۴۲۸۶۷۰
۵۰۰۸
۵۰۰۸
پ

طنز؛ آسمون ما همیشه یه رنگه

دانیال فتحی در روزنامه شهروند نوشت:

از خواب بیدار شدم. رفتم بیرون دهنم باز موند. خیابون‌ها خلوت و هوا تمیز. جل‌الخالق. همین‌طور که تو پیاده‌رو قدم می‌زدم، یکی از کنارم رد شد. با انگشتش داشت رو هوا یه چیزایی می‌زد. مثل این فیلمای تخیلی که آینده‌رو نشون میدن. از بالا صدای فحش و بوق می‌اومد.

فکر کردم آلودگی هوا کلاغ‌ها رو هم عصبی کرده، بالارو نگاه کردم، دیدم دو تا تاکسی سمند دارن تو آسمونا سر مسافر دعوا می‌کنن. شوخی لوس «دنده هوایی» که راننده‌ها به کار می‌بردن، تحقق پیدا کرده بود ظاهرا. همه چیز عجیب و غریب شده بود.

یک خانم شیک‌پوش با سرعت داشت قدم می‌زد و می‌اومد طرف من. فکر می‌کردم مسیرش‌رو عوض می‌کنه ولی نکرد. خودم‌رو کنار کشیدم ولی به فاصله ٢٠سانتیمتری از من که رسید، غیب شد. به یکی از پیاده‌ها گفتم: دیدی؟ گفت: چی‌رو؟ گفتم: این خانومه که الان رفت تو روحم! گفت: تو روحت نرفت خنگول، غیب شد! حیرت کرده بودم. گفتم: چی؟ گفت: داداش تو باغ نیستیا. تازه اومدی؟ گفتم: من خواب بودم. گفت: الان چند وقته اینجوری شده. مایه‌دارا دیگه نه ماشین دارن نه سوار تاکسی و مترو و اتوبوس میشن. به جاش اشتراک «حنبز» می‌گیرن.

گفتم: حنبز چیه؟ گفت: حمل‌ونقل بدون زحمت. یه پول کلونی به وزارت ارتباطات و وزارت راه‌وترابری میدی اونا هم بهت اشتراک حنبز میدن. گفتم: یعنی با این حنبز می‌تونن غیب شن؟

گفت: آره، غیب میشن و هرجایی که میخوان ظاهر میشن. این‌رو گفت و رفت اون سمت خیابون. جایی که ماشین گشت ارشاد توقف کرده بود و چند تا از مأموران زن هم جلوی ون ایستاده بودن. مردم از کنار مأمورهای گل به دست رد می‌شدن و مأمورها به دخترا تذکر می‌دادن.

منتها تذکراتشون با تصورات من همخوانی نداشت. -خانومم، گلم، عزیزم. - مواظب خوشگلیات که هستی؟ - چه بوت قشنگی، از کجا خریدی؟- ملت غالبا واکنشی نشون نمی‌دادن، خانم گشت ارشاد یک ریموت کنترل دستش بود.

آن را فشار داد و دخترک غیب شد. کمی جلوتر یک سالن بود. ملت فوج‌فوج واردش می‌شدن. من هم کنجکاو شدم. رفتم تو.

از گفت‌وگوها و بنرهایی که زده بودن، فهمیدم قراره سخنرانی یه شخصیت مهم برگزار بشه.

من هم قاطی جمعیت رفتم که ببینم طرف چی میگه. جا واسه نشستن نبود. رفتم جلوتر که ببینم سخنران کیه. چشم‌هام ضعیف بود. جلوتر رفتم، هنوز تار بود. وقتی رفتم روی سن و دومتری سخنران ایستادم، فهمیدم ایراد از چشم‌هام نیست. سخنران حرف می‌زد اما نه دیده می‌شد و نه صداش‌رو کسی می‌شنید. جمعی از دانشجوها شعار می‌دادن «دکتر فلانِ فلانی آنبلاک باید گردد».

یک صفحه تلویزیونی بالای سر سخنران نصب شده بود. سروصدا نمی‌گذاشت صداش به خوبی شنیده بشه.

رفتم زیر صفحه، صدای ضعیفی می‌گفت: «به درخواست مکرر مردم عزیز و با کمک دانشمندان زحمتکش این مرزوبوم امروز توانستیم با موفقیت آقای فلانی را بلاک ‌اند ریپورت کنیم. یک‌بار دیگر لازم است به متخلفان هشدار دهیم که دایرکت به اذهان عمومی و نشر اکاذیب مساوی است با بلاک. با تشکر از تمامی شهروندان فهیم و آگاه، در ادامه توجه شما را به سرود گل می‌روید به باغ جلب می‌کنیم».
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج