طنز؛ ای عزیز پرسوژه!
مرد رفته از پاستور، رخ نشان بده جانا، هاله ات بُود روشن، تا همیشه تابانا.
ماهنامه خط خطی - مجید مرسلی:
مرد رفته از پاستور، رخ نشان بده جانا
هاله ات بُود روشن، تا همیشه تابانا
«داوری» تریبونت، از درون و بیرونت
می دهد خبر آنی، مثل یک بالابانا
یک تشکُلی کرده از برای تو بر پا
شاید این شود روزی از برای او نانا
گفته گاهی از خوابت، از وجود بی تابت
پرنموده بشقابت، پاره کرده تنبانا
سایه ات شده سنگین، پیش ما بیا بنشین
رفته ای تو در سایه، همچنان زبل خانه
گه گداری از سایه می زنی برون، آنگه
می کنی به پا جمعی، می شوی سخنرانا
می روی سوی شهری، می کنی در آن بلوا
گه به سوی کرمان و گه به سوی سمنانا
ای روند، ای راحل! فارغی تو از حاصل
صاحب رکوردی تو در سفر به استانا
وعده های یارانه، می دهی تو جانانه
کلبه های احزان را می کنی گلستانا
جان من بیا دلبر، در سیاست کشور
یک تکانه بر پا کن، ای که جان به قربانا
رفتی و توافق شد، اجنبی موفق شد
تو بزن سر اینها جملگی به سندانا
یار غار تو اکنون، گشته بی تو چون مجنون
مختلس شده دلخون، ای عزیز کیهانا
تا که گوجه می چینم، چهره تو می بینم
کس کجا چنین کرده حِلِ کُلِ بحرانا؟!
خنده رفته از یادم، ای عزیز پر سوژه
غصه طی کند با تو، ره به سوی پایانا
ما ز جان خود سیریم، خسته ایم و دلگیریم
تو بیا و یکسر کن کار ما چو طوفانا!
هاله ات بُود روشن، تا همیشه تابانا
«داوری» تریبونت، از درون و بیرونت
می دهد خبر آنی، مثل یک بالابانا
یک تشکُلی کرده از برای تو بر پا
شاید این شود روزی از برای او نانا
گفته گاهی از خوابت، از وجود بی تابت
پرنموده بشقابت، پاره کرده تنبانا
سایه ات شده سنگین، پیش ما بیا بنشین
رفته ای تو در سایه، همچنان زبل خانه
گه گداری از سایه می زنی برون، آنگه
می کنی به پا جمعی، می شوی سخنرانا
می روی سوی شهری، می کنی در آن بلوا
گه به سوی کرمان و گه به سوی سمنانا
ای روند، ای راحل! فارغی تو از حاصل
صاحب رکوردی تو در سفر به استانا
وعده های یارانه، می دهی تو جانانه
کلبه های احزان را می کنی گلستانا
جان من بیا دلبر، در سیاست کشور
یک تکانه بر پا کن، ای که جان به قربانا
رفتی و توافق شد، اجنبی موفق شد
تو بزن سر اینها جملگی به سندانا
یار غار تو اکنون، گشته بی تو چون مجنون
مختلس شده دلخون، ای عزیز کیهانا
تا که گوجه می چینم، چهره تو می بینم
کس کجا چنین کرده حِلِ کُلِ بحرانا؟!
خنده رفته از یادم، ای عزیز پر سوژه
غصه طی کند با تو، ره به سوی پایانا
ما ز جان خود سیریم، خسته ایم و دلگیریم
تو بیا و یکسر کن کار ما چو طوفانا!
پ
ارسال نظر