۱۵۵۳۳۲
۱۰ نظر
۵۰۲۰
۱۰ نظر
۵۰۲۰
پ

اعترافات شما عزیزان

اعتراف صمیمانه سوتی ها! (۲۵)

با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صميمانه سوتي ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصميم گرفتيم گزيده اي از مطالب ارسالي شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در اين مطلب درج کنيم.

اعتراف صمیمانه سوتی ها! (25)
برترین ها: با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صميمانه سوتي ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصميم گرفتيم گزيده اي از مطالب ارسالي شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در اين مطلب درج کنيم.

************
ریحانه: من کلاس اول که بودم رفتم جشن قرار بود تو جشن اجرای کاراته داشته باشم ، اجرام که تموم شد مجریه گفت اسمت چیه ؟ گفتم سرکار خانم ریحانه سادات موسوی ؛ همه شروع کردن به خندیدن حالا هر وقت که فیلمشو نگاه میکنم فقط از حرف خودم حسابه میخندم.

************
نرگس: ۸ يا ۹ ساله بودم كه تو اون زمان خيلي علاقه به آتش بازي داشتم. يه روز كه مامانم و بابام باهم بيرون رفتنند تصميم گرفتم كه آتش بازي كنم. رفتم هرچي كبريت داشتيم آوردم و لب پنجره آتش زدم انقدر كبريت ها زياد شده بودند كه آتش به صورتم رسيد و مژه ها و ابروهام سوختند و وقتي كه حسابي بازي كردم و فهميدم چه گندي زدم بخاطر اينكه مامانم نفهمه و دعوام نكنه رفتم دم خونه همسايه و گفتم كبريت داريد: گفت بله و رفت و يك كبريت آورد. من هم گفتم يكي كم مهمون داريم و بيشتر مي خوام. بنده خدا رفت و كلي كبريت برام آورد. بعدها فهميدم چه چاخاني كردم و كلي خجالت كشيدم.

************
وحید: همان روزهای کلاس اول بودیم که معلممان گفت دفاتر مشق تان را برای آخر سال نگه دارید که جمع آوری میشه . منم همین مطلب به مامانم گفتم ، مامانم کلاً خیلی اهل نگه داشتن وسایل اضافه نیست همین جوری گفت باشه . آخر سال شد سیریش مامانم شدم گفتم دفتر های مشقم بده خلاصه حسابی رفتم رو اعصابش که معلممون گفته بیارید ، که یهو عصبانی شد گفت معلمتون غلط کرده با تو . منم فردا معلم گفت دفتر مشقات کو گفتم مامانم گفته شما غلط کردید ، همون شد که مامانم فردا مدرسه خواستن .

************
میثم: اعتراف میکنم وقتی بچه بودم،اگه تنهایی میرفتم بیرون،در به روم بسته میشد، میترسیدم
از
۱-نکنه مامان بابام،منو از یاد ببرن
۲-نکنه جغد بیاد منو با خودش ببره لونش
۳-نکنه موتور سوار بیاد بدزده منو

************
آنلاکی: اعتراف میکنم وقتی قدیما فیلم آنشرلی پخش میشد فقط و فقط به آخر جمله گوینده که میگفت سرپرست گویندگان دقت میکردم میگفت نصرا... /؟؟؟؟؟// هنوز هم موندم فامیلش چی بود
امید ی هست؟
آیا؟

************
امیر: اعتراف میکنم
توو حموم اونقد که دمای آبو تست میکنم ،اونقد زیر دوش نیستم
اصلا در مواردی باید قدم بزنی زیر دوش چون اصلا نمیشه اعتماد کرد و ثابت زیرش وایساد،
دماش از 1000 درجه سانتیگراد تا 0 کلوین متغیره لامصب!!!

************
سلنا: وقتی کودک بودم هر چی تو آلبوم گشتم دنبال عکس بچگیام فقط دوتا پیدا کردم منم با گریه و دادو بیدادرفتم تو پذیرایی پیش مامان بابام که الا و بلا من بچه ی شما نیستم و شما بچه دزدین الان به پلیس زنگ میزنم:|
جاتون خالی یه کتک مفصل هم خوردم^__^
همچین کودک روان پریشی بودم من خب یه دوتا عکس دیگه هم میگرفتن تقصیر من چیه خواهر برادرم از بچگیاشون هر کدو م دوتا آلبوم دارن اونوقت من دوتا عکس اونم تویه روز وبا یه لباس شما بگین من حق نداشتم یه همچین فکری کنم والا:|

************
یه بنده خدایی: اعتراف میکنم وقتی که ۷،۸ سالم بود، یه روز ظهر بابام داشت میخوابید به من گفت که برو برام پتو بیار، آقا من یه دختر عمو دارم اسمش بتوله و خونشون هم کنار خونه ی ماست، رفتم بتول رو صدا زدم گفتم بیا بابام کارت داره، اون هم پاشد اومد خونمون، به بابام که خواب و بیدار بود میگه عمو کارم داشتی؟ بابام با همون حالت منو نگاه کرد و با یه کم عصبانیت بهم گفت: من بهت میگم برو پتو بیار رفتی بتول رو آوردی ؟!

************
من: اعتراف مي كنم وقتي بچه بودم تو حموم موقعه سر شستنم ميچسبيدم به ديوار كه كسي پشتم نباشه

************
سانتریفوژ: اعتراف میکنم...یه داداش دارم ازم 3سال کوچیکتره،بچه که بودیم تو کتک کاری همیشه کم میاوردم....
ولی داداشم یه نقطه ضعف داش!!...از پریز برق میترسید...!!!!!!
منم برا انتقام،ساعت پخش برنامه کودک میرفتم تلویزیون رو از پریز میکشیدم!!!!!طفلی میترسید دوباره بزنه به برق!!!!!
مجددا کتک کاری میکردیم و باز من بیشتر میخوردم!!!ولی ارزششو داش!!!!!!
دقیقا حس اون شکستای فوتبالی که "چیزی از ارزشای ما کم نمیشه"بهم دست میداد!!!!

************
نفر آخر: دستام بالا،اعتراف میکنم روزی که یکی از اقواممون کامپیوتر خونمون رو برامون آورد و کار گذاشت،وقتی رفت روشنش کردمو شروع کردم به کار کردن باهاش،چند دقیقه نگذشته بود که دیدم شصتا پنجره باز کردمو و نمیدونستم چه کار کنم،فکر میکردم خراب شده!!
تازه چون نمیدونستم چه طور خاموش میشه از تو برق کشیدمش!!!

************
عاشق دل شکسته: اعتراف می کنم بچه که بودم تا ۶ سالگی وقتی سرمو می ذاشتم رو بالش که بخوابم نبض روی شقیقه هام صدای تیک تیک می داد و منم نمی فهمیدم که نبضم داره می زنه فک می کردم بالشتم کرم داره وقتی سرمو میذارم روش کرم ها اون تو رژه می رن !!!

************
مریم: تا سن13-14 سالگی فکر میکردم تمام اعضای بدن غیر از سر وقتی از بدن جدا بشن مثل ناخون دوباره در میان!!!!!!
وقتی فهمیدم این طوری نیست حســـــــــابی ترسیده بودم همش فکر میکردم الانه که یه جام کنده شه نقص عضو بشم!!
بیشترم از قطع شدن انگشتام میترسیدم (چون ظریف ترن زودتر کنده میشن دیگه)
بهلهههههههه...هرچی هم بهم گفتی خودتی:/

************
حسن کچل: حدودا ۵-۴ ساله بودم رفتم تو حیاط خونه دوستم که بازی کنیم
مامان بزرگش اومد تو حیاط دندوناشو کنار حوض درآورد زیر شیر آب شست
من تا یه هفته داشتم سعی میکردم دندونامو در بیارم
بگیرم زیر شیر اب بشورم از شر مسواک خلاص شم
اینجوری نگام نکنید خب دهه شصتی ام، گودزیلا نیستم که فارغ التحصیل دنیا اومده باشم

************
مهدی: باید اعتراف کنم یه روز داشتیم میرفتیم مسافرت رسیدیم به عوارضی پول خورد نداشتیم به مرده موز دادیم!!! :|
تازه خیلی هم خوشحال شد میخواست بقیشو پس بده. :‎(

************
فائزه: اعتراف میکنم اول ابتدایی که بودم خواهرم پنجم بود باهم تو یه مدرسه بودیم
هفته اول ناظم سر صف گفت :کی بلده شعر بخونه بیاد سر صف بخونه
منم فوری دستم بردم بالا حالا خواهرم پر پر میزد نرو ولی خب دیگه منم
رفتم اون بالا قشنگ با صدای رسا شعر عروسک قشنگ من قرمز پوشیده رو خوندم
قیافه ناظم دیدنی بود
ناظممونo_O
خواهرم:-[
من:-D
بچه ها سر صف:-)
خب چیه بچه بودم دیگه

************
آیتک: اعتراف میکنم اول راهنمایی که بودم اولای سال تو حیاط مدرسمون شلوغ کرده بودم بعدش ناظممون منو صدا کرد دفتر و اسممو پرسید منم اسم یکی از همکلاسی هام که ازش خوشم نمیومد رو گفتم اونم گفت پنج نمره از انظباطم رو کم میکنه بعدش منم با یه قیافه خبیث از دفتر اومدم بیرون بعدش ترم اول که کارنامه هامون رو دادن از انظباط همون دوستم دو نمره به خاطر من کم شده بود الان جالب اینجاس همون بهترین دوستمه و خبر نداره من چیکارش کرده بودم^-^

شما عزیزان و همراهان همیشگی مجله اینترنتی برترین ها نیز می توانید اعترافات صمیمانه خود را در بخش نظرات وارد کنید تا در مطالب بعدی از آنها استفاده شود.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • محسن

    سلام
    اسم گوينده تيتراژ آن شرلي استاد نصرا... متقالچي است
    ايشان إز دوبلورها و سرپرستان دوبله ايران است
    دوبله افسانه شجاعان با سرپرستي ايشان و تيتراژ سريال نيز با صداي إستاد مي باشد

    پاسخ ها

    • بدون نام

      ممنون محسن جان ....چ مشکلی رو حل نمودی!

  • آرش

    دست همه درد نکنه خیلی عالی بود این دفعه از همیشه بهتر و خنده دارتر بود به خصوص نظر "یه بنده خدایی"

    پاسخ ها

    • بدون نام

      عه عه عه ....مگه قرار نبود اینجوری نگیم بابا........اونجا شماره اینجا هم اسم!!!بابا...توجه داشته باشین خوب....فکر ویلچریا هم باشین!!!

  • ونوس

    اعتراف میکنم کلاس اول یا دوم راهنمایی بود معلم علوم برگه های امتحانی رو آورد بعد من یه نگاه انداختم دیدم یه سوال رو برام نمره نداده یا شاید تو جمع نمره ها اشتباه کرده بود ولی خداییش دست تو برگم نبردم بردمش پیشش و گفتم جریان اینجوریه خواستم نمره مو درست کنه اونم یه معلم عصبی زیر بار نمیرفت می گفت خودت الان این کارو کردی! منم که تحت تاثیر فیلمای پلیسی اون زمان بودم گفتم اگر باور نمیکید زنگ بزنید پلیس بیاد اثر انگشت بگیره!!! حالا چه ربطی داشت و رو چه حسابی من فکر کردم اثر انگشت قضیه رو روشن میکنه...نمیدونم!!! اون معلم هم عصبی با داد و فریاد منو بیرون کرد فرستاد دفتر :D
    حالا خداییش من نادون اون معلم دیوانه کافی بود یه نگاه به برگه کنه اگر سوال رو ج نداده بودم باید روش خط کشیده بود یا جلوش صفر میذاشت چرا نگاه نکرد تا من بخوام پای انگشت نگاری رو وسط بکشم خیت بشم :D من اگر جای اون بودم کلی می خندیدم... دیوانه بود عصبی شد منو فرستاد دفتر میگفت میخواد واسه من پلیس بیاره :D

    پاسخ ها

    • نی نی قنداقی

      عالییییییییی.........
      کوچیکم نبودی ی همچین اشتباهی انجام دادی ک..........

  • امیر

    جالب خیلی جالب بود

  • امیر

    این آخریه خیلی نامرد بوده

  • غلام

    اعتراف میکنم همیشه از شخصیت برونکا توی کارتون چوبین می ترسیدم هنوز هم که 40 سالمه وقتی اسمش میاد میترسم

  • ترانه

    اعتراف میکنم به بار که رفتم کلاس ویلن استادم گفت برو اسم عضو های ویلن رو حفظ کن . یه عضوی داریم توی ویلن به اسم زیر چانه . استاد گفت اسم این چیه؟ منم هول شدم گفتم زیر بغل !

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج