استیکرها با بچهها چه می کنند؟!
در مقام روانشناسِ خانواده، پس از سالها فعالیت و کار با هزاران خانواده دریافتهام که یکی از گرفتاریهای بسیار رایجی که والدین با آن مواجهاند، این است که چطور کودکانشان را به کارهایی که از آنها میخواهند وادار کنند.
یکی از این ابزارها ورقههای استیکر است. استیکرها نوعی سیستم تغییر رفتارند که در آن، کودکان در برابر انجام رفتارهای مطلوب، مثل مسواکزدن، مرتبکردن اتاق خود یا انجام تکالیف، برچسبهایی دریافت میکنند. بچهها بعداً میتوانند برچسبهایی را که جمع کردهاند، مثلاً برای گرفتن جایزه، رفتن به گردش و تفریح و خوردن خوراکیهای محبوبشان مصرف کنند.
بهراحتی میتوان مشاهده کرد که تا چه حد والدین به توانایی استیکرهای تشویقی برای بهدستآوردن نتایج سریع جذب میشوند و به استفاده از آنها روی میآورند. با مشوقهای صحیح و ساختار مناسب، این سیستم میتواند به روشی مؤثر بچهها را به پذیرش عادتهایی همانند مسواکزدن، یا مرتبکردن وسایل پس از بازگشت از مدرسه وادار کند. طرفدارانِ استیکرهای تشویقی میگویند که چنین مدلهایی از پاداش به پرهیز از جنگِ قدرت کمک میکند. همچنین سبب میشوند والدین کمتر غر بزنند؛ بنابراین روالِ زندگیِ روزانه را در خانواده آسانتر میکنند. استیکرها به شکلهای مختلف چنین هدفی را برآورده میکنند. ایراد استیکرها و سیستمهای پاداشِ مشابه، این نیست که کارایی ندارند. ایراد اینجا است که بیش از حد مؤثرند و درعینحال هم برای فرزندان و هم خانوادههایشان در دراز مدت پیامدهای بسیار منفی و ناخواسته ای به همراه دارند. استیکرها ابزارهای روانشناختیِ قدرتمندی هستند و میتوانند از تأثیر روی انگیزههای کودکان فراتر روند و بر قالب فکری آنان اثر بگذارند و حتی روابط آنها با والدینشان را نیز دستخوش تغییر کنند.
مدافعانِ استیکر اغلب از ذکر مخاطرات بالقوۀ این برچسبها غفلت میکنند. وقتی چنین روشی نتیجۀ معکوس میدهد، والدین مبهوت و شگفتزده میمانند. برایم تعجب آور نیست وقتی بهوفور، گِله و شکایت پدران و مادران را میشنوم که میگویند استیکرهای تشویقی آنگونه که باید عمل نکردهاند. مادری که ابتدائاً از نتایجِ سیستمِ استیکرهای تشویقی خشنود بود، میگفت وقتی از پسر هشتسالهاش خواسته از آنچه میکرده دست بردارد و به برادر کوچکترش کمک کند، پسرش پاسخ داده: «درعوضش چی بهم میدهی؟»
زن و شوهر دیگری که در یکی از کلاسهای من دربارۀ تربیت فرزندان شرکت کرده بودند، زمانی که نظام پاداش دیگر کارایی نداشت، به سختی افتاده بودند: «به دخترمان گفتیم اگر بعد از شام در تمیزکردن آشپزخانه به ما کمک کند، میتواند امتیازهای بیشتری برای رسیدن به هدفش، یعنی خریدن تلفنی جدید، به دست آورد؛ اما دخترمان فقط گفت: نه؛ خیلی ممنون. حالا چکار میتوانستیم بکنیم؟»
بسیاری از این والدین که استفاده از نظام پاداش را با هدف ارزشمندِ راحتکردنِ روالهای توی خانواده شروع میکنند، در ابتدای کار از نتایج بهدستآمده خوشحال میشوند و موارد بیشتری را در ورقههای استیکرها اضافه میکنند. کودکان دوست ندارند در شستن لباسها کمک کنند یا اسباببازیهایشان را با بچههای دیگر به اشتراک بگذارند؟ اشکالی ندارد. برای انجام این کار به آنها استیکر بدهید.
مایلم این پدیده را که در آن نظامهای پاداش کاملاً در حیات خانواده فراگیر میشوند، «اقتصاد پاداش» بنامم. در اقتصادهای پاداش، بچهها یاد میگیرند که رفتارهای مطلوب را درمقابلِ پاداش دریافتی، معامله کنند. بعضی وقتها این پاداشها بهطور مستقیم به دست میآید؛ مثلاً یک اسباب بازی، بستنی یا کتاب. بعضی وقتها نیز ارزشی که در معامله به دست میآید، در قالب برچسب یا اشیای دیگر ذخیره میشود؛ مثل ارزش پول که بعداً میتوان با آنچه مدنظر است، معاوضه کرد. سیستم هر چه که باشد، اقتصادهای پاداش یک الگوی تراکنشی برای رفتار را ترویج میدهند: کودکان انتظار دارند که برای رفتارِ خوب پاداش دریافت کنند و مایل نیستند که رفتار مدنظر را «رایگان انجام دهند»؛ همانند پسر هشتسالهای که برای کمک به برادر کوچکتر از خودش پاداشی طلب کرده بود.
برخی مخاطراتِ استیکرهای تشویقی که دربارۀ آنها بحث زیادی صورت گرفته، شامل خطر تضعیف انگیزههای درونی کودکان است یا بهعبارتدیگر، نیاز به عرضۀ پاداشهای بیشتر و بهتر. به این علت که پاداشهای اولیه جذابیت و کشش خود را از دست دادهاند. اما شاید مطلبِ دردناکتر، این باشد که اقتصادهای پاداش بر شیوۀ اندیشیدن بچهها دربارۀ روابط با دیگران نیز اثر میگذارند.
در برخی مواقع کودکان نهتنها برای انجام وظایفشان، همانند مسواکزدن، پاداش میگیرند، بلکه علاوهبرآن برای آنچه دانشمندان علوم اجتماعی رفتارهای «خودجوش یا داوطلبانه» مینامند نیز پاداش میگیرند؛ کارهایی شبیه کمککردن به دیگران، همکاری و بهاشتراکگذاریِ داشتهها. مطالعات نشان دادهاند که دادن پاداشهای ملموس به کودکان در برابر رفتارهای نوعدوستانه ممکن است رفتارهای سودمند و خیرخواهانۀ آنان را در آینده کاهش دهد و تمایل کودکان به کمککردن به دیگران را از بین ببرد.
آموزههای برآمده از اقتصادِ رفتاری به ما کمک میکنند تا این تأثیر را توضیح دهیم. از منظر اقتصاد رفتاری، رفتارِ پروبلماتیکِ کودکانی که در اقتصاد پاداش -در عوض این کار چی بهم میرسد؟- تربیت میشوند، عکسالعملی پیشبینیپذیر است در مواجهه با تصادمِ دو دسته از هنجارها: هنجارهای اجتماعی، یعنی نیروهای پنهانی که چگونگیِ عملکرد انسان را شکل میدهد و هنجارهای بازار، یعنی سیستمی از پرداخت، بدهی، قرارداد و مشتری.
دن اریلی، اقتصاددان رفتارگرا و استاد دانشگاه دوک، در تحقیقاتی تجربی دربارۀ تأثیرات این دو مجموعه از هنجارها بر یکدیگر دریافته است که وقتی این دو نوع هنجار در یک موقعیت با هم تصادم پیدا میکنند، هنجارهای بازار هنجارهای اجتماعی را تحت نفوذ و کنترل خود قرار داده و کانونِ تصمیم را از روابطِ انسانی به تجارت تغییر میدهند.
اریلی با ذکر مثالی از کتاب خود، غیرعقلانیِ پیشبینیپذیر؛ نیروهای پنهانی که تصمیمهای ما را شکل میدهند۱، عملکرد یک مهدکودک را توصیف میکند. این مهدکودک سعی میکند تعداد پدران و مادرانی را که با تأخیر به دنبال فرزندان خود میآیند، کاهش دهد. این مرکز مراقبت از کودکان تصمیم میگیرد که چنین والدینی را جریمه کند. پس از آنکه این طرح جریمه تعیین شد و به همه والدین اعلان گردید، در عمل مشخص شد که در واقع تعداد پدران و مادرانی که با تأخیر بهدنبال فرزندانِ خود میآیند، افزایش یافته است. چرا؟ با معرفی نظامِ جریمه، این سیستم که به هنجارهای بازار متعلق است، ناهشیارانه بر هنجارهای اجتماعی تأثیر میگذارد. قبل از این، والدین سعی میکردند تا سر موقع و بدون تأخیر بهدنبال فرزندانشان بروند؛ چراکه دربارۀ دردسری که برای کارمندان مهدکودک به وجود میآوردند، احساس بدی داشتند (هنجاری اجتماعی)؛ اما اکنون، تأخیرداشتن در چارچوب هنجارِ بازار قرار میگیرد، به این معنا که میتوانند جریمهاش را پرداخت کنند و وجدان خود را راحت کنند. مهدکودک برای تأخیر مبلغی بهعنوان جریمه در نظر گرفته بود و بسیاری از والدین مایل بودند که آن را پرداخت کنند.
در موردی مشابه، هنگامی که والدین برای رفتار خوب کودکان به آنها پاداش میدهند، هنجارهای بازار را وارد خانواده میکنند؛ جایی که همواره محلِ برقراری و حاکمیتِ ارزشهای اجتماعی بوده است. هنگامی که با اریلی دربارۀ کاربردِ تحقیقش در زمینۀ سیستمهای پاداش ازجمله استیکرهای تشویقی صحبت کردم، توصیۀ او این بود که والدین پیامدهای دراز مدت آن را در نظر بگیرند: سیستمهای پاداش راهحلهای رضایتبخشِ کوتاهمدتی ایجاد میکند؛ اما به چه قیمتی؟ اگر بچهها وجودشان در خانواده را یک شغل ببینند، چه خواهد شد؟
برعکس، در دانشگاهی که اکنون در آن کار میکند، بهشکل سادهای از همه انتظار میرود که همیار هم باشند و به یکدیگر کمک کنند. «این بدان معنی است که من در حقیقت بیشتر درس میدهم. هر سال داوطلب میشوم که کلاسی برای دانشجویان در مقطع کارشناسی داشته باشم؛ بااینکه چنین چیزی بخشی از قراردادِ رسمی من نیست. سیستم امتیازدهیای که در آن دانشگاه برقرار بود، عمدتاً هر گونه حسن نیتی را از بین میبرد.»
والدین ممکن است بین برچسبدادن به کودکان برای مسواکزدن و برچسبدادن به آنها برای کمککردن به خواهر یا برادر کوچکترشان تفاوت اندکی ببینند. باوجوداین، باتوجه به تأثیرِ منفیِ پاداش بر رفتارِ خودجوش یا داوطلبانه و اثرِ زیانبار هنجارهای بازار بر روابط، سؤالی نگرانکننده مطرح میشود: هنگامی که والدین کارایی کوتاه مدت استفاده از پاداش را در ترویج و تشویق رفتارهای خوب برمیگزینند، این امر چه تأثیری بر خانواده میگذارد؟
اریلی میگوید: «اگر رابطهای با فرزندان خود ایجاد کردید که بسیار تراکنشی است، وقتی چندین سال گذشت و سنوسال همه بیشتر شد، چه چیزی را انتظار دارید؟ «من نمیگویم که برچسبدادن به بچهها باعث میشود که در آینده والدین خود را به خانۀ سالمندان خواهند فرستاد؛ اما اگر به این ایدۀ پشتِ استیکرها فکر کنید، آن را قدمی در همان مسیر میبینید.»
ارسال نظر