محیطی آرام، سرو صبحانه و ناهار، سیستم سرمایش و گرمایش مناسب، مجهز به سیستم تصفیه هوا، استخر، Play house، ۴۰۰ متر فضای بازیِ مجهز به وسایل فایبرگلاس. اینها تبلیغ تور مسافرتی یا یک هتل لوکس نیست، فقط بخشی....
محیطی آرام، سرو صبحانه و ناهار، سیستم سرمایش و گرمایش مناسب، مجهز به سیستم تصفیه هوا، استخر، Play house، 400 متر فضای بازیِ مجهز به وسایل فایبرگلاس. اینها تبلیغ تور مسافرتی یا یک هتل لوکس نیست، فقط بخشی از امکانات یک مهد کودک است. البته مواردی مانند آزمایشگاه، اتاق سفال، فضای آموزش ترافیک، آموزش یوگای کودکان، آموزش بلز و فلوت و ارگ، بازی درمانی، اوریگامی، روباتیک و... را هم باید بهش اضافه کرد.
اولین باری که من آزمایشگاه دیدم، کلاس اول دبیرستان بود که هفتهای یه بار میرفتیم منیزیم آتیش میزدیم برمیگشتیم. یوگا و اوریگامی و روباتیک و سایرامکانات که دیگه جای خود داره. امکانات مهد کودک زمان ما در حد یه سطل بود که یه گلوله خمیر افتاده بود تهش. رنگ خمیر هم ترکیبی از همه رنگها به اضافه چرک کف دست بود که هویت خاصی به خمیر بخشیده بود چون متعلق به حدود 15 نسل مختلف از بچهها بود.
یعنی صاحب اولین چرک ثبت شده روی خمیر، اون موقع سال دوم دانشگاه بود. یه مربی داشتیم به نام خانوم اژدهاکُش، اون زمان هنوز بهناز جون و طناز جون و مهرناز جون و از این گستاخیها مُد نشده بود. برنامه کاری و چارت آموزشی خانوم اژدهاکش در طول سال به این صورت بود که یه حضورغیاب میکرد میگفت: بچهها برید بازی! با شنیدن این جمله جمعیتی بالغ بر 50-60 نفر حمله میکردن به سمت سطل خمیر، دور سطل یه چیزی مثل جنگ جان اسنو و رمزی بولتون اتفاق میافتاد.
همین جا بود که خانوم اژدهاکش که متاسفانه هیچ شباهتی به مادراژدها نداشت، وارد صحنه نبرد میشد و با پرتاب اطفال به طرفین، اوضاع رو آروم میکرد. بعد هم یه تیکه خمیر پرت میکرد جلومون میگفت: بشینید خمیربازی کنید وحشیهای عقبمونده. مشکل اینجا بود که با اون مقدار خمیر تنها کاری که میشد کرد این بود که لولِش کنیم و از اونجایی که خمیر برای ساختن مار کافی نبود، مجبور بودیم کِرم درست کنیم.
یعنی صبح به صبح پا میشدیم میرفتیم مهد کودک تا ظهر کِرم لول میکردیم برمیگشتیم. یادمه وقتی کِرمها رو به خانوم اژدهاکش نشون میدادیم، دوباره گلولهاش میکرد میداد بهمون میگفت: برو یکی دیگه لول کن، آفرین. روزهای متمادی فقط لول میکردیم و لول میکردیم و لول میکردیم. گذشت و گذشت. زمونه عوض شد. حالا دیگه یه لولکننده نیستیم. ما تغییر کردیم. ما بزرگ شدیم. ما الان دیگه یه لول شوندهایم. با یه عالمه جای چرک کف دست رو تنمون!
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر