اعتراف صمیمانه سوتی ها! (۲۰)
چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باقچه و سیگار خاموش موند تو دستم
اعتراف می کنم چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باقچه و سیگار خاموش موند تو دستم!!
اعتراف می کنم یه بار زنگ زدم ۷۰۰ اپراتور ایرانسل کلی پشت خط منتظر موندم تا بعد یه ربع یه پسره جواب داد منم حواسم دیگه به گوشی نبود هل شدم گفتم: سلام منزل آقای ایرانسل؟
اعتراف می کنم وقتی بچه بودم رفتم به اطلاعات مجتمع خریده الکی اسم خودمو گفتم پیج کنه بعد با صدای دلنشینش اسمم تو مجتع پخش شد از خوشحالی قند تو دلم آب شده بود انگار بهم تی تاب داده بودن!
اعتراف میکنم بچه که بودم می خواستم برم دستشویی تی وی رو خاموش میکردم تا کارتون تموم نشه وبعد میومدم گریه میکردم به مادرم میگفتم کاره تو بود روشن کردی کارتون تموم شد
اعتراف می کنم یک روز واساده بودم منتظر تاکسی هی می گفتم میدون ونک!! بعد ۲و۳ بار دیدم بهم بد نگاه می کنن!! دو رو برم رو که نگاه کردم و یکم به چیزی که گفتم دقت کردم فهمیدم واسادم میدون ونک می گم ونک!
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم کارتون فوتبالیستها رو نشون میداد، منم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای تو کارتون بودم، میرفتم لباسمو عوض میکردم ،یه لباس خشگلو شیک میپوشیدم، که وقتی تو تو دوربین نگاه میکنن، منو ببینن عاشقم بشن!
اعتراف میکنم یه بار اتو کشیدن موهام یکساعت طول کشید چون موهام بلند بودن، بعد از کلی کیف کردن واحساس رضایت، نگاه کردم دیدم اتو موم خاموشه!
اعتراف میکنم یه بار با چند تا از بچه ها قرار گذاشتیم بریم دم در کلاس یکی از بچه ها اذیتش کنیم، واسه همین یه لقمه جور کردیم رفتیم در کلاسشون،(حالا تصور کنید تو کلاس پر دختر) رفتیم در زدیم گفتیم ببخشید استاد ،آقای فلانی تو این کلاسن؟؟؟استاده گفت بله ایشون ته کلاس هستند، ما هم گفتیم شرمنده مامانشون اومده بود دم دانشگاه گفت این لقمرو بدیم بهش ،غذا نخورده،یعنی میتونم بگم کلاس ترکید
اعتراف می کنم سال اول دانشگاه شدیدا به یکی از دخترها علاقه مند شده بودم و روم نمیشد بهش بگم ،همیشه آرزو می کردم بهش ماشین بزنه دم دانشگاه و من ببرمش بیمارستان و نجاتش بدم بلکه عاشقم شه!!
نظر کاربران
منم اعتراف ميكنم بچه كه بودم تا مامانم ميرفت بيرون نوار روشن ميكردم علاوه بر اينكه حسابي ميرقصيدم تازه با خواننده لب خوني هم ميكردم :)
پاسخ ها
منم همینطور خخخخخخخخخخخخخخ
دخترم من پشت در وا میستادم و از خدا برای تو طلب مغفرت میکردم. حالا یکم قدرمو بدون لطفا
اعتراف میکنم تو مصاحبه ی دانشگاه یکی از استادا یه سوال با لهجه ی غلیظ انگلیسی پرسید. منم که انگلیسیم خوب نیست جوابشو به فارسی ولی با لهجه ی انگلیسی دادم. هیچی دیگه قبول نشدم.
اعتراف میکنم که یه روز از دانشگاه برمیگشتم خونه با اقای راننده نو را حرف پیش اومد تازه فهمیدم که کمربندی یعنی راهی میان بر که مانع ورود ماشینای جاده به مرکز شهر میشه , نه جایی که باید همه کمربند ایمنی ببندند... واقعا متاسفم . باید بگردم ببینم دیگه چه چیزایی رو نمی دونم!!
یه بار با چند تا از بچه ها قرار گذاشتیم بریم دم در کلاس یکی از بچه ها اذیتش کنیم، واسه همین یه لقمه جور کردیم رفتیم در کلاسشون،(حالا تصور کنید تو کلاس پر دختر) رفتیم در زدیم گفتیم ببخشید استاد ،آقای فلانی تو این کلاسن؟؟؟استاده گفت بله ایشون ته کلاس هستند، ما هم گفتیم شرمنده مامانشون اومده بود دم دانشگاه گفت این لقمرو بدیم بهش ،غذا نخورده،یعنی میتونم بگم کلاس ترکید
.....................
اعتیادم به خوردن سرلاک از بچگیم تا 3سال پیش یعنی 26 سالگیم ادامه داشت . وقتی از سر کار با کت و شلوار و ریش پرفسوری می رفتم داروخانه برای خرید سرلاک و یارو می پرسید کوچولوتون چند وقتشه احساس حماقت خاصی بهم دست می داد!
......................
وقتی بچه بودم کارتون فوتبالیستها رو نشون میداد، منم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای تو کارتون بودم، میرفتم لباسمو عوض میکردم ،یه لباس خشگلو شیک میپوشیدم، که وقتی تو تو دوربین نگاه میکنن، منو ببینن عاشقم بشن!
................
بنظر من عالی بودن
چی بگم!!
پاسخ ها
اعتراف میکنم که نباید چیزی بگی
یخخخخخخخخخخخخخ
اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی یکی از فامیلمون میمرد میرفتم تلوزیون رو روشن میکردم و منتظر بودم اخبار موضوع مرگ اون بنده خدا رو اعلام کنه.
منم اینجوری بودم میرقصیدم و خودم جای سیندرلا تصور می کردم
سرلاکه جالب بود
پاسخ ها
سرلاک چیه؟؟؟
همون لاکیه که به ناخونات میزنی ولی چون سرشو میگیرن خوردنیه!!!
یه نوع شیرخشکه دیگه بابا!!!!!!
منم بچه که بودم هر آهنگی گوش میکردم،فکر میکردم یا بابام برا مامانم خونده،یا مامانم برا بافتن.وقتی هم نوار کاست میپیچید،خراب میخوند،فکر میکردم موشها دارند میخونند.
کسی اینجا از شما خواست که اعترافاتتون رو ثبت کنید؟؟؟؟
اعتراف میکنم تا 25 سالگی به سیاست فکر میکردم.
اما بعد از اون دیدم خیلی اوضاع خرابه دیگه کلا فکر نمیکنم.
اعتراف کنید تا بخشیده بشید.
اعتراف میکنم که خیلی دلم میخاد اعتراف کنم اما میترسم بعد از اعترافم همون لطفی که در حق مسی داشتین به من هم بکنین واسه همین پشیمون شدم.
اما اگر اعتراف میکردم کلی می خندیدین. پس حالا تنبیهتون میکنم و اعتراف نیییییییییییییییییییی کنم!
یه سری دیگه هم اینو گذاشته بودم اما بی نام و تو سری های ول گفنتم اینجا بذارم بیشتر میبینید و شاید یه لبخندی رو لباتون بیارم اعتراف میکنم یه بار تو دانشگاه سر کلاس یکی از استادا که خیلی همیشه رو من حساب میکرد به خاطر درسخون بودنم عطسم گرفت منم عادت داشتم جلوی عطسمو بگیرم همیشه هم ردیف اول میشستم اومدم جلوی عطسمو بگیرم سرمو بردم پایین عطسه که کردم سرم محکم خورد به دسته ی صندلی حالا من و دوستم نمیتونستیم خودمون رو کنترل کنیم از خنده استادم قاطی کرده بود چی داشت میگفت