طنز؛ آیا مرغ پرواز می کند؟!
مجله خط خطی: داشتم پیاده در خیابان ها برای خودم قدم می زدم و خستگی کار و یکجانشینی را به در می کردم که همسر زنگ زد. گوشی را برداشتم.
الو!
- داری میای مرغ بخر!
سلامت کو؟
- برو بابا شارژ ندارم.
گوشی را قطع کرد. یک شارژ 5 هزار تومانی برایش خریدم و اس ام اس کردم. دوباره زنگ زد:
سلاااام شوهر جان!
- علیک سلام. لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟ گفت از همسران بی شارژ.
تیکه ننداز. مرغ خریدی؟
- صدا نمیاد؟ چی؟ جغد؟
جغد چیه؟ مرغ! مرغ!
- مرغ؟ شیب؟ بام؟
گزینه اول!
- جدا بخرم؟ آخه برای چی؟
سوال می کنی؟ خب مرغ بخر بخوریم دیگه.
- گناه دارن مرغا! بیا از مرغا حمایت کنیم.
چی می گی تو؟ ماشین زده بهت؟
- نه. تو خوبی؟
مرسی. تو چطوری الان؟
- قربونت، مامان اینا خوبن؟
با مامان من چیکار داری؟
- من با مامانت کاری ندارم.
الان کجایی؟
- تو خیابون. دارم راه می رم.
واسه چی با تاکسی نمیای؟
- در حفظ ونگهداری محیط زیست می کوشم.
آفرین! حالا مرغ می خری یا نه؟
- صدات نمیاد.
دروغ نگو.
- از کجا فهمیدی دروغ میگم؟
مگه دروغ می گفتی؟
- آره.
پینوکیو. مرغ می خری؟
- مرغو می خوای چیکار کنی؟
می خوام بهش پرواز یاد بدم!
- نه این غیرممکنه. تو خل شدی!
آره از دست تو دارم خل می شم.
- خب کسی که به مرغ بخواد پرواز یاد بده مثل کسیه که بخواد با بابابزرگ من تمرین دموکراسی کنه.
مگه بابابزرگت چشه؟
- با بابابزرگ که واسه شام می رفتیم پیتزا بخوریم، بهونه می گرفت که الا و بلا من آبگوشت می خوام. هر چی هم می گفتیم، در جواب می گفت بیا رأی بگیریم. رأی می گرفتیم همه می گفتن پیتزا این آقا می گفت آبگوشت. بعدش با عصا ما رو سرکوب می کرد، مجبور می شدیم بریم آبگوشت بخوریم.
چه جالب.
- آره جالب بود.
ببین می خوام بهت یه حقیقتی رو بگم.
- بگو جانم.
راستش من نمی خواستم به مرغ پرواز کردن یاد بدم. فردا مامانم اینا می خوان بیان، گفتم یه کم زرشک پلو درست کنم.
- حالا که بحث صداقت و روراستیه بذار منم یه حقیقتی رو بهت بگم.
بگو عزیزم.
- من پول ندارم مرغ بخرم!
چی؟ صدا نمیاد!
- می گم پول ندارم.
خش خش می کنه، نشنیدم، چی نداری؟ غول؟
- دروغ نگو! شنیدی.
ااا خب چرا پول نداری؟
- مرغ رفته بالا.
وا! مرغ که نمی تونه پرواز کنه، چه جوری رفته بالا.
- متاسفانه شرایط جوی تو ایران یه جوریه که مرغ مجبوره پرواز کنه.
به خاطر تورم؟
- آره دیگه، مرغ هم مثل بادکنکه، تورم که می شه باد می کنه و می ره بالا.
خب با این اوصاف امکان یاد دادن پرواز به مرغ وجود داره.
- خب یاد دادنش که کار من و تو نیست، مسئولین محترم بهش پرواز یاد می دن، ما باید بریم از تو هوا جمعشون کنیم که آیتم خیلی دشواریه!
چه کار سختی.
- البته کار مسئولین سخت تره.
صددرصد. فردا چی بزارم جلوی مامان اینا؟
- املت درست کن بگو مرغ خریده بودیم گذاشتیم بیرون، فرار کرد.
نه بابا تابلوئه دروغ می گیم.
- یه کار دیگه هم می شه کرد، موقع شام براشون منطق الطیر عطار می خونم که یاد مرغ و سیمرغ بیفتن.
اینجوری که بیشتر هوس مرغ می کنن، من یه پیشنهاد بهتر دارم. قبل شام از شیوع دوباره آنفلوانزای مرغی می گیم، بعد من بلند می شم می گم کی دلش زرشک پلو با «مرغ» می خواد؟ مسلما حالشون بهم می خوره می گن املت درست کن منم می رم املت درست می کنم.
- عالیه! همینو می گیم. من رسیدم خونه، در رو باز کن.
بیا تو.
الو!
- داری میای مرغ بخر!
سلامت کو؟
- برو بابا شارژ ندارم.
گوشی را قطع کرد. یک شارژ 5 هزار تومانی برایش خریدم و اس ام اس کردم. دوباره زنگ زد:
سلاااام شوهر جان!
- علیک سلام. لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟ گفت از همسران بی شارژ.
تیکه ننداز. مرغ خریدی؟
- صدا نمیاد؟ چی؟ جغد؟
جغد چیه؟ مرغ! مرغ!
- مرغ؟ شیب؟ بام؟
گزینه اول!
- جدا بخرم؟ آخه برای چی؟
سوال می کنی؟ خب مرغ بخر بخوریم دیگه.
- گناه دارن مرغا! بیا از مرغا حمایت کنیم.
چی می گی تو؟ ماشین زده بهت؟
- نه. تو خوبی؟
مرسی. تو چطوری الان؟
- قربونت، مامان اینا خوبن؟
با مامان من چیکار داری؟
- من با مامانت کاری ندارم.
الان کجایی؟
- تو خیابون. دارم راه می رم.
واسه چی با تاکسی نمیای؟
- در حفظ ونگهداری محیط زیست می کوشم.
آفرین! حالا مرغ می خری یا نه؟
- صدات نمیاد.
دروغ نگو.
- از کجا فهمیدی دروغ میگم؟
مگه دروغ می گفتی؟
- آره.
پینوکیو. مرغ می خری؟
- مرغو می خوای چیکار کنی؟
می خوام بهش پرواز یاد بدم!
- نه این غیرممکنه. تو خل شدی!
آره از دست تو دارم خل می شم.
- خب کسی که به مرغ بخواد پرواز یاد بده مثل کسیه که بخواد با بابابزرگ من تمرین دموکراسی کنه.
مگه بابابزرگت چشه؟
- با بابابزرگ که واسه شام می رفتیم پیتزا بخوریم، بهونه می گرفت که الا و بلا من آبگوشت می خوام. هر چی هم می گفتیم، در جواب می گفت بیا رأی بگیریم. رأی می گرفتیم همه می گفتن پیتزا این آقا می گفت آبگوشت. بعدش با عصا ما رو سرکوب می کرد، مجبور می شدیم بریم آبگوشت بخوریم.
چه جالب.
- آره جالب بود.
ببین می خوام بهت یه حقیقتی رو بگم.
- بگو جانم.
راستش من نمی خواستم به مرغ پرواز کردن یاد بدم. فردا مامانم اینا می خوان بیان، گفتم یه کم زرشک پلو درست کنم.
- حالا که بحث صداقت و روراستیه بذار منم یه حقیقتی رو بهت بگم.
بگو عزیزم.
- من پول ندارم مرغ بخرم!
چی؟ صدا نمیاد!
- می گم پول ندارم.
خش خش می کنه، نشنیدم، چی نداری؟ غول؟
- دروغ نگو! شنیدی.
ااا خب چرا پول نداری؟
- مرغ رفته بالا.
وا! مرغ که نمی تونه پرواز کنه، چه جوری رفته بالا.
- متاسفانه شرایط جوی تو ایران یه جوریه که مرغ مجبوره پرواز کنه.
به خاطر تورم؟
- آره دیگه، مرغ هم مثل بادکنکه، تورم که می شه باد می کنه و می ره بالا.
خب با این اوصاف امکان یاد دادن پرواز به مرغ وجود داره.
- خب یاد دادنش که کار من و تو نیست، مسئولین محترم بهش پرواز یاد می دن، ما باید بریم از تو هوا جمعشون کنیم که آیتم خیلی دشواریه!
چه کار سختی.
- البته کار مسئولین سخت تره.
صددرصد. فردا چی بزارم جلوی مامان اینا؟
- املت درست کن بگو مرغ خریده بودیم گذاشتیم بیرون، فرار کرد.
نه بابا تابلوئه دروغ می گیم.
- یه کار دیگه هم می شه کرد، موقع شام براشون منطق الطیر عطار می خونم که یاد مرغ و سیمرغ بیفتن.
اینجوری که بیشتر هوس مرغ می کنن، من یه پیشنهاد بهتر دارم. قبل شام از شیوع دوباره آنفلوانزای مرغی می گیم، بعد من بلند می شم می گم کی دلش زرشک پلو با «مرغ» می خواد؟ مسلما حالشون بهم می خوره می گن املت درست کن منم می رم املت درست می کنم.
- عالیه! همینو می گیم. من رسیدم خونه، در رو باز کن.
بیا تو.
پ
نظر کاربران
خیلی شیرین بود...ولی من کم کم داشتم قاطی میکردما...خیلی کل کل میکردند....
باحال بود از این به بعد واسه مرغ خریدن هم ملت کلاس میزارن هه هه
چقدر این مرغا مشهور شدن از سوپراستار ها هم جلو زدن
با حال بود خوشمان آمد
ولی اگه یه هفت هشت تومن میذاشت رو پول شارژی که برا خانومش گرفته بود الان مرغه رو خریده بود...!!!هه هه....
جالب بود. خندیدیم. چه زن و شوهر خجسته ای بودن, بعد یه سوال با اون 5 تومنی که واسه زنش شارژ خرید نمی تونست یه بال مرغ بخره با نخ ببندن مثل چای نپتون هی بزنن تو برنج؟
پاسخ ها
داداش داشتم با مکالمه مت میخندیدم که با خوندن کامنتت زدم زیر خنده خوبه کسی منو ندید وگرنه فکر میکرد خل شدم...
خییییییلی باحال بود ایول داداش
با حال بود اونجا که گفت غول!! خندم رفت آخه دوستان مجله هم به این کلمه اردات خاصی دارن!!!!
خیلی خندیدم . بی نظیر بود.ممنون
باز این مرغ که باعث میشه خنده مهمون دلامون بشه. اما ایکاش دیگه پرواز نکنه
پاسخ ها
ای کاش...
حداقل از تو بشقاب نه
میگم یه مدته مادربزگ پای مرغاشو به درجت وسط حیاط میبنده.دیده از بشقابا رفتن ، گفته از حیاطم نرن
بسیار عالی،کار آقای آیدین سیار سریع
کاش اسم نویسنده هم قید میکردید
بسیار عالی،کار آقای آیدین سیار سریع
کاش اسم نویسنده هم قید میکردید