دهخدا کتاب فارسیاش را باز کرد و گفت: «درس امروز ما درباره بابا طاهر عریان است». ناگهان آلیا و چرخنده جیغ کشیدند. بذرپاش رگ غیرتش بیرون زد و با خشم گفت: «خجالت بکش پیرمرد! کلاس مختلطه!» قالیباف گاز انبری از کیفش در آورد و....
دهخدا کتاب فارسیاش را باز کرد و گفت: «درس امروز ما درباره بابا طاهر عریان است». ناگهان آلیا و چرخنده جیغ کشیدند. بذرپاش رگ غیرتش بیرون زد و با خشم گفت: «خجالت بکش پیرمرد! کلاس مختلطه!» قالیباف گاز انبری از کیفش در آورد و گفت: «۹۶ درصد حاضران کلاس درخواست کردن تا دهان دهخدا پلمپ بشه». میرسلیم سینه ستبر کرد و گفت: «دهخدا شعور استفاده از آزادی را ندارد». رئیسی برای اینکه از قافله عقب نماند با صدای بلند گفت: «من در روز ۱۲ ساعت کار میکنم».
همه ساکت شدند و با شگفتی به رئیسی خیره شدند. قالیباف پوزخند زد و گفت: «داریم راجع به بابا طاهرِ لخت و عور حرف میزنیم». دهخدا با کلافگی گفت: «یک اینکه بهتره به جای «راجع به» از «درباره» بهره ببرین. دوم هم اینکه چرا الکی جوسازی میکنید؟ بابا طاهر عریان که به راستی عریان نبوده...». میرسلیم پرسید: «یعنی مایو پوشیده بوده؟». شریعتمداری فریاد زد: «در هزاران سند غیرقابل انکار آمده که شخص ب.ب.ط.ع ملقب به عریان از بازیگران پاپکورناِستار بوده» هاشمیطبا همانطور که تلاش میکرد با صدای آلندلون حرف بزند، گفت: «والا ما خودمون قبلا بازیگر بودیم اما راجع به ایشون چیزی نشنیدیم. حتما بدلکار بوده».
دهخدا با خشم گفت: «به جای «راجع به» بگو «درباره». در ضمن باباطاهر عریان شاعر بوده نه بازیگر». قالیباف خندید و دستی به پیراهن مارکدارش کشید و گفت: «پس بیچاره پولش نمیرسیده تا لباس بخره. حتما جزو همون ۹۶ درصده». دهخدا از کوره در رفت و فریاد زد: «یعنی توی این کلاس هیچکس نمیدونه بابا طاهر کی بوده؟». احمدینژاد دستش را بالا برد. دهخدا خوشحال شد و گفت: «آفرین! پاشو بگو کی بوده». تا احمدینژاد برخاست بقایی هم ایستاد. دهخدا به بقایی گفت: «با شما نبودم. شما بشین!». مشایی از زیر میز گفت: «نمیشه. سیمشون رو یکسره کردم. الان جفتشون حکم دو تا باتری قلمی دارن!».
دهخدا گفت: «خب احمدینژاد. بگو بابا طاهر عریان کی بود؟». احمدینژاد گفت: «من از شما میپرسم، بابا طاهر لخت و پتی کی بود؟» بقایی هم همانطور که کنار احمدینژاد ایستاده بود با چشمانش پشههای کلاس را دنبال میکرد. دهخدا کتاب فارسی را بست، نفسی عمیق کشید و گفت: «از بابا طاهر میگذریم و میرویم سراغ ایرجمیرزا». ناگهان آلیا و چرخنده جیغ کشیدند. دهخدا کتاب را بست. نگاهی به بقایی که هنوز کنار احمدینژاد ایستاده بود انداخت و پرسید: «شما نقش تزيینی جعفری کنار بشقاب غذا داری؟» اما بقایی پاسخی نداد. دهخدا هم کم آورد و از کلاس بیرون رفت.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
مسخره