گزارش تصویری
در جستجوی عکاس نازی ها
Lens، یکی از وبلاگهای وابسته به نیویورک تایمز، برای نخستین بار عکسهای جالبی منتشر کرد، این نشریه آنلاین این آلبوم عکس را از یک مرد ۷۲ ساله قرض کرده بود که قصد داشت برای تأمین مخارج پزشکی خود، آلبوم عکس را به فروش برساند.
اما با گذشت دههها، هنوز هم اسنادی برای کشف و حرفهایی برای روایت زوایای ناپیدای جنگ جهانی و فاشیسم هیتلری پیدا میشود.
غروب روز سهشنبه، Lens، یکی از وبلاگهای وابسته به نیویورک تایمز، برای نخستین بار عکسهای جالبی منتشر کرد، این نشریه آنلاین این آلبوم عکس را از یک مرد ۷۲ ساله قرض کرده بود که قصد داشت برای تأمین مخارج پزشکی خود، آلبوم عکس را به فروش برساند.
مرور عکسها، کارشناسان را متوجه کیفیت و حرفهای بودن عکسها کرد و آنها را متقاعد کرد که با عکسهای منحصر به فردی روبرو هستند. مشاهده عکسها نشان میداد که عکاس این مجموعه ، میبایست مرد بااعتباری بوده باشد، چرا که این موقعیت را داشت در چند قدمی هیتلر از او عکس بردارد و در حین حال تصویر نخستین قربانیان عملیات بارباروسا را ثبت کند.
۷۰ سال از زمان گرفته شدن این عکسها که تعداد آنها ۲۱۴ قطعه است، میگذرد، اما هنوز هم چهره مات و سرد اسرایی که ملبس به یونیفرم ارتش سرخ هستند و یا ژندهپوشند، حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
واضح است که این عکسها در میدان نبرد شرق در محل جنگ آلمانها با روسها گرفته شدهاند، مردی در شمار قابل توجهای از عکسها دیده میشد که گمان میرفت خود عکاس باشد و زنی هم حضور قابل توجهی در عکسها داشت که تصور میشد همسر یا معشوقه عکاس باشد.
در این آلبوم، البته عکسهایی هم از ییلاق باواریا و مرکز مونیخ دیده میشد که تفاوت بسیاری با عکسهای جبهه شرق داشت، لابد عکاس فکر نمیکرد که جنگ، بیتبعیض، روزی زندگی عادی مردم این نواحی را تحت تأثیر قرار بدهد.
این عکسهای تأملبرانگیز باعث شد که Lens و همچنین یکی از نشریات وابسته به اشپیگل از خوانندگانشان بخواهند، عکاس ناشناس را شناسایی کنند. تنها پس از سه ساعت و ۴۵ دقیقه، هویت عکاس مشخص شد:
هریت شارنبرگ از هامبورگ که دارنده دکترای تاریخ است، در ایمیلی اعلام کرد که عکاس، فرانتس کریگر، یک عکاس اهل سالزبورگ اتریش است. او نوشت که این عکاس در سال ۹۳ ازدنیا رفته و زنی هم که در عکسهای دیده میشود همسر اوست. شخص دیگر هم به نام دکتر کرامل اعلام کرد که ۳۵ هزار قطعه نگاتیو از این عکاس در اختیار دارد.
کشف آنلاین عکاس این آلبوم، باعث شد که شمار انبوهی از سایتهای فناوری هم با شعف بسیار، واقعه را بازگو کنند و طبعا من هم در یکی از همین سایتها متوجه قضیه شدم.
فرانتس کریگر در سال ۱۹۱۴ متولد شد، بعد از فارغالتحصیلی در رشته اقتصاد از دانشگاه وین، در سالزبورگ مشغول به کار شد. وی بین سالهای ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۷ به عنوان یک فتوژورنالیست کار میکرد و از فستیوالها و ستارگان مشهور آن زمان عکسبرداری میکرد. بعد از الحاق آلمان و اتریش، او عضو زیرشاخهای از بازوی اجرایی حزب نازی شد، طوری که بیشتر عکسهای مهم رسمی بین سال ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۱ را او گرفت. در سال ۱۹۴۱ او که عضو اس اس شده بود، برای عضویت در سیستم پروپاگاندای نازی، این تشکیلات را ترک کرد تا اینکه در آگوست سال ۱۹۴۱ او به جبهه شرق رفت و این عکسهای جالب را گرفت. او در مینسک از اسرای روسی عکس گرفت و از اردوگاه یهودیان بازدید کرد، در جریان بازگشت هم او از جلسه ملاقات هیتلر با نماینده پادشاهی مجارستان -آدمیرال هورثی- عکس گرفت.
پس از این دوره، او تصمیم گرفت که آموزش نظامی ببینید و در قالب یک راننده ساده خدمت کند، در سال ۱۹۴۲ او به عنوان یک کمکراننده به روسیه بازگشت، اما به سبب ابتلا به یرقان به آلمان بازگشت و از نبرد مهیب استالینگراد جان سالم به در برد. کریگر بعد از جنگ حرفه تجارتش را از سر گرفت.
همسر او -فریدا- در ۱۷ نوامبر سال ۱۹۴۴ همراه با دختر دو سالهاش -هیدرون- در جریان بمباران ارتش پانزدهم نیروی هوایی آمریکا در سالزبروگ کشته شد.
در عکسهای آغازین آلبوم، بوی مرگ و صدای تخریب از عکسها شنیده میشود و به نظر میرسد که این مرگ و تخریب بسیار از دنیای خود عکاس فاصله داشته باشد، اما گذشت زمان چهره پلید جنگ را به همه نشان داد.
دیدن عکسهای خوب فرانتس کریگر، آدم را ناخودآگاه به یاد فیلمسازی به نام لنی ریفنشتال میاندازد. زن کارگردانی که از حیث تکنیک و هنر فیلمسازی سرآمد دوره خود بود و شاید تا به حال هم زنی همتای او سراغ نداشته باشیم، اما او نیز خواسته یا ناخواسته در مقطعی ابزاری برای تبلیغ سیاستهای هیتلری شد.
ریفنشتال با فیلمهای پیروزی اراده و المپیاد مشهور شد. فیلمهایی که بیشک باعث فخر دستگاه پروپاگاندای نازی بودند. کسی چه میداند، شاید خیل نوجوانی که یکی از عکسهای آتلانتیک نمایان هستند، تحت تأثیر همین القائات بود که به امید فردایی که به آنها وعده داده شده بود، پرشور و کم شعور پشت سر رایش سوم قرار گرفتند.
زمانی که گونتر گراس - نویسنده مشهور آلمانی- در زندگینامهاش اعتراف کرد که در هفده سالگی به خدمت اس - اس درآمده بود، خیلیها به او تاختند و البته بعضیها هم شهامت او را ستودند. گراس این سؤال را پیش کشید که آیا توده جامعه، یک ابزار بیشکل و بیفکر هستند که متفکران و رهبران سیاسی به آنها شکل میدهند یا اینکه برعکس، این شرایط اجتماعی و روابط پیچیده فرهنگی - اقتصادی و تاریخی است که بستر برآمدن قلدرمآبها و دیکتاتورها را فراهم میآورد و به آنها اجازه رشد و نمو و جلب مخاطب را میدهد. در این میان سؤال دیگری که از میان بحثها برآمد این بود که در این میان و در آشوب حوادث آیا روشنفکران و هنرمندان میتوانند نقشی داشته باشند یا چون لنی ریفنستال، ارنو برکر، ویلیام فورتوانگلر یا آلبرت اشپر، خود مسخ حوادث اجتماعی میشوند و به شیوههای مختلف با بافت قدرت درهممیآمیزند.
منبع: ۱Pezeshk.com
باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
ارسال نظر