وقتی پس از مرگ همسر تنها می شویم...
«همه می دانیم که مرگ امری طبیعی است و جوان و پیر نمی شناسد اما با افزایش سن چون اعضای بدن دچار افت در عملکرد می شوند و در پی آن با کاهش توان و قوه بدنی و بروز بیماری ها مواجه می شویم، احتمال مرگ هم بالا می رود.
هفته نامه سلامت - سمیه مقصودعلی: «همه می دانیم که مرگ امری طبیعی است و جوان و پیر نمی شناسد اما با افزایش سن چون اعضای بدن دچار افت در عملکرد می شوند و در پی آن با کاهش توان و قوه بدنی و بروز بیماری ها مواجه می شویم، احتمال مرگ هم بالا می رود. فرد سالمند نیز باید مانند همه افراد دیگر در همه گروه های سنی برنامه های زندگی خود را به نحوی اجرا کند که انگار فردا در این دنیا نیست اما در عین حال دست از تلاش، کوشش و امید به زندگی برندارد.
این روندی طبیعی برای مقابله با مرگ است، اما موضوع پذیرفتن مرگ خود با موضوع کنار آمدن با مرگ همسر برای سالمندان، دو مقوله کاملا متفاوت است. مرگ همسر برای سالمند استرس بسیار بالایی به دنبال دارد و این موضوع از نظر علمی به اثبات رسیده و طبیعی است که به دنبال این اتفاق فرد آسیب ببیند.
افراد جوانی که همسرشان را از دست می دهند به هر حال استرس و تنهایی بعد از فوت همسر را با سرگرم کردن خود با کار یا دوستان و ورزش و... جبران می کنند اما یک فرد سالمند به دلیل ناتوانی های ناشی از سن خیلی از امور را نمی تواند انجام دهد...»
اینها بخشی از صبحت های دکتر آرش میراب زاده، استاد گروه روان پزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توان بخشی است که در این مطلب از ایشان خواسته ایم سالمندان عزیز و اطرافیانشان را راهنمایی کنند چطور در این شرایط به زندگی برگردند.
آقای دکتر! بسیاری از سالمندان بعد از اینکه همسرشان فوت می کند خود را تنها و افسرده می یابند. چه کنیم فرد سالمند در چنین شرایطی با این استرس کنار بیاید و به زندگی خود بازگردد؟
این موضوع در درجه اول به خود سالمند و میزان استحکام شخصیت او بستگی دارد. فرد سالمندی که ناتوانی های مرتبط با سن را پذیرفته و خود را با تغییر نقش وابسته به متغیر سن مطابقت داده، شخصیت باثبات تری دارد و راحت تر با این گونه نبودن ها کنار می آید و مدارا می کند. او هم طبیعتا بعد از مرگ همسر، مانند سایر سالمندان سوگوار و افسرده می شود اما آنها راحت تر دوره سوگواری را پشت سر می گذارند.
چطور می توان در گروه سالمندانی قرار گرفت که این ویژگی خوب را دارند؟
همه سالمندان نمی توانند نقش خود را با متغیر زمان تطابق دهند. بسیاری نمی توانند قبول کنند که فرزندان آنها دیگر ازدواج کرده اند و پدر و مادر هستند و هسته اصلی زندگی شان خانواده خودشان است.
این گروه از سالمندان بعد از فوت همسر افسرده می شوند و خود این افسردگی باعث سوءتغذیه و کاهش توان بدن در مقابله با بیماری ها می شود و فرد در نهایت حتی ممکن است به دلیل بالارفتن فشار خون یا کنترل نکردن دیابت خود و... در مدت کمی بعد از فوت همسر، از بین برود. البته غیر از این موضوع مسائل دیگری هم در افسردگی سالمند بعد از فوت همسر دخیل است.
چه مسائل دیگری؟
مثلا مسائل اقتصادی. در کشور ما معمولا مردها نان آوران خانه محسوب می شوند و با فوت یک مرد، چون زن حمایت اقتصادی خوبی نداشته باشد یا نتواند از فرزندان کمک بگیرد یا محتاج آنها شود و شان و منزلت خود را پایین ببیند، دچار افسردگی می شود. از سوی دیگر، سالمند به دوا و درمان نیاز دارد و هزینه های درمانی در کشور بالاست. پس مجبور است یا از فرزندان کمک مالی بگیرد یا با درد خود بسازد و این چرخه معیوب به افسردگی دامن می زند.
پس در این شرایط نقش خانواده پررنگ تر می شود. یعنی فرزندان می توانند از افسردگی فرد سالمند پیشگیری کنند؟
بله، به هر حال هرچه روابط مناسب اجتماعی و خانوادگی سالمند بیشتر باشد، احتمال افسردگی کمتر می شود و فرد سالمند شادتر زندگی می کند. فردی که فرزندانش مرتبا با او در تماس هستند و احوالش را می پرسند احساس نمی کند تمام عمرش را صرف زندگی دیگران کرده و حالا بی معرفتی می بیند. شاید جوان ها این موضوع را خیلی درک نکنند اما این مساله روی سالمند تاثیر قابل توجهی دارد.
دوستان همسن و سال هم در این بین نقشی دارند؟
بله، رابطه با همسالان بسیار مهم است. وقتی سالمند با دوستانی هم کلام می شود که دردهای مشترکی دارند مثلا همسرشان را از دست داده اند یا فرزندان از آنها دور شده اند درک می کند که این موضوع اقتضای زمانه است و او در این بین تنها نیست. در این شرایط توقعاتش را پایین می آورد و احساس بهتری پیدا می کند.
در ضمن دوستان همسن و سال می توانند فعالیت های دسته جمعی با هم برگزار کنند. مثلا با هم به پارک بروند، به خیریه ها کمک کنند و... این موضوع به آنها کمک می کند بپذیرند که هنوز توانمند هستند و برای اجتماع مفیدند.
چطور سالمندان را در جمع خانواده شادتر کنیم؟
بهترین کار این است که سالمند را به میهمانی ها ببریم و دور هم در خانه او جمع شویم. وقتی سالمندی در جمع دیگر افراد از تجربه ها و خاطره های خود می گوید و جوانان به او گوش می دهند حس می کند هنوز مفید است و حرفی برای دیگران دارد. این موضوع باعث افزایش اعتماد به نفس در سالمند و شادی و امید به زندگی در او می شود.
دولت و نمادهای اجتماعی هم در این بین وظیفه خاصی دارند؟
بله، دولت باید کاری کند که ارتباطات سالمندان با هم و با جوان ترها بیشتر شود. من چند پیشنهاد عملی دارم:
۱- تاسیس باشگاه های سالمندی که فعالیت هایی مناسب برای این گروه سنی ارائه دهد و هزینه کمی دریافت کنند باعث می شود سالمندان کنار هم بنشینند و حرف بزنند.
۲- پوشش بیمه ها و رسیدگی به اقتصاد سالمندان نیز اهمیت دارد. سالمندی و بازنشستگی دوره ای از زندگی است که سالمند باید از آن برای مسافرت رفتن و لذت بردن از زندگی بهره ببرد. اما بسیاری از سالمندان ما به خاطر مشکلات اقتصادی توان برنامه ریزی تفریحی را ندارند.
۳- در بسیاری از کشورها سالمندان جایگاه بالایی در جامعه دارند اما در کشور ما با وجود توجه فرهنگی و دینی ای که به سالمند شده، سالمندان جایگاه خوبی ندارند. تنها داشتن یک کارت منزلت برای سوار شدن رایگان به وسایل حمل و نقل عمومی کافی نیست. باید تورهایی برای این افراد در نظر گرفت و مستمری سالمندان باید بیشتر شود.
۴- فرد بازنشسته نباید حس کند نمی تواند برای نوه هایش چیزی بخرد، نمی تواند مسافرت برود یا حتی میهمانی بگیرد. در کل باید به وضعیت اقتصادی و اجتماعی سالمندان بیشتر توجه کنیم.
ارسال نظر