درباره كتابخانه كارنامه و كافه خورشيد در لواسان
كافه به صرف كتاب !
اگر هوس كتابخواندن به سرتان زده، يا مدتهاست خيال داريد ساعتي را در فضايي بگذرانيد كه روح شما را تازه كند، فضاي آرامي كه بدون دغدغه در گوشهاي از آن بنشينيد، كتابي بخوانيد، گپي بزنيد.
اگر هوس كتابخواندن به سرتان زده، يا مدتهاست خيال داريد ساعتي را در فضايي بگذرانيد كه روح شما را تازه كند، فضاي آرامي كه بدون دغدغه در گوشهاي از آن بنشينيد، كتابي بخوانيد، گپي بزنيد و دوستان واحيانا اهالي هنر را ببينيد، همين حالا راه بيفتيد؛ درست در فاصلهاي به مدت نيمساعت (البته از تهران شلوغ و پر ازدحام) كتابخانهاي هست كه لذت كتاب خريدن را در روح و جانتان زنده ميكند...
اين همه ماجرا نيست، در كنار اين كتابفروشي كافهاي هم هست كه ميتوانيد ساعتها در آن بنشينيد، كتابها را ورق بزنيد و احتمالا اهالي هنر همكلام شويد و به روزمرهگيهاي اين دنيا از زاويهاي ديگر نگاه كنيد؛ انتهاي بلوار لواسان، نرسيده به ميدان ناران، كتابفروشي كارنامه و د رجوار آن كافه خورشيد ميزباندوستاني است كه بهدنبال تجربه يك فضاي فرهنگي و متفاوت هستيد، فضايي كه اعتبار و نام موسسه فرهنگي هنري كارنامه نيز پشتيبان آن است. اين گفتوگو هم يك گپ و گفت دوستانه است با نگار اسكندرفر، مدير موسسه كارنامه و موسس كتابخانه كارنامه و كافه خورشيد؛ با ما هم راه باشيد.
اجازه بدهيد بحث را از اينجا شروع كنيم، چطور شد كه شما با وجود همه مشغلههاي اداره موسسه كارنامه به صرافت تاسيس كتابفروشياي با همين عنوان و البته در كنار آن كافه خورشيد افتاديد آن هم در لواسان؟!
خب داستان كافه خورشيد و كتابفروشي كارنامه در كنار همه دغدغههاي فرهنگي، به علاقه شخصي من بر ميگردد، در دوران جواني زماني كه دانشجو بودم در دانشكده روانشناسي مسئوليت اداره كافهاي را بهعهده گرفته بودم و به نوعي اوقات فراغتم را با چرخاندن آن ميگذراندم. شيريني اين دوران هنوز هم در ذهنم مانده آنقدر كه در تمام اين سالها هميشه دنبال فرصتي بودم تا شايد بتوانم دوباره همان فضا را تجربه كنم البته اين همه ماجرا نيست. دليل ديگر اين داستان بر ميگردد به زماني كه من در همان جواني مشغول حرفه پر هيجان و پر هياهوي روزنامهنگاري بودم و زمان زيادي را در فضاي متفاوت كافه نادري سپري مي كردم. در آن زمان كافه نادري كه پاتوق روزنامهنگاران، هنرمندان و نويسندگان بود هميشه براي من جذابيت داشت ديدن و مصاحبت با آنها جزو خاطرات دلنشين جواني من است.شايد اين يكي از انگيزههاي من براي ايجاد اين فضا باشد. تجربه دوباره كافهاي كه بتواند همين حال و هوا را براي من و آنهايي كه هنوز روياي آن روزها را در سر دارند زنده كند. اين دو مورد شايد انگيزههاي اصلي ايجاد اين فضاي فرهنگي باشد.
اين همه علاقه به فضايي مثل كافه و كتابخانه قابل تحسين است؛ اما به هر حال...
قبل از اينكه سوالتان را تمام كنيد اجازه بدهيد من پاسخ بدهم؛ به اعتقاد من كافه همچنان كه مكاني براي گذران اوقات فراغت است ميتواند بار و معناي فرهنگي هم داشته باشد . محل مناسبي براي آنهايي كه به دنبال يك محيط آرام هستند تا دوستي را ببينند گپي بزنند، كتابي بخوانند يا حتي چند كلمهاي بنويسند. بايد اضافه كنم در لواسان هيچ كتابفروشي وجود ندارد و راه اندازي يك فروشگاه كتاب هدف اصلي من بوده. در ابتداي كار مقدمات كتاب فروشي را فراهم كردم. در اين ميان يكي از دوستان من كه در زمينه اداره كافيشاپ و كافه گالريهاي تهران تجره خوبي داشت پيشنهاد ايجاد كافه اي در كنار كتاب فروشي را به من داد. من نيز به دلايلي كه قبلا گفتم از اين پيشنهاد استقبال كرده و با مشاركت ايشان كافه خورشيد را تاسيس كردم و در اين فضا المانهاي مشتركي را در نظر گرفتيم كه ارتباط بين اين دو فضا مشخص و محكم باشد.
با اين همه نميتوانيم منكــر شــويم كـه پاتوقهاي فرهنگي، در سالهاي اخير در ما هم بيشتر از گذشته رونق پيدا كردهاند.
بله. دقيقا همينطور است و اين موجب اميدواري است. اتفاقا خيلي از نويسندگان و هنرمندان مثل گذشته پاي ثابت اين فضاهاي فرهنگي هستند و بهنظر من يكي از جذابيتهاي اينگونه فضا ها براي جوانان است زيرا اين جوانان مثل نسل من علاقه مندند از اين فرصتها استفاده كرده و تجربههاي هنرمندان و نويسندگان را از زبان خودشان بشنوند.
پس به اين ترتيب بايد منتظر باشيم كتابفروشي كارنامه و كافه خورشيد هم دير يا زود به پاتوقي براي نويسندگان و اهالي هنر تبديل شود؟!
ببينيد در سالهاي اخير خيلي از هنرمندان از سينماگران گرفته تا نقاشان و نويسندگان و حتي مترجمهاي مطرح در لواسان زندگي ميكنند يا مهمانان تابستاني اين منطقه هستند. خب بديهي است گذر خيلي از اين دوستان به كتاب فروشي كارنامه و كافه خورشيد هم خورده و حالا خيلي از آنها جزو مشتريهاي دائمي ما هستند. با اين حال من لزوما با اين هدف كه ميزبان آدمهاي مشهور باشم اين فضا را راهاندازي نكردم؛ اما خب بديهي است كه حضور اين دوستان هم براي من هم براي آنها كه به اين كتاب فروشي و كافه ميآيند جذاب است.
خانم اسكندرفر! فكر نميكنيد اگر همين فضا در مركز تهران بود علاقهمندان بيشتري را به سمت خودش ميكشاند؟
البته، اگر من در مركز تهران اين پروژه را احداث كرده بودم احتمالا مخاطبان بيشتري داشت. ما تلاش كرديم فضاي متفاوتي را در طراحي اين كتاب فروشي و كافه ايجاد كنيم كه باري مراجعان ما جذاب باشد. اما علت اصلي اين انتخاب ساكن بودن من در لواسان است. با اين چشمانداز كه دير يا زود شرايط سني من اجازه رفت و آمد هاي هر روز به تهران را نميدهد . ضمن اينكه روياي من هميشه اين بوده كه در دوران بازنشستگي يك كتاب فروشي در لواسان داشته باشم. به هر حال من اگر در تاسيس اين فضا نقشي نداشتم به عنوان يك فضاي مطلوب انتخب من براي گذران اوقات فراغت بود. شايد اين نگاه خيلي شخصي باشد ولي فكرش را بكنيد شما از يك كتاب فروشي كتابي ميخريد و دركافهاي كنار اين كتاب فروشي در فضاي زيبا و آرام لواسان كتابتان را ميخوانيد.
بهنظر شما جوانهاي امروز كه بيشتر وقتشان را در دنياي مجازي سپري ميكنند مثل شما و جوانان هم نسل شما مشتاق حضور در كافهها هستند؟! به عبارت ديگر حاضرند از پشت كامپيوترها بلند شوند و در اين فضاها وقت بگذرانند؟!
به هر حال استفااده از تكنولوژي يكي از ضروريات دنياي امروزي است كه ما به سمت آن ميرويم اما من فكر ميكنم در كنار اين فضاهاي جديد يا ب قول شما مجازي هنوز هم رابطه انساني چهره به چهره براي جوانها جذابيت خودش را دارد. گو اينكه من خودم جزو افرادي هستم كه هنوز هم براي دوستانم نامه مينويسم و پست ميكنم و شايد كسان ديگري هم با من در اين مورد هم عقيده باشند. حتي اگر اين بر خاسته از يك حس نوستالژي باشد. من اصلا خيال ندارم مزاياي زندگي در سايه تكنولوژي را نفي كنم اما فكر ميكنم هنوز هم تجربه ارتباطات به سبك و سياق گذشته زيباست و ميتواند به زندگي ما رنگ و لعاب ديگري بدهد البته اين را هم بايد اضافه كنم كه در كافه خورشيد و كتاب فروشي كارنامه اينترنت وجود دارد و مشتريان ما ميتوانند از دنياي مجازيشان هم استفاده كنند.
كتابخانه كارنامه يا كافه خورشيد برنامههاي جنبي هم براي علاقهمنداني كه مشتاق سپري كردن وقتشان در اين فضاي متفاوت هستند دارد؟
بدون شك ما در نظر داريم برنامه هاي كتاب خواني براي نوجوانان منطقه و مسابقات نقاشي براي گروههاي سني دبستان و راهنمايي برگذار كنيم و اميدواريم بتوانيم برنامههايي براي معرفي كتابهاي منتشر شده داشته باشيم.
ارسال نظر