تجربههای عجیب و مشترک همه ما در کودکی
یادتان میآید چقدر گریه میکردید وقتی متوجه میشدید آدامس برای همه در شکمتان میماند؟ شما تنها نیستید. همه ما تجربههای عجیب و غریب زیادی داشتیم که دربارهشان حرف نمیزدیم.
برترینها : جالب است بدانید همه ما در کودکی نقاط مشترک زیادی داشتیم که احتمالا هیچوقت دربارهشان حرفی نزدیم. آماده سفر به گذشته هستید؟ یادتان میآید چقدر گریه میکردید وقتی متوجه میشدید آدامس برای همه در شکمتان میماند؟ شما تنها نیستید. همه ما تجربههای عجیب و غریب زیادی داشتیم که دربارهشان حرف نمیزدیم. میخواهیم این اسرار کوچک را برملا کنیم. اگر شما هم چیزی یادتان میآید لطفا در بخش نظرات بنویسید.
وقتی چراغهای زیرزمین رو خاموش میکردیم و قبل از اینکه مرگ به سراغمون بیاد با سرعت از پلهها بالا میرفتیم
وقتی هوا سرد بود و وانمود میکردیم سیگار میکشیم
همه ما حداقل یک بار سعی کردیم همه رنگها رو با هم فشار بدیم
واقعا چرا این کار رو میکردیم؟
وقتی سعی میکردیم دو تا آهنربا رو از قطب یکسان به هم برسونیم ولی به هم نمیچسبیدند
برای این کار هم هیچوقت دلیلی پیدا نمیشه
چیزی که واقعا بود و چیزی که ما احساس میکردیم
قبل از تلفنهای هوشمند و شبکههای اجتماعی این شکلی میفهمیدیم دوستامون کجا هستن
کسایی که خواهر و برادر داشتن این رو درک میکنن
چه لذتی داشت!
شما هم نوشابه رو توی درش میریختن و کم کم میخوردین؟
وقتی لای لباسهای روی بند رخت قایم میشدیم
یه نقاطی رو به عنوان نقطه امن تعریف میکردیم و فکر میکردیم اگه از اونجا خارج بشیم میسوزیم یا غرق میشیم
تماشای مسابقه قطرههای بارون روی شیشه ماشین
چیزی که واقعا بود و چیزی که ما حس میکردیم
وقتی مامان گوشی رو میداد به ما که به خاطر هدیه تولدمون تشکر کنیم
وقتی به حرفهای مامان بابای دوستمون وقتی سرش داد میزدن، گوش میدادیم
وقتی مامان ازمون میخواست به دوستش سلام کنیم
حسی که بخشهای مختلف پارک داشت
وقتی موقع قایم موشک بازی یه نفر از کنارمون رد میشد و متوجه ما نمیشد
وقتی ۷ ساله بودیم، گوشه استخر:
وقتی مامان تو فروشگاه سبد خرید رو به ما میداد، حسی که داشتیم:
وقتی یه تخمه هندونه رو قورت میدادیم و بهمون میگفتن که توی شکممون درخت درمیاد
وقتی خواهرم میگفت اَداش رو درنیارم:
کشیدن دست روی دیوار به این شکل
وقتی میرفتیم خونه دوستامون بازی کنیم و مادرش میپرسید: «گرسنه نیستین؟» و دوستم میگفت «نه»
وقتی بابا جلوی تلویزیون روشن خوابش میبرد و من کانال تلویزیون رو عوض میکردم. بابا:
حسی که وقتی قطعات خودکار رو از هم باز میکردیم و دوباره سر هم میکردیم داشتیم:
همکلاسیم: *فحش*
من: به خانوم معلم میگم
همکلاسیم: نه توروخدا
من: خانوم اجازه؟ میشه بریم دستشویی؟
من: آدامسمو قورت دادم
بابا: میدونستی هفت سال توی شکمت میمونه؟
من:
وقتی استخر میرفتیم و وانمود میکردیم مُردیم تا ببینیم کسی سراغمون میاد
وقتی تازه ماشین حساب خریده بودیم:
من: ۱۲۳۴۵۶۷۸۹×۱۲۳۴۵۶۷۸۹
ماشین حساب:
منبع: boredpanda
نظر کاربران
بسیار عالی بود ممنونم۰۰۰۰حس خوب اون وقتا
عاااالی بود
پاسخ ها
راستش من خیلی شیطون بودم
یه شیش سالم بود با طبل کوچیکم تو دسته گم شدم...وقتی پیدا شدم یه دو سه تا چک خوردم و گوشمم کشیدن
یه بارم از ۱۰ متر ارتفاع افتادمو فقط دستم شکست
کل عشق و حالم بعد از ظهر ای پنشنبه بود...با پسر خاله هام میرفتیم پارک آبی
شبکه یک صبحای جمعه یه چیزی تو مایه های تله تکست می ذاشت و منم همش تا آخرش میدیدم
داد زدن کسی که جمعه صبحا می گفت عدسی داغ عدس...
و خیلی چیزای دیگه...
با آرزوی سلامتی برا همتون...مخصوصا دهه شصتی
الان باز یه عده میان کلی خاطره مشترکو به نام دهه شصتیا میزنن،بابا بخدا من متولد هشتادم ولی آتاری و نوشمک و کارتون فوتبالیستاو.. تو کوچه بازی کردنو ازاون ورقه امتحانی قدیمیا و سه تایی سر میز نشستنا و اینارو تجربه کردم.بنظرم بچه ها قبل اینکه تبلت و موبایل بیاد همشون یجور زندگی کردن
ههههههههه
اخیییییییئیییی
خیلی خوب بود چندتاشم من بگم
ما پسرا میرفتیم فوتبال و انقدر بازی میکردیم تا شب شه بعد شب ک میشد میرفتیم یه جا که نور باشه هر چند کم تا فقط ببینیم و باز بازی کنیم تا از خستگی بمیریم!
یا وقتی توپ میرفت زیر ماشین و میترکید غم عالم میومد سراغمون ولی بعضی ماشینا وامیستادن و در حالی که ما مقصر بودیم بجای دعوا میومدن پول توپو میدادن اونا فرشته های زمین بودن از همین جا میگم دمتون گرم!
و کلی خاطرات دیگه...
شما ادامه بدین
پاسخ ها
ما دخترا گوشه حیاط خونه یکیمون خاله بازی میکردیم و پسرها فوتبال, آفتاب که شدتش کمتر میشد دختر و پسرها جمع میشدیم و قایم موشک و بازیهای جمعی دیگه بازی میکردیم و خفاشها که سر و کلشون پیدا میشد رضایت میدادیم بریم خونه... یادش بخیر
وقتی بچه بودم عین اچار فرانسه...
امروزو با دخترای ساختمون میرفتیم تا شب بازی میکردیم تو حیاط
فرداش با پسر عمم میرفتیم فوتبال و دوچرخه سواری و کُشتی...
چه قدر خوش میگذشت، یادش واقعا بخیر♡♡♡♡
خداییش من بیشتر این کارهارو هنوزم میکنم
خداییش اکثر این کارها رو من کردم
واااااااااای لعنتی همش درسته خخخخ
پاسخ ها
راست میگه
عالی بود
وای خیلی عالی بود تقریبا بیشترشون رو همه تجربه کردن اون پاکن رو هنوزم استاد درس میده سوراخ میکنم خیلی خوبه:)))))
99 درصد کارها رو انجام میدادم
تف کردن به سر مردم و زنگ آیفون ها رو زدن و فرار کردن رو نگفت
پاسخ ها
بینزاکتها, خخخخخ
من و دوستم عاشق کوله پشتی ساعت دار بودیم.ساعتها پشت ویترین کیف فروشی می ایستادیم یا به فروشنده التماس میکردیم یه دونه کوله ساعتدار به ما ارزون بفروشه.قیمتش ۸هزار تومن بود ولی به پول ۲۵سال پیش.یادش بخیر
پاسخ ها
من هم عروسکهای موزیکال متحرک, آخرش هم برام یکی خریدن, چه کیفی داشت
همشووووو راس میگه همششش
مرسی کیف کردم
واقعا همین طوربودممنون مارا به دنیای بی شیله پیله کودکی بردی یاد آن دوران بخیر
پاسخ ها
اره ولی من بزرگسال نیستم
این دیگه چیه
راه رفتن روی لبه جدولهای کنار خیابون
هنگام پیاده روی اگه پام میرفت رو لبه های موزاییک به معنای باختن بود،باید پامو دقیقا میزاشتم وسطش
پوف
چرت
پاسخ ها
شما حتما سنت نمیرسه که درک نکردی
والا من سنم می رسه ولی اصلا این کارا را انجام نمیدادم برا منم چرت بود
هی یادش بخیر خیلی خوش بودیم
خریدن ترقه و تی ان تی بعد از مدرسه...شبیه این فیلمای مافیایی
توپای دولایه با دروازه گل کوچیک
نوشمک
بستنی توپیا
مدادتراشای رومیزی
دفتر نقاشیای فیلی
سیمی کردن کتابامون
آتاری و بازی هواپیما و دزد و پلیس که واقعا خیلی کیف می داد
کتونیای میخی که باهاش تو آسفالت بازی می کردیم
کارتون فوتبالیست ها
و کلی خاطره دیگه...خدایی یادش بخیر
ممنون از برترین ها و شما خاطره بازا
خیلی خوب بود
ممنون عالی بود
گل کوچیک و هفت سنگ توی محله با بروبچ
سر ظهر
و ناراحتی همسایه ها از سر و صدای ما
همه مطمئنا تجربه ی یکبار تف کردن اون هم به صورت سر بالا رو داشتیم در حالی که تف توی صورتمون فرود می اومد خخخخ
لیزر مینداختم رو پشت مردم
تصحیح کن بسیار مشترک !!!!!!!!
خیلی خوب بود. واقعا یادش بخیر :)
واقعا که عالی بود و لذت بخش ممنون
آخی خیلیاشو من تجربه کردم،البته من هم بازیهای زیادی نداشتم ولی میشه گفت روزای خوبی بود.نفهمیدم کی اینقدر بزرگ شدم که دلخوشیام این همه محدود شد.یکمی دلم گرفت
ما دخترا با گلبرگای گل مانیکور میکردیم وقتی مانیکور مد نبود
وقتی کوچیک بودم مامانم فوت کرد ومن همه لذت بچگیم رو از دست دادم الان بعد از سالیان سال هنوز افسوس میخورم.چه حسرتهایی به دلم موند
پاسخ ها
عیبی نداره یه عمر بزرگی کردی خدا رحمتشون کنه
یادمه کوچیک بودم .انقدر خانوادم بین من و خواهرام تبعیض قایل میشد و همش اونارو فقط به خاطر دختر بودن تحویل میگرفتن.که چندین بار میخواستم با چاقو بکشمشون.
پاسخ ها
آخی تک بودن سخته منم ۱ خواهر دارم موقعی که میخواست جهاز بگیرن براش من بچه بودم گفتم یادتون باشه سهم پسر دوبرابر دوختراس قران گفته همه خندیدن
برا من برعکس بود خانوادم فقط برادرامو تحویل میگرفتن چون پسر بودن
۱۴:۴۲
99 درصد
خانواده ها دختر رو بیشتر از پسر تحویل میگیرن.حتی خیلی وقتا افراطی.چون میگن دختر احساساتی تره
از شانس بدم من جزو اون یه درصدم که خانوادم پسر دوستن
من هنوزم بعضیاشو انجام میدم،کودک درون فعالی دارم :))
من کودکی نداشتم با بچه ها بازی نمی کردم فقط کتاب می خواندم یا از بچه های دیگر مواظب میکردم از ۸ سالگی و بعد ظرف شان و تمیز کردن خانه بعد هم یک مدت اضافه بودم کتک می خوردم بعد که خودم را قایم میکردم میگفتند خجالتی است یک مدت زیاد هم به اندازه کافی غذا برای خوردن نداشتم ظاهرا هم خانواده خوبی داشتم مواظب بچه های دور و برتان باشید
پاسخ ها
بمیرم برات این که برخورد با اوشینه
کوزت زنده میشود
جالب بود
اصلا خوب نبود، با اون تصاویر خارجی و غیر واقعی
پاسخ ها
جمع کن کاسه کوزتو.
یا بچه سالی.یا خیلی وضعت خوب بوده و پولدار بودی
بعد از چهل سال هر بار یادم میاد کف پام درد میاد از روی دیوار خونه پریدم داخل حیاط تخته ای که میخ بلندی داشت درست پریدم روش میخ تا اخر رفت زیر پام دو نفر ی زور میکردن به زور داومد. اخ اخ
پاسخ ها
واییییی یه اتفاق وحشتناکی
خودکار خیلی خوب بود
پاسخ ها
الک دولک بازی کردن ها خوردن الک توی سر و صورت رد یه لاستیک دویدن و باچوب حرکتش دادن کمربند بازی جوجو گندم بازی کردن ها پاک کردن رد خودکار با قسمت آبی پاکن که اخرم ورقه پاره میشد جدا کردن تیغه تراش و چسبوندنش به لوله خودکار با حرارت اجاق تابستون و فصل درست کردن تیرکمون سنگی و انتخاب چوب دولو مناسب بالای درخت نوشابه مشهدی هی به قولوب میخوردیم نگاه میکردیم ببینیم داره هنوز درست کردن فرفره دستی با تشتک نوشابه پیچیدن نوار کاست توی ظبط صوت و در اوردن و صاف کردن هاش وخیلی کارهای دیگه یادش بخیر
طفل بودم دزدکی پیر و الیل ام ساختند
آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند
من متولد هشتا دو شش هستم اما هیچ کدوم از اینارو تجربه نکردم یه جورایی فکر کنم خیلی لوسم ولی وقتی دیدم ارزوم اینه که همشون رو امتهان کنم خوش به حال کسایی که حتی یکی دوتاشو تجربه کرده