طنز؛ چیزهایی هست که مشایی میداند
در این گرمای طاقتفرسای تابستان، تنها چیزی که ما را آرام نگه میدارد، رایحه خوش بهاری بازگشت احمدینژاد به صدر اخبار است. یعنی حتی اگر محور خبر درباره بقایی و مشایی باشد و احمدینژاد فقط به عنوان دکور، با پیراهن مجلسی و شلوار گرمکنی که.....
در این گرمای طاقتفرسای تابستان، تنها چیزی که ما را آرام نگه میدارد، رایحه خوش بهاری بازگشت احمدینژاد به صدر اخبار است. یعنی حتی اگر محور خبر درباره بقایی و مشایی باشد و احمدینژاد فقط به عنوان دکور، با پیراهن مجلسی و شلوار گرمکنی که تا قفسه سینه بالا کشیده یک گوشه بایستد، باز هم چیزی از ارزشهایش کم نمیشود و میتواند با همین ایستادن، سه روز بازار طنز کل مطبوعات کشور را داغ کند. درباره حواشی اخیر بازداشت بقایی و وثیقهای که مردم با کمکهای نقدی، غیرنقدی و دکلی خود جور کردند و بقیه ماجرا که خودتان دیدید هم حرف زیاد است. یکی از این حرفها را واعظ آشتیانی، از عزیزان اصولگرا زده و اعتقاد دارد «جریانی در حال هدایت احمدینژاد است».
طاقت بیار، میشه شنید خندیدن دلخواه رو، تو زنده میمونی رفیق، طاقت بیار این راه رو: به شکل واضحی به غذا نخوردن بقایی اشاره دارد که غذای زندان را دوست نداشته و به آن لب نزده. بهاریها از او میخواهند طاقت بیاورد و با توجه به تعقیب قضایی مجددی که انجام شده، اگر این بار به زندان افتاد، باز هم لب به غذا نزند تا بتوانند با آن شوآف کنند و بقایی و بابی ساندز و گوزن و شقایق را به هم گره بزنند.
طوفانرو پشت سر بذار، اون سمت ما آبادیه، این زمزمه تو گوشمه، فردا پر از آزادیه: همچنان بقایی را به استقامت توصیه میکنند و مشایی تاکید میکند مثل همیشه صدایی در گوشش میگوید که پشت این تپهها، هنوز آبادیهای دیگری برای هنرنمایی هست و آنجا دیگر آزاد خواهند بود که هنرهای خودشان را نشان بدهند.
طاقت بیار رفیق، دنیا تو مشت ماست، طاقت بیار رفیق، خورشید پشت ماست: مشخصا به مدیریت جهان (که در مشت احمدینژاد بود، حق او بود، سهم او بود) و همچنین بهاری بودنشان اشاره دارد و زاویهای که خورشید در بهار دارد را ترسیم میکند.
طاقت بیار رفیق، ما هر دو بیکسیم، طاقت بیار رفیق، داریم میرسیم: این «هردو» همان احمدینژاد و بقایی و مشایی هستند و دارند به جایگاه واقعیشان که کتابهای تاریخ است میرسند و تازه با قرمز پررنگ هم نگاشته میشوند که عبرتی باشد برای آیندگان.
دنیا اگه تاریک شد دستای فانوسرو بگیر، با من بیا با من بیا، چیزی نمونده از مسیر: این بخش از زبان احمدینژاد است که از بقایی میخواهد چون ضعف کرده و بعد از مدتها غذا نخوردن، بیشتر از سه ساعت نمیتواند فریاد بکشد، شاخههای مشایی را بگیرد که چون لای شاخ و برگش پر از کرم شبتاب است، مثل فانوس عمل میکند.
سرما و سوز برف رو آهسته پشت سر بذار، امروز وقت خواب نیست، ما با همیم طاقت بیار: ما از این قطعه چیزی نفهمیدیم، چون هوا هیچ شباهتی به شرایط برفی ندارد. ولی همیشه چیزهایی هست که تو نمیدانی، فقط مشایی میداند!
نظر کاربران
چرت و بی معنی
پاسخ ها
مثل حرف های مشایی