ترس هایت را می شناسی؟
دليل ترسهايتان را در زندگي پيدا کنيد تا انرژي هاي مفيدتان را از دست ندهيد.
زندگی مثبت: دکتر فرزين رضاعي، دانشيار روانپزشکي دانشگاه علوم پزشکي کردستان: ترس بخش جبران ناپذير و طبيعي زندگي همه انسانهاست هيچ کس بدون ترس نمي تواند به زندگي اش ادامه دهد. در واقع بخش قديمي مغز انسان اينگونه برنامه ريزي شده که در مقابل رويدادهاي آسيب رسان گريز داشته باشد که اين بخش از مغز با حيوانات تا حدودي مشترک است. اما مشکل اينجاست گاهي اوقات ترس در موقعيت هايي ايجاد مي شود که اثري از تهديد واقعي وجود ندارد. براي مثال اگر شما حيوان خطرناکي را داخل اتاقتان ببينيد طبيعي است که بترسيد و پا به فرار بگذاريد و يا در وسط خيابان اگر اتومبيلي با سرعت به شما نزديک شد، به صورت اتوماتيک واکنش هايي در شما ايجاد مي شود اما ترسيدن آنجا تبديل به مشکل مي شود که فرد براي موضوعي بترسد که چندان آسيب جاني به دنبال نداشته باشد و در اين مورد نمي توان نام اين ترس را خطر گذاشت.
در واقع موضوع خود ترس نيست بلکه مهم اين است که ترس هاي انسان در کجا باعث ايجاد اختلال در عملکرد مي شود و چه تاثيرات منفي را درزندگي فرد به جاي ميگذارد. به عبارت ساده تر زماني که ترس هاي انسان در مسيري قرار بگيرد که کارکرد اصلي اش را نداشته باشد خود ترس تبديل به يک عامل تهديد کننده مي شود و اينجاست که تر س باعث مي شود آنطور که بايد از زندگي مان لذت نبريم . مهمتر از همه ترس هاي بي جا باعث گريز انسان از موقعيت ها و فرصت هاي استثنايي و بزرگي در زندگي ميشود که به خاطر ترسيدنمان از آنها دوري مي کنيم.
اضطراب ها را بهتر بشناسيم
اما سوال اينجاست که چگونه مي شود با ترس مقابله کرد؟ قبل از پاسخ به اين سوال بايد با انواع اضطراب آشنا باشيم. در اين مورد بايد بدانيم که ما با ۲ نوع تر س روبه رو هستيم. در واقع احساساتي که در آن بيم و ناامني وجود دارد به ۲ دسته تقسيم مي شوند. نوع اول احساساتي است که ما نام آن را ترس ميگذاريم و نوع دوم اضطراب ناميده ميشود. ترس ها را مي توان جزو فوبيا به حساب آورد مثل کساني که از ارتفاع، مکان هاي دربسته و يا حيوانات مي ترسند که اگر اين ترس ها در زندگي افراد تاثير منفي بگذارد بايد با آن مقابله کرد.در واقع اين موارد را جزو اضطراب بايد نام برد که نوعي نشخوار فکري است. اما نگراني هايي وجود دارند که معمولي نيستند براي مثال اگر در فلان آزمون قبول نشوم چه اتفاقي مي افتد و يا اگر چک من برگشت بخورد چه مي شود و نگراني هايي از اين قبيل. اين موارد جزو فوبيا نيستند بلکه نوعي پيش بيني آينده است که زنجيره اي از افکار نگران کننده در آن وجود دارند که گويي تمام نشدني است.
اضطراب اگر از نظر شدت و مدت زمان با واقعهاي که شخص منتظر آن است هماهنگي و همخواني داشته باشد «اضطراب معمولي» ناميده مي شود .
اين نوع اضطراب چندان بد نيست چون برانگيزاننده است و فرد را براي رويارويي با شرايطي خاص آماده مي کند اما غير از اين حالت را « اضطراب پاتولوژيک» مينامند. براي مثال قبل از رسيدن زمان امتحان اضطراب بيشتري در فرد توليد ميشود و به واسطه اين اضطراب درجه هوشياري بيشتر شده و مطالب را با سرعت بيشتري در حافظه مي سپاريم.
در واقع نقش اضطراب در اين مورد مثبت و تاثيرگذار بوده است. اما گاهي اضطراب تبديل به عاملي بازدارنده مي شود که نمي توانيم حواسمان را متمرکز کنيم و درس بخوانيم چون وجود اضطراب در اين حالت باعث به هم خوردن خلق و خو شده و خوابي آرام را از ما ميگيرد و حتي ممکن است فکر کنيم هرآنچه که خوانده ايم در حافظه مان پاک شده است که همه اين عوامل باعث مي شود که نتوانيم در آزموني که پيش رو داريم، نتيجه خوبي به دست بياوريم. اين حالت را نگراني پاتولوژيک يا مرضي مي ناميم.
مقابله با اضطراب
اولين قدم براي مقابله با اضطراب شناخت خودمان است. با خودشناسي خود بدون اينکه بخواهيم از قبول واقعيت طفره برويم، اضطرابهايمان را شناسايي مي کنيم و با مواردي که جزو اضطراب هاي مخرب هستند رو به رو مي شويم. ممکن است فردي اضطراب هاي زيادي در زندگي داشته باشد اما تا مدت ها اين حس را پنهان کند و يا اصلا اطلاعاتي در مورد آن نداشته باشد. يعني فرد اجتناب هايش را آنقدر هوشمندانه انتخاب مي کند که حتي خودش هم نمي داند دوري از يک سري فرصت ها در زندگي به خاطر اضطرابي است که در خود او وجود دارد. بگذاريد با يک مثال اين موضوع را روشن تر کنيم. شخصي را در نظر بگيريد که به اظطراب جمعي دچار است و به همين دليل نمي تواند در جمع حاضر شود و با اعتماد به نفس صحبت کند.
وقتي پيشنهاد ترفيع شغلي به اين شخص داده مي شود او نمي پذيرد و به بهانه اينکه تمايلي به قبول مسئوليت هاي بيشتر ندارد، از قبول پيشنهاد سرباز مي زند. چون مي داند ترفيع شغلي مساوي است با حضور بيشتر در جمع و سخنراني کردن بيشتر و همين اضطراب او را از اين فرصت دور مي کند.
چرا مي ترسيم؟
قدم بعدي براي مقابله با اضطراب اين است که به تجزيه و تحليل اضطرابهايمان بپردازيم. ببينيم راجع به موضوعي که در ذهنمان است به چه دليل واهمه و ترس داريم و آن را مشخص کنيم و ببينيم اين اضطراب و ترس تا چه اندازه به واقعيت نزديک است يعني بررسي کنيم اين طرز فکر واقعي است و يا يک تحريف و مبالغهاي است که بي جهت در ذهنمان آن را پروراندهايم.
بعد از اينکه اضطراب هايمان را شناسايي کرديم بايد بر اساس يک برنامه منظم با آنها مقابله کنيم. در مواردي که اضطراب ها خفيف است مي توان خود شخص اين کار را انجام دهد و قدم به قدم اجتناب را بشکند.
مثلا شخصي که از صحبت کردن در جمع واهمه دارد از قدم کوچک شروع کند و براي شروع يک بحثي هرچند کوتاه را با يک فرد غريبه داشته باشد تا ترس از صحبت کردن در او از بين برود. در واقع اين موضوع دقيقا مانند ورزشهاي بدنسازي است. همانطور که براي تقويت عضله هاي بدن بايد قدم به قدم پيش رفت در مورد مقابله با اضطراب هم بايد به تدريج و آهسته و البته مرتب قدم برداشت. اما در موارد شديد بايد با يک مشاور صحبت کرد تا با استفاده از تخصص و دانش با اضطراب رويارو شد.
در واقع موضوع خود ترس نيست بلکه مهم اين است که ترس هاي انسان در کجا باعث ايجاد اختلال در عملکرد مي شود و چه تاثيرات منفي را درزندگي فرد به جاي ميگذارد. به عبارت ساده تر زماني که ترس هاي انسان در مسيري قرار بگيرد که کارکرد اصلي اش را نداشته باشد خود ترس تبديل به يک عامل تهديد کننده مي شود و اينجاست که تر س باعث مي شود آنطور که بايد از زندگي مان لذت نبريم . مهمتر از همه ترس هاي بي جا باعث گريز انسان از موقعيت ها و فرصت هاي استثنايي و بزرگي در زندگي ميشود که به خاطر ترسيدنمان از آنها دوري مي کنيم.
اضطراب ها را بهتر بشناسيم
اما سوال اينجاست که چگونه مي شود با ترس مقابله کرد؟ قبل از پاسخ به اين سوال بايد با انواع اضطراب آشنا باشيم. در اين مورد بايد بدانيم که ما با ۲ نوع تر س روبه رو هستيم. در واقع احساساتي که در آن بيم و ناامني وجود دارد به ۲ دسته تقسيم مي شوند. نوع اول احساساتي است که ما نام آن را ترس ميگذاريم و نوع دوم اضطراب ناميده ميشود. ترس ها را مي توان جزو فوبيا به حساب آورد مثل کساني که از ارتفاع، مکان هاي دربسته و يا حيوانات مي ترسند که اگر اين ترس ها در زندگي افراد تاثير منفي بگذارد بايد با آن مقابله کرد.در واقع اين موارد را جزو اضطراب بايد نام برد که نوعي نشخوار فکري است. اما نگراني هايي وجود دارند که معمولي نيستند براي مثال اگر در فلان آزمون قبول نشوم چه اتفاقي مي افتد و يا اگر چک من برگشت بخورد چه مي شود و نگراني هايي از اين قبيل. اين موارد جزو فوبيا نيستند بلکه نوعي پيش بيني آينده است که زنجيره اي از افکار نگران کننده در آن وجود دارند که گويي تمام نشدني است.
اضطراب اگر از نظر شدت و مدت زمان با واقعهاي که شخص منتظر آن است هماهنگي و همخواني داشته باشد «اضطراب معمولي» ناميده مي شود .
اين نوع اضطراب چندان بد نيست چون برانگيزاننده است و فرد را براي رويارويي با شرايطي خاص آماده مي کند اما غير از اين حالت را « اضطراب پاتولوژيک» مينامند. براي مثال قبل از رسيدن زمان امتحان اضطراب بيشتري در فرد توليد ميشود و به واسطه اين اضطراب درجه هوشياري بيشتر شده و مطالب را با سرعت بيشتري در حافظه مي سپاريم.
در واقع نقش اضطراب در اين مورد مثبت و تاثيرگذار بوده است. اما گاهي اضطراب تبديل به عاملي بازدارنده مي شود که نمي توانيم حواسمان را متمرکز کنيم و درس بخوانيم چون وجود اضطراب در اين حالت باعث به هم خوردن خلق و خو شده و خوابي آرام را از ما ميگيرد و حتي ممکن است فکر کنيم هرآنچه که خوانده ايم در حافظه مان پاک شده است که همه اين عوامل باعث مي شود که نتوانيم در آزموني که پيش رو داريم، نتيجه خوبي به دست بياوريم. اين حالت را نگراني پاتولوژيک يا مرضي مي ناميم.
مقابله با اضطراب
اولين قدم براي مقابله با اضطراب شناخت خودمان است. با خودشناسي خود بدون اينکه بخواهيم از قبول واقعيت طفره برويم، اضطرابهايمان را شناسايي مي کنيم و با مواردي که جزو اضطراب هاي مخرب هستند رو به رو مي شويم. ممکن است فردي اضطراب هاي زيادي در زندگي داشته باشد اما تا مدت ها اين حس را پنهان کند و يا اصلا اطلاعاتي در مورد آن نداشته باشد. يعني فرد اجتناب هايش را آنقدر هوشمندانه انتخاب مي کند که حتي خودش هم نمي داند دوري از يک سري فرصت ها در زندگي به خاطر اضطرابي است که در خود او وجود دارد. بگذاريد با يک مثال اين موضوع را روشن تر کنيم. شخصي را در نظر بگيريد که به اظطراب جمعي دچار است و به همين دليل نمي تواند در جمع حاضر شود و با اعتماد به نفس صحبت کند.
وقتي پيشنهاد ترفيع شغلي به اين شخص داده مي شود او نمي پذيرد و به بهانه اينکه تمايلي به قبول مسئوليت هاي بيشتر ندارد، از قبول پيشنهاد سرباز مي زند. چون مي داند ترفيع شغلي مساوي است با حضور بيشتر در جمع و سخنراني کردن بيشتر و همين اضطراب او را از اين فرصت دور مي کند.
چرا مي ترسيم؟
قدم بعدي براي مقابله با اضطراب اين است که به تجزيه و تحليل اضطرابهايمان بپردازيم. ببينيم راجع به موضوعي که در ذهنمان است به چه دليل واهمه و ترس داريم و آن را مشخص کنيم و ببينيم اين اضطراب و ترس تا چه اندازه به واقعيت نزديک است يعني بررسي کنيم اين طرز فکر واقعي است و يا يک تحريف و مبالغهاي است که بي جهت در ذهنمان آن را پروراندهايم.
بعد از اينکه اضطراب هايمان را شناسايي کرديم بايد بر اساس يک برنامه منظم با آنها مقابله کنيم. در مواردي که اضطراب ها خفيف است مي توان خود شخص اين کار را انجام دهد و قدم به قدم اجتناب را بشکند.
مثلا شخصي که از صحبت کردن در جمع واهمه دارد از قدم کوچک شروع کند و براي شروع يک بحثي هرچند کوتاه را با يک فرد غريبه داشته باشد تا ترس از صحبت کردن در او از بين برود. در واقع اين موضوع دقيقا مانند ورزشهاي بدنسازي است. همانطور که براي تقويت عضله هاي بدن بايد قدم به قدم پيش رفت در مورد مقابله با اضطراب هم بايد به تدريج و آهسته و البته مرتب قدم برداشت. اما در موارد شديد بايد با يک مشاور صحبت کرد تا با استفاده از تخصص و دانش با اضطراب رويارو شد.
پ
نظر کاربران
سلام مطالب خوبی بود