه این هنرمندان با مردم جذاب و شنیدنی است اما نوع روایت گاهی به سمتی می رود که گویی هنرمند عزیز ما تافته جدا بافته است. لحن کلام به گونه ای است که مردم در همه امور مقصرند و هنرمندان بری از عیب. این را هم می دانیم و معتقدیم که خیلی وقت ها باید فارغ از تعارف های مرسوم، معایب مان را بی پرده فریاد بزنیم؛ مثل کاری که حسن نراقی در کتاب «جامعه شناسی خودمانی» کرد، منتها در اشل و قالب طنز «خندوانه» اندکی طنازی لازم است، مثل کاری که خود جوان می کند. پایه گفتگوی ما با رامبد جوان بر همین محور است.

گفتگو با شما سخت است؟

- چرا؟ مثلا ممکن است من چه کار کنم؟

دوئل با رامبد جوان بر سر خنداوانه

چون خودتان تجربه گفتگوهای زیادی دارید، ممکن است کار مصاحبه کننده سخت باشد.

- شاید یک مقدار سختگیری بکنم ولی همراه هستم.

پیش از اینکه مهمانتان روی صندلی «خندوانه» بنشیند، چه پلنی برای او دارید؟

- ما برای برنامه مان یک تعریف خیلی مشخص داریم، یعنی این که قرار است یک ساعت کیف کنیم؛ پس در این یک ساعتی که قرار است کیف کنیم اصلا گفتگویمان به سمت چالش و یقه گیری و مچ گیری نمی رود. یعنی ما مخصوصا به آن سمت نمی رویم چون می خواهیم یک معاشرت لذتبخش راه بیندازیم. برای همین وقتی مهمان از روی صندلی بلند می شود، حالش باید خیلی خوب بشود که دقیقا می توانم بگویم همه وقتی از صندلی بلند شدند صاحب این حال شدند، تهش گفتند خیلی خوش گذشت.

برای رسیدن به این حال خوب هم باید فکر و برنامه داشت، مشخصا می گویید قبل از نشستن روبروی مهمان چه فرآیندی طی می کنید.

- شما در معاشرت چطور لذت ایجاد می کنید؟ به هر حال شما باید اولا شنونده خوبی باشید. یعنی وقتی کسی حرف می زند متوجه باشد که تمام جزییات کلام و موضوعش را دریافت می کنی و با او همراه هستی. ری اکشن داری، می خندی و ... یا درباره بچگی اش حرف می زنی؛ چون وقتی درباره بچگی کسی حرف می زنی روحش تازه می شود. فضای کودکی برای همه ما لذتبخش است، به خاطر اینکه شیطنت جنبه ای از روحیه آدمها است.

کودک دلش می خواهد یک چیزهایی را به هم برلیزد، یک چیزهایی را کشف کند، غافلگیری ایجاد کند و در یک کلام دارای روحیه بازیگوشی دوستداشتنی است. خب وقتی از این جنبه با مهمان وارد بحث می شوی، خاطرات کودکی و شیطنت برایش زنده می شود و همین حالش را خوب می کند. با یک سوال ساده می پرسم که وقتی حالت گرفته می شود چطور خوب می شوی؟ وقتی فکر می کند چه کار می کنم که حالم خوب می شود، همین حالش را خوب می کند. در مجموع شاخه هایی در گفتگو با مهمان بیرون می آورم که با آن حالش خوب است. من هم همراه می شوم، می خندم و او احساس می کند مورد توجه است.

در برنامه های تلویزیون خیلی شاهد بوده ایم که مجری زیادی با مهمان احساس راحتی می کند و در نهایت شکل گفتگو برخورنده می شود. «خندوانه» علاوه بر ایجاد صمیمیت با مهمان، حرمت او را هم حفظ می کند. حتی موقع خواندن اس ام اس ها اگر احساس کنید واکنش برخورنده است، جلوی او می ایستید؛ منتها این قاعده را مهمانان هفتگی برنامه موقع خاطره گویی رعایت نمی کنند.

- ببینیدتا جایی که فرمان دست من است همین که می بینید رعایت می کنم. اصلا قصدم هیچگونه حمله به هیچ کس در جهان نیست. همه هدفم حمایت است. یعنی من دوست دارم از طبیعت حمایت کنم، از حیوانات حمایت کنم، از مردم حمایت کنم، از آرتیست حمایت کنم، از کارگر حمایت کنم و ... یک زمانی استندآپ کمدین دلش می خواهد یک چیزهایی تعریف کند، اینجا فرمان دست من نیست، دست او است، دو؛ ما همه جور آدم داریم پس این تنوع یعنی چی؟ ببین ذات کل برنامه من هستم. طراحی کل برنامه از زبان من جاری می شود، پس آن احترام حفظ است. حالا لابلای آن یک آدم هایی می آیند اعتراض دارند، غر دارند، متلک دارند... باید بزنند و جذابیتش همین است.

ولی آقای جوان ی وقت هایی این غر و اعتراض ها برخورنده می شد، یعنی احساس می شود این هنرمند عزیز ما انگار مردم دور و برش را ندیده، از پل عابر خیابان حافظ به پایین رد نشده...

- نه... ببینید من یک چیزی را در برنامه یادآوری می کنم که اصولا شوخی چیزی است که باید جنبه اش را داشته باشیم. من با شما شوخی می کنم؛ شوخی ظریف و هوشمندانه و خنده داری هم هست. هر چیزی شما را خطاب قرار بدهم می تواند برخورنده باشد یا اصلا شما بگویی چرا راجع به من حرف می زنی؟ خب من راجع به کجا حرف بزنم؟ اگر راجع به کسی که اینجا نباشد حرف بزنم، درباره کس دیگری حرف بزنم؟ خب او که الان اینجا نیست، پس بهتر نیست که تو اجازه بدهی من یک ذره آزادتر رفتار کنم؟ من قصد تخریب تو را ندارم؛ این را اول جا می اندازم که نمی خواهم حال تو را بگیرم.

یک جایی یک کاری کرده ای، من دوست نداشته ام و حالا دارم با آن شوخی می کنم... ببینید در همه جهان یکی از وظایف استندآپ کمدی، فرهنگ سازی از طریق گیر دادن است؛ گیر دادن به مرد، زن، تاریخ، دیکتاتور، قدرت، فرهنگ، موضوعات جنسی... چیزهایی که تابو هستند مثلا در آمریکا یک استند آپ کمدی داریم که خیلی وحشی است. مثلا می گوید در طول تاریخ هیچ زنی وجود ندارد که حداقل ۳۰ دقیقه وقت بگذارد برای اینکه آماده شود تا از خانه بیاید بیرون، بعد می گوید از بین شما کدام تان نیم ساعته آماده شده اید که بیایید اینجا؟ یک تعداد خانم دست شان را بالا می برند... می گوید خب قیافه تان را نگاه کنید، نتیجه زیر نیم ساعت آماده شدن این شکلی می شود. این شوخی است.

کاملا درست است. متوجه منظورتان و موقعیت شوخی می شویم. بحثی که من مطرح کردم از نگاه یک روزنامه نگار است که در دل همین جامعه زندگی می کند و هر روز با آدم های آن سر و کله می زند. اتفاقا کتاب «جامعه شناسی خومانی» حرف دوستان هنرمند را می زند ولی آنجا می نشیند.

- من عاشق آن کتابم.

شما این کتاب را خوب متوجه شده اید ولی به عریانی آن حرف تان را به مردم نمی زنید ولی دوستان عزیز این نکته را رعایت نمی کنند.

- مثل کی؟ مثل چی؟

مثلا آخرین مورد را آقای رضویان مطرح کرد، درباره خانواده ای که پرتقال گنده را برای مهمان نگه می دارند و وقتی مهمان ندارند به بچه پرتقال ریز می دهند. خب ندارد اگر داشت به او می داد.

- اتفاقا خیلی درست است. موضوع دقیقا برمی گردد به موضوع تاب «جامعه شناسی خودمانی» دقیقا حرف از آن درآمده.

این مال وقتی است که ندانیم در جامعه چه خبر است. الان خیلی ها صورت شان را با سیلی سرخ نگه می دارند.

- به نظرم بد فهمیدید. اصلا نکته چیست؟ نکته این است که مهمان ما می گوید سطح کیفلی زندگی خودمان را یک جور برگزار می کنیم که با رفتارمان همخوانی ندارد. من توی خانه ام پرتقال کوچک به بچه ام می دهم، در ماهی تابه املت می خورم، مهمان که می آید همه چیز دگرگون می شود و پرتقال بزرگ برای او می گذاریم و ...

بحث آبروداری نیست؟

- نه نه. قربانت بروم شما که «جامعه شناسی خودمانی» را خوانده ای نباید این حرف را بزنی. صحبت سر این است؛ می گوید ماها یاد گرفته ایم استاندارد خودمان به مهمان را یک چیز دیگر نشان دهیم، در حالی که یک جور دیگر زندگی می کنیم. ما بیاییم یک بالانس ایجاد کنیم. بگوییم که اگر جلوی مهمان با قاشق و چنگال و بشقاب غذا می خوریم چرا جلوی بچه مان توی ماهی تابه غذا بخوریم؟ اینها آداب است. یعنی اگر جلوی بچه مان در قابلمه غذا بخوریم و موقع داشتن مهمان در بشقاب، این بچه دچار دوگانگی می شود. پیش خودش می گوید اگر آن زیباشناسی است، پس چرا فقط برای مهمان است؟ من چرا خودم باید فقط جلوی مهمان آراسته تر باشم؟ وقتی مهمان می آید، خانم خانه مرتب است ولی برای شوهر نامرتب، چرا آراستگی فقط برای مهمان باید باشد؟

دوئل با رامبد جوان بر سر خنداوانه

شاید در فرآیند تعریف کردن این مفهوم منتقل نشود. این شکل بیان تاثیر عکس ندارد؟

- یک، ما باید در زندگی مان بالانس ایجاد کنیم. دو، به مردم دروغ نگوییم. این آبروداری نیست که من به بچه ام در طول هفته پرتقال ندهم یا اگر پرتقال بدهم پرتقال کوچک بدهم بعد جلوی مهمان پرتقال بزرگ بگذارم. خب بچه گیج می شود. می گوید پس چرا من از زندگی سهم ندارم؟ خب ما این را رعایت بکنیم... واقعا اگر پول نداریم پرتقال بزرگ بخوریم، خب جلوی مهمان هم پرتقال بزرگ نگذاریم. به او می گویم عاشق توام ولی زندگی من این است. سطح کیفیت زندگی را جایی نگه داریم که بچه مان دروغگو نشود. این آبروداری نیست.

مثال دیگر. از خاطرات خانم دهقان درباره ورود ممنوع اینگونه استنباط می شود انگار دوستان هنرمند بری از اشتباه هستند و فقط مردم ورود ممنوع می روند. خب مگر هنرمند خلاف نمی کند؟

- اصلا بیایید یک کاری بکنیم. شماها به عنوان فرهنگ ساز و روزنامه نگار خیلی موثرید. شما مطلب می نویسد و این مطلب در تمام فضاهای مجازی و مکتوب سرایت پیدا می کند و مردم از آن کُد می گیرند. بیایید این را جا بیندازیم که این موضع در ذهن شما است که می گویید اون مگه کی هست؟ در حالی که خود هنرمند تصورش این نیست که من مگر کی ام؟

ما می دانیم که تفاوت شماها با مردم عادی چیست. می گوییم دوستان میزانسن را هنرمندانه برگزار کنند تا استنباط نشود که انگار دانای کل هستند.

- یک بار من از دهنم درآمد گفتم من هم مثل آدم های عادی فلان کار را می کنم، یکی گفته بود مگر تو غیرعادی هستی؟ کی هستی که فکر می کنی باید عادی باشی یا نباشی. سریع دعوا شد. این در ذهن بیرون از ما شکل گرفته که اینها فکر می کنند کسی اند؛ ما در ذهن مان فکر نمی کنیم کسی هستیم که در واقع هستیم. من جزو نخبه های مملکت هستم. ۴۳ سال دارم، ۲۴ سال است دارم زحمت می کشم؛ می خوانم، یاد می گیرم، هزینه می کنم، تست می زنم، تولید می کنم... همه اش کار می کنم. من برای کارم زحمت کشیده ام، پس من با آدم عادی فرق دارم. اگر من با مردم فرق نداشتم که آنتن در اختیارم نمی گذاشتند که بگویم این کار را بکن این کار را نکن. باید این اتفاق بیفتد. واقعا یک چیز دیگری هم وجود دارد؛ به هر حال وقتی تو در معرض توجه هستی از جامعه فیدبک می گیرد. مثلا خانمی می گوید بچه من افسرده بود، بعد از «خندوانه» حالش بهتر است و من شما را دعا می کنم. خب این کیف دارد. من احساس می کنم کاری کرده ام و جوابش را گرفته ام. بعد طرف امضا و عکس می خواهد و تو می بینی واقعا خبری هست. یعنی من عادی نیستم. عادی آن کسی است که رد می شود و هیچ کس به او نگاه نمی کند. پس از نظر فعالیت، تاثیرگذاری، محبوبیت، ماها عادی نیستیم. وقتی از دهان من در می آید و می گویم «من به عنوان یک آدم عادی» دارم راست می گویم.

آقای جوان خطاب من شما نبودید. شما فقط با «ورود آقایان ممنوع»تان مدام می توانی منم منم بکنی. انتقاد ما به دوستانی است که خودشان انگشت اتهام رویشان دراز است. با احترام به کارهای خوب جواد رضویان و رضا شفیعی جم به واسطه برخی کارها در مظان اند. اینجا است که مخاطب می تواند بگوید پس خودت چی؟

- به نظرم بیاییم این را جا بیندازیم که اگر بی ارزش ترین آدم جهان هم ایستاد جلویمان و گفت آقای محترم شما این کارت غلط است؛ یاد بگیریم نگوییم پس خودت چی؟ یاد بگیریم اگر بی تربیت ترین آدم جهان به ما گفت حرف شما خیلی بی ادبانه است، بگوییم راست می گویی معذرت می خواهم.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • جیمی

    تو این برنامه نیما خیلی خوبه

  • بدون نام

    برنامشو دوست دارم چون داره بر عکس شبکه های دیگه شادی رو به ملت می ده . حالا شاید ضعیف باشه ولی خوبه
    رامبد دوست داریم

  • بدون نام

    ماحالمون خوبه خیییییییییییییییییییییییییلی

  • سیاوش

    برنامه ای به این خنکی ندیدم اصلا هم خنده نداره

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج