طنز؛ هوا را از من بگیر خدمترسانی را نه!
زهرا ساروخانى در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
-چرا اومدی برای روانکاوی؟
+مُ؟ مُ هیچوقت واسه خودُم جایی نِمِرِم، فقط واسه مردم مِرِم.
-چرا مردم؟
+مِخوام همچی قِشنگ درمان بِرِن. مِخوام همچی بفهمن اشتباه رفته بودِن، سر عقل بیان، ایندفعه دیگه بتونِن درست انتخاب کُنِن.
-اینجوریش رو دیگه ندیده بودم. پس درمان رو شروع میکنیم. با شمارش من به خواب مصنوعی میری: یک، دو، سه... دقیق و شمرده هر خوابی رو که میبینی تعریف کن.
+مُ پایین کوه وایسادُم، یه سنگ گنده اینجاست. نگام رو مُبُرُم سمت قله. یه صندلیِ خدمت از همونا که خیلی دوس دارُم نوک قله است. تا میام سوار هواپیمام شم بُرُم تُک قله بشینُم روش، یه صندوق گنده رای دستش رو میذاره رو شونهام و میگه: اگه صندلی رو میخوای باید این سنگ رو تا بالای کوه ببری. هرچی میگم این صندلی مال مُویِه، سهم مُویِه، حق مُویِه، قبول نِمِرِد. یه کم بررسی مُکُنُم، ولی نه، بهش نُمُیاد با گاز انبرم راضی بِرِد. پس ناچارا سنگ رو هُل مِدُم بالا، همچی سنگ بزرگیه. چندین بار تلاش مُکُنُم. هِی چند قدم مونده به نوک قله دوباره سنگ وِل مِرِد پایین. خسته مِرُم. عکس سنگ رو مِذارُم اینستا کپشن مِزَنُم: کی به من کمک میکنه؟ یکی از فالوئرام به نام «گوش شکستههای مقیم شورای شهر» کامنت مِذاره: ما هستیم ولی یه کم تخفیف این جدیدا رو بیشتر کن. یکی از دوستای قدیمیم کامنت میذاره: کپشنات را به جان خریدم ولی تو درد مرا نمیدانی. یکی از دوستام به اسم «معاون اول رییسجمهور بعدی» کامنت مِذاره: بهتر از آتشنشانا پیدا نمیکنی، یالا خبرشون کن، دق دادی من رو دوازده ساله.
-چرا اومدی برای روانکاوی؟
+مُ؟ مُ هیچوقت واسه خودُم جایی نِمِرِم، فقط واسه مردم مِرِم.
-چرا مردم؟
+مِخوام همچی قِشنگ درمان بِرِن. مِخوام همچی بفهمن اشتباه رفته بودِن، سر عقل بیان، ایندفعه دیگه بتونِن درست انتخاب کُنِن.
-اینجوریش رو دیگه ندیده بودم. پس درمان رو شروع میکنیم. با شمارش من به خواب مصنوعی میری: یک، دو، سه... دقیق و شمرده هر خوابی رو که میبینی تعریف کن.
+مُ پایین کوه وایسادُم، یه سنگ گنده اینجاست. نگام رو مُبُرُم سمت قله. یه صندلیِ خدمت از همونا که خیلی دوس دارُم نوک قله است. تا میام سوار هواپیمام شم بُرُم تُک قله بشینُم روش، یه صندوق گنده رای دستش رو میذاره رو شونهام و میگه: اگه صندلی رو میخوای باید این سنگ رو تا بالای کوه ببری. هرچی میگم این صندلی مال مُویِه، سهم مُویِه، حق مُویِه، قبول نِمِرِد. یه کم بررسی مُکُنُم، ولی نه، بهش نُمُیاد با گاز انبرم راضی بِرِد. پس ناچارا سنگ رو هُل مِدُم بالا، همچی سنگ بزرگیه. چندین بار تلاش مُکُنُم. هِی چند قدم مونده به نوک قله دوباره سنگ وِل مِرِد پایین. خسته مِرُم. عکس سنگ رو مِذارُم اینستا کپشن مِزَنُم: کی به من کمک میکنه؟ یکی از فالوئرام به نام «گوش شکستههای مقیم شورای شهر» کامنت مِذاره: ما هستیم ولی یه کم تخفیف این جدیدا رو بیشتر کن. یکی از دوستای قدیمیم کامنت میذاره: کپشنات را به جان خریدم ولی تو درد مرا نمیدانی. یکی از دوستام به اسم «معاون اول رییسجمهور بعدی» کامنت مِذاره: بهتر از آتشنشانا پیدا نمیکنی، یالا خبرشون کن، دق دادی من رو دوازده ساله.
ها، همچی حرف درستی زد. دستور مِدِم آتشنشانی بیاد. همه شروع مِرِن به هل دادن. مُویُم مثلا باهاشون زور مِزَنُم که یه وقت زشت نباشه جلو در و همسایه. بالاخره سنگ رو میذارن نوک قله، اما چند نفرشون این وسط آسیب جدی دیدن، باهاشون ابراز همدردی مِکُنُم و حتی سری به نشانه افسوس تکون مِدُم. خوشحال و شاد و خندون میرم سمت صندلی ولی یه نفر روش نشسته. بهش میگم: پاشو؟ میگه: نچ. میگم: پایین کوه دارِن شله مِدِن، پاشو. میگه: قاعدتا نباید اینجوری میشد، این سنگ هرگز نباید به قله میرسید. میگم: تو کی هستی؟ نگاه عجیبی بهم میکنه، صندلی رو از بالای قله پرت میکنه پایین و میگه: سیزیف... .
-خُب دیگه، با شمارش من از خواب بیدار شو، یک، دو، سه... مفهوم خوابت خیلی واضح بود. درسته؟
+ها درسته، این مردم عاشق مُویِن. ایندفعه دیگه مُ رِ میشونن رو صندلی خدمت. مردد بودم کاندیدا بِرِم یا نَرِم. ولی دیگه حتما مِرِم. خُب دیگه، مُ بِرُم سمت پلاسکو، حرفی باشه دکتر؟
-هیچی، فقط شوآفت رو دوست دارم.
-خُب دیگه، با شمارش من از خواب بیدار شو، یک، دو، سه... مفهوم خوابت خیلی واضح بود. درسته؟
+ها درسته، این مردم عاشق مُویِن. ایندفعه دیگه مُ رِ میشونن رو صندلی خدمت. مردد بودم کاندیدا بِرِم یا نَرِم. ولی دیگه حتما مِرِم. خُب دیگه، مُ بِرُم سمت پلاسکو، حرفی باشه دکتر؟
-هیچی، فقط شوآفت رو دوست دارم.
پ
ارسال نظر