داستانهایی باورنکردنی از بیمارانی که ناامیدی را شکست دادند
سرطان، ایستگاه آخر نیست!
جواب آزمایش را که به دستش میدهند، همانجا خشکش میزند. دهانش خشک میشود و قدرت حرفزدن ندارد. همهچیز تیره و تار میشود و انگار در اتاقی تاریک رهایش کردهاند. فقط به آخر کار فکر میکند و به روزهایی که قرار است در گوشه اتاقی در بیمارستان جان دهد.
روزنامه فرهیختگان - ندا اظهری: جواب آزمایش را که به دستش میدهند، همانجا خشکش میزند. دهانش خشک میشود و قدرت حرفزدن ندارد. همهچیز تیره و تار میشود و انگار در اتاقی تاریک رهایش کردهاند. چیزی که در ذهنش نقش میبندد، مرگ است. فقط به آخر کار فکر میکند و به روزهایی که قرار است در گوشه اتاقی در بیمارستان جان دهد.
این لحظهها را تقریبا بیشتر بیماران مبتلا به سرطانی که متوجه بیماریشان میشوند، تجربه کردهاند. اما نوع نگاه میتواند همه این فرضیهها را بر هم بریزد. شاید در ظاهر این تنها حرف باشد اما عدهای در عمل ثابت کردهاند میتوانند این خرچنگ را که به جانشان میافتد، شکست دهند. از این نمونهها در دنیا کم نداریم و انجمن سرطان آمریکا هم به مواردی از آنها اشاره کرده است تا بیماران امید تازهای برای مبارزه پیدا کنند.
آهنگی که زندگیبخش شد
همیشه نفس کم میآورد، در مچ دستهایش احساس درد میکرد و سردرد داشت و هر روز هم رنگپریدهتر میشد. ابتدا تصور میکردند مبتلا به ویروس یا عفونتی شده اما آزمایشها حکایت از مشکلی حادتر داشت. «سوفیا» 12ساله بود که پزشکان متوجه سرطان خون در بدن او شدند. شوک بزرگی برای او و خانوادهاش بود. دو، سهسالی تحت شیمیدرمانی بود و چندباری تحت عمل جراحی، تزریق خون و پلاکت قرار گرفت و به عفونتهای حادی مبتلا شد.
پدر و مادر و برادر کوچکش در تمام مراحل بیماری و درمان در کنار سوفیا بودند و همین به او دلگرمی میداد تا زودتر به زندگی عادی برگردد. مدتها به خاطر بیماری از دوستان و مدرسه دور بود و با ماسک روی صورتش باید از خانه بیرون میرفت و تقریبا در خانه حبس شده بود و همینها افسردهاش کرده بود. اما درمانها سرانجام نتیجه داد و روند بهبودی سوفیا آغاز شد. روزی با آهنگسازی آشنا شد که از مرکز هماتولوژی و سرطان کودکان تگزاس بازدید میکرد و این نقطهعطفی در زندگیاش شد.
سوفیا آهنگی را درمورد امید، عشق و زیبایی شروع به تمرین کرد و ویدئویی از آن تهیه شد که برای بسیاری از کودکان و خانوادهها پخش شد. بعد از آن اتفاق، سوفیا انگار جان دیگری گرفته بود و همین که توانسته بود به مردم کمک کند تا به زندگی امیدوار شوند، توان مضاعفی برای مبارزه با بیماریاش پیدا کرد. سوفیا حالا صحیح و سالم به زندگی بازگشته است.
نگاهم به زندگی عوض شد
شاید تصور کنید تنها زنان درمعرض ابتلا به سرطان سینه قرار دارند، مردان نیز از این امر مستثنی نیستند. «اُبری» مرد 37سالهای است که مبتلا به سرطان سینه بود. همیشه آدمی بود که قسمت پر لیوان را میدید. در شرف ازدواج بود که یک روز متوجه تودهای در ناحیه زیربغلش شد و معاینات و آزمایشهای متعدد و نمونهبرداری روی او صورت گرفت. یک روز در تماسی که با او گرفته شد، به او گفتند مبتلا به سرطان است.
شوکه شده بود و لحظات سختی را در کنار خانواده پشتسر گذاشت. سرطانش پیشرفته بود. یکی از غدد لنفاوی او را هم درگیر کرده و به سرعت پیشرفت میکرد؛ علتش هم مشخص نشد. این سرطان در مردان شیوع کمی دارد اما باز هم امکان ابتلا به آن وجود دارد و معمولا در ۶۸ سالگی در مردان تشخیص داده میشود. اما «اُبری» تنها ۳۷ سال داشت. قرار شد هر دو سینه را تخلیه کنند و باید ۶ نوبت تحت شیمیدرمانی قرار میگرفت. او به دویدن در گل بهعنوان سرگرمی علاقه زیادی داشت و نمیخواست بیماریاش، سد راهش شود. از نظر او، این ورزش تنها راهی بود که با آن میتوانست موانع را پشتسر بگذارد.
به همین دلیل در فاصله تشخیص بیماری تا جراحی، بارها به ورزشی که عاشقش بود، پرداخت و این فکر نمیکرد که بیمار است. عوارض شیمیدرمانی زندگی را دشوار کرده بود اما هیچچیز باعث نمیشد او متوقف شود. پزشکان معتقد بودند شیمیدرمانی امکان بچهدار شدن را از او میگیرد و باید تحتدرمان ناباروری قرار گیرد. دو روز قبل از جراحی، متوجه شد همسرش باردار است. خبر پدرشدنش، روح تازهای در زندگیاش دمید و نگاهش را به زندگی تغییر داد. او میگوید: «هرگز نمیخواستم به مرگ فکر کنم و اینکه دارم پدر میشوم، من را به جلو هدایت میکرد و امکان ایستادن به من نمیداد.» او حالا صاحب یک دختر است و توانسته سرطان را شکست دهد.
با بیمارییام کنار آمدم
زمانی که پزشکان به «جولی» گفتند مبتلا به سرطان ریه است، باور نمیکرد و تصورش این بود که جواب آزمایشهایش با کسی دیگر اشتباه شده است. او ۵۱ ساله بود و حتی سیگار هم نمیکشید. ورزش دو انجام میداد و مشکلی از نظر جسمانی نداشت و علامتی هم که نشان دهد مبتلا به بیماری خاصی است، در او دیده نمیشد. اما همه شواهد دلیل بر آن بود که هیچ چیزی اشتباه نشده و او مبتلا به سرطان ریه است و بیماری زمانی تشخیص داده شده که متاستاز کرده و دراستخوان ران، ستون مهرهها و مغز هم منتشر شده بود. شنیدن این خبر، او را یکباره ویران کرد. جولی فرد سالمی بود و شنیدن چنین خبری برایش باورکردنی نبود.
او باید برای بهبودی هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد و چاره دیگری نداشت. پزشک معالجش پیشنهاد داد تحت ایمنی درمانی قرار گیرد و درمان آغاز شد. اما این درمان کمکی به او نکرد و بعد از سه ماه، سرطان در جناغ سینه و غده فوقکلیویاش هم منتشر شده بود. بعد از آن تحتشیمیدرمانی و پرتودرمانی قرار گرفت که عوارض متعددی را برایش به دنبال داشت اما باید ادامه میداد.
جولی میگوید: «بعد از مدتی یاد گرفتم با شرایطم کنار بیایم و حالم بهتر شد. من باید با جریان همراه میشدم.» روند درمان و عوارض جانبی او را از کار دور کرده بود اما در این مدت مدام با پسر، دوستان و خانوادهاش در ارتباط بود و سعی کرد روابطش را تقویت کند و هرگز تنها نبود. مدام درباره این بیماری اطلاعات کسب میکرد تا راحتتر با آن کنار بیاید. علاوهبر این، سعی کرد تجربیاتش را با بیمارانی که مشکل مشابه او را داشتند به اشتراک بگذارد و به خاطر همین وبسایتی راهاندازی کرد و از تجربیاتش در آن مینوشت. جولی باور قویای به خدا و سرنوشت داشت و این بیماری باعث شد رابطهاش با خدا بیشتر شود و همین امر، ترس را از وجودش دور کرد. در کنار درمانهایش، طب سوزنی و ماساژدرمانی هم انجام میداد که باعث میشد شبها راحتتر بخوابد. همچنین سعی میکرد در فعالیتهای گروهی مانند یوگا یا کلاسهای هنری شرکت کند. او حالا بهبودیافته و به زندگیاش ادامه میدهد.
نظر کاربران
پول نداشته باشی تو این کشور ،سرماخوردگی هم میتونه ایستگاهِ آخر باشه
خیلی دلگرم کننده بود.کاش میشد پدرمنم خوب بشه.ای خدا به همه کسانی که این بیماری رو دارن امید و اراده بده
من هم سرطان دارم سه سال است با آن کنار آمدم.
مشکل ما عدم دسترسی ب دارو خاص است.
۶۰۰دلار ماهیانه باید پرداخت کنم،وزارت بهداشت هم ب دکتر های
متخصص اعلام کرده حق ویزیت این دارو ندارید،باید در دادگاه جوابگو باشید!!!!
پیدا کنید ۶۰۰دلار ،دارو،کارمند بازنشسته،،، اعلی برکت الله شیخ حسن.