جوان ایرانی با میوه هایش میلیونر شد!
آدم های موفق را باید با ریسک های بزرگ شان بشناسید؛ علی نادعلی زاده، مبتکر استارتاپی کشورمان یکی از آن آدم هاست. کسی که کارش را با یک ایده ساده و با همراهی چند نفر از هم دانشکده ای هایش شروع کرد.
مجله سرنخ - اشکان خسروپور: آدم های موفق را باید با ریسک های بزرگ شان بشناسید؛ علی نادعلی زاده، مبتکر استارتاپی کشورمان یکی از آن آدم هاست. کسی که کارش را با یک ایده ساده و با همراهی چند نفر از هم دانشکده ای هایش شروع کرد. او سال های سختی را پشت سر گذاشت و تنها چیزی که آن سال ها ذهنش را مشغول کرده بود، درآوردن دخل و خرج شرکت بود و رساندن سفارش مشتری های ریز و درشت داخلی و خارجی.
چند سال اولا، شرکت شان هیچ بازده و سودی نداشت و فقط از پس هزینه های جاری خودش برمی آمد. آینده هم خیلی روشن به نظر نمی رسید تا اینکه ایده ای جدید متولد شد. ایده ای به نام بازی «فروت کرفت» که هم شرکت را نجات داد هم درآمد ده ها میلیون تومانی را به صورت ماهانه نصیب شرکت کرد.
نادعلی زاده متولد 1368 است و با این ایده و این شرکت برای حدود 20 نفر از جوانان هم سن و سال خودش اشتغال ایجاد کرده و در حال حاضر اولین بازی کارتی ایران را با گروهش ساماندهی می کند. به بهانه همین موفقیت، پای صحبت های این جوان کارآفرین می نشینیم. صفحات تقویم زندگی اش را ورق می زنیم و از روزهایی که دانش آ»وز مدرسه تیزهوشان بود می گذریم و به امروز می رسیم.
ایده های درآمدزا و جدیدتان از چه زمانی به ذهن تان رسید؟
- آن موقعی که دانش آموز بودیم. زمان ما معلم ها می گفتند که دانش آموز نباید به پول فکر کند. بعدها وقتی خودم شرکت زدم و دانش آموزی می خواست بیاید با ما کار کند می گفتم دانش آموز نباید به فکر پول درآوردن باشد. خود ما هم آن زمانی که در مدرسه کار روباتیک می کردیم، بیشتر از آن که به8 پول یا جایزه فکر کنیم به فکر این بودیم که کار خوبی انجام دهیم.
در مدرسه شاگرد زرنگی بودید؟
- در سال های اول مطلقا درس نمی خواندم. من جزو دانش آموزان یک مدرسه تیزهوشان بودم و یکی از ویژگی های مدرسه ما این است که می توانی کلاس ها را بپیچانی و به جایش بروی سراغ کارهایی که دوست داری، البته منظورم مکارهای عملی مرتبط با علم است. ناظم مان به دلیل غیبت در کلاس ها همیشه دنبالم بود.
با این تفاسیر چطور در دانشگاه قبول شدید؟ آن هم رشته کارشناسی کامپیوتر (نرم افزار) دانشگاه امیرکبیر؟
- اینطور نبود که اصلا درس نخوانم. سال چهارم را حسابی خواندم. در مدرسه ما مثل مدارس دیگر از سال اول دبیرستان مدام از کنکور برای بچه ها حرف نمی زدند. تزشان این است که تا سال سوم هر کاری می خواهی بکن اما سال چهارم درس بخوان. به نظرم هر مدرسه ای همین سیستم را داشته باشد خروجی بهتری می دهد.
پای خودتان از چه زمانی به برنامه های استارتاپی باز شد؟
- در مدرسه برنامه ای داشتیم که در زمستان برگزار می شد و تمام کارهایش از آغاز پروژه تا طراحی پوستر و لوگو را هم خود بچه ها انجام می دادند. یادم هست سال اول دبیرستان یک بازی کوچک ساده برای سمینار طراحی کردیم، از همان بازی های قدیمی آتاری که هواپیما به تانک شلیک می کرد. من پله پله بالا رفتم و آن برنامه ای هم که ساختم، آن زمان برای من پروژه مهمی بود چون کاری بود که خودم تمام ریزه کاری هاش را انجام داده بودم.
سال دوم پروژه ای به نام هوش مصنوعی داشتیم که وقت های خالی معلم ها را می گرفت و برنامه کاری آنها را پر می کرد. اسم نرم افزارمان را گذاشته بودیم هوش مصنوعی.
زمان را جلوتر ببرید. کنکور را یادتان هست؟
- یادم است که استرس نداشتم. یک سال درس خوانده بودم و قرار بود نتیجه اش را ببینم. یک عده آدم هستند که زندگی شان روی یک خط است. اول درس شان را می خوانند، تاپ ترین رشته مهندسی از بهترین دانشگاه را انتخاب می کنند، بعد هم به ترتیب سربازی است و ازدواج و الی آخر اما برای من همیشه اینطور نبود.
خود من تا جاهایی روی این خط می رفتم. مثلا می دانستم علاقه ام کامپیوتر است و رشته دانشگاه را کامپیوتر انتخاب کردم. جایی که از خط بیرون زدم، این بود که با وجود اینکه ارشد قبول شده بودم و خیلی از دوستان و خانواده ام اصرار می کردند ادامه تحصیل بدهم و ارشد را بگیرم، این کار را نکردم چون دیدم کاری که دارم انجام می دهم، هم بیشتر نتیجه می دهد و هم جالب تر است و به جای فوق لیسانس خواندن، رفتم سربازی.
شما به دنبال علاقه تان رفتید، الان راضی هستید؟
- بله بسیار راضی هستم. آدم باید ببیند چه چیزی دوست دارد. مثلا اگر کشاورزی دوست داری، خب توی آن رشته هم می شود خیلی کارها کرد. شغل هم از مواردی است که آدم درباره اش فکر می کند. من هم در این جامعه بزرگ شده ام. زمانی که باید انتخاب رشته می کردم، رتبه رشته، موقعیت اجتماعی، حقوق و مزایای این کار را می دانستم. من هم مثل بقیه، بعد از رشته کامپیوتر، برق و مکانیک را انتخاب کرده بودم.
آن موقع داشتن چنین شرکتی در رویاهایتان بود؟
- نه، اصلا. فکرم این بود که بتوانم در جایی کارمند باشم. می دانستم دست کم این شغل را خواهم داشت.
شرکت شما از کجا پا گرفت؟
- شرکت ما در سایت دانشگاه مان متولد شد. آن موقع من، سروش خدایی و سهراب صالحی با هم دوست بودیم. الان من مدیرعامل شرکت شده ام و سروش مدیر اجرایی اینجاست. سهراب هم در کانادا مشغول ادامه تحصیل است. سروش آن زمان، در این موارد خیلی پر جنب و جوش تر بود. مدام هم در جریان اتفاقات و تجارت موبایل بود. هشت سال پیش بود. یک روز آمد و گفت بچه ها بیایید گروهی بزنیم که روی اپلیکیشن های موبایل کار کند.
آن موقع آیفون تازه آمده بود. خودش هم آمار گرفت و فهمید جایی به نام اپ استور وجود دارد و خیلی از اپ های آنجا به صورت میلیون دلاری پول درمی آورند. تصمیم گرفتیم ما هم کاری بکنیم، تجهیزات نداشتیم، برای همین سیستم عامل مکینتاش را دست و پا شکسته روی کامپیوتر معمولی ران کردیم.
چرا سراغ اپل رفتید؟ نرم افزارهای دیگر چه ایرادی داشتند؟
- سیمبین بازار چندانی نداشت و کمپانی هایی که روی سیستم هایی مثل سیمبین کار می کردند، بازار متمرکزی برای سازندگان نرم افزارها نگذاشته بود. چنین کاری را اولین بار اپل انجام داد که گفت من تمرکزم را روی ساختن برنامه نمی گذارم و اجازه می دهم بقیه این کار را بکنند.
اولین اپلیکیشن اپل که تولید کردید، چه بود؟
- اولین چیز یک اپ فارسی بود به نام شعرهای فارسی یا Persian Poems. نرم افزار را با همان کامپیوتر خودمان درست کرده بودیم ولی هنوز دستگاه واقعی نداشتیم که ببینیم نرم افزار واقعا چطور کار می کند تا اینکه خواهر سروش از انگلیس برایمان یک آیپد هدیه آورد. نتیجه کار خیلی برایم جالب بود. خواهر سروش هم در انگلستان با نمایندگی شرکت اپل صحبت کرد و با آنها قراردادی بست تا ما بتوانیم «شعرهای فارسی» را روی «اپ استور»، فروشگاه اینترنتی شرکت اپل بگذاریم.
مهمترین اپلیکیشنی که آن زمان تولید کردید، چه بود؟
- یکی از اپلیکیشن هایی که ساختیم SITUATIONIST بود که خیلی موفق شد. به این صورت کار می کرد که یک عکس و یک سری اطلاعات بامزه شخصی درباره دلبستگی های شخص از هر کاربر می گرفت. این اپلیکیشن موقعیت افراد را از طریق GPS پیدا می کرد و وقتی آنها به هم نزدیک می شدند، یکی از افراد را در جریان می گذاشت. اینطوری آدم هایی که این اپلیکیشن را داشتند، وقتی به هم نزدیک می شدند کاری را انجام می دادند که دیگری دوست دارد. البته این اپلیکیشن بعدها به خاطر مشکلاتی که در حریم خصوصی پیش آورد، از اپ استور خارج شد.
اپل مشکلی با ایرانی بودن شما نداشت.
- نمی دانم. کارهایمان را خواهر سروش در انگلستان انجام می داد.
داستان فروت کرفت از کجا آغاز شد؟
- چهار سال و نیم از فعالیت شرکت مان می گذشت و عملا هیچ سوددهی نداشتیم. یک روز بچه های هیات مدیره دور هم جمع شدیم. فکر کردیم به عنوان آخرین راه نجات کاری انجام دهیم. قرار شد دیگر هیچ پروژه ای قبول نکنیم و آخرین تیرمان را رها کنیم. ده پانزده تا ایده مطرح شد تا اینکه سروش گفت، من بازی های کارتی را روی اپ استور دیده ام و معتقدم بازی کارتی خوب وجود ندارد. گفت که بیایید درباره میوه ها بازی تولید کنیم.
دوست داشتیم بازی بامزه باشد و در عین حال خشونت هم داشته باشد اما نه خشونت بد. یکی از بچه ها گفت خوب است این بازی تم میوه ای داشته باشد، اسمش را هم بگذاریم فروت کرفت. یعنی جنگ میوه ها چون هم اسم خوش آهنگی بود هم میوه داشت و هم خشونت. بعد از اینکه ایده اولیه مشخص شد، اولین کاری که کردیم این بود که یک اردوی دو هفته ای در خانه سروش گذاشتیم و در عرض این دو هفته یک نسخه اولیه از برنامه ساختیم.
میوه ها و جزییات بازی همانجا شکل گرفتند؟
- هنوز شخصیتی شکل نگرفته بود. فقط می خواستیم قوانین بازی و روند کار را چک کنیم. هر روز بازی می کردیم تا نوع کار دست مان بیاید. در آن نسخه اولیه شخصیت های میوه ای نداشتیم. یعنی اصلا نوع شخصیت برای مان مهم نبود. فقط می خواستیم روند بازی و جذابیتش را تست کنیم. گاهی به شوخی به همدیگر می گفتیم حاضر هستی پول بدهی و طلا بگیری؟ برای همین تصمیم گرفتیم یک بخش درآمدزایی هم در بازی گنجانده شود.
مرحله بعدی کار چه بود؟
- نسخه اولیه را برای تست روی اینترنت گذاشتیم و آنقدر استقبال شد که سرور هنگ کرد. وقتی نظرسنجی می کردیم در زمان کوتاهی ۱۰۰ تا نظر برایمان می فرستادند. بعد که فهمیدیم مردم بازی را دوست دارند، نسخه تستی را بستیم و حدود ۹ ماه زمان گذاشتیم تا بازی اصلی را بسازیم. در این مدت یکی از دوستان دانشگاه مان به نام رامین آمد و شخصیت میوه ها را برایمان طراحی کرد. آن اوایل ۳۰ شخصیت داشتیم که هر کدام اسم، شخصیت و داستان زندگی خودشان را داشتند. برای ساخت شخصیت ها همه گروه نظرات شان را بیان می کردند و شخصیت رفته رفته شکل می گرفت.
میوه ها بر چه اساسی انتخاب شد؟
- بامزه بودن شخصیت ها برایمان مهم بود و این که داستان بامزه ای داشته باشند. مثلا انار سربازی در ترکیه بوده، بعد ژنرال شده و بعدتر شاه می شود. شاه بودنش را مدیون تاج ذاتی بالای سرش بود.
بازی چند مرحله دارد؟
- اوایل با خودمان فکر کردیم لابد صد مرحله کافی است و می تواند تا مدت زیادی کاربران را سرگرم کند. خودمان ۳ ماه وقت صرف کردیم که به مرحله ۳۰ رسیدیم ولی درست یک هفته بعد از راه اندازی مرحله ۱۰۰ یکی از کاربران تماس گرفت و گفت مرحله صدم را گذرانده و دستگاهش نمی تواند جلوتر برود.
الان هم بازی می کنید؟
- خودم خیلی کم بازی می کنم و بیشتر به بازی سر می زنم اما تیمی داریم که بازی می کنند تا بتوانند مشکلات بازی را حل کنند.
چقدر برای ساخت فروت کرفت هزینه کردید؟
- ۶۰-۵۰ میلیون تومان برای کاری که تیر آخرمان بود هزینه کردیم.
الان وضعیت درآمدی شرکت چقدر است؟
- چنین مسائلی جزو رازهای شرکت هستند اما به طور کلی الان بعد از یک سال و نیم که از ارائه فروت کرفت گذشته، از ۹۴۰ هزار کاربرت فروت کرفتی حدودا ماهی ۴۰ تا ۸۰ میلیون تومان در ماه درآمد داریم و برای حدود ۲۰ کارمند شغل ایجاد کرده ایم. خود بازی رایگان است و بابت هزینه هایی که در طول بازی باید انجام دهند، هزینه دریافت می کنیم. به این روش درآمدی فریمیم (Freemium) می گویند، یعنی اصل اپ مج-انی است ولی هزینه های جانبی اش نیاز به پرداخت هزینه دارد.
هزینه هایی که هر نفر می تواند پرداخت کند، چقدر است؟
- ما یکسری سکه مجازی می فروشیم که ۵۰۰ تومان تا ۱۰۰ هزار تومان قیمت دارند.
سرنوشت فروت کرفت به کجا می کشد؟
- فروت کرفت به کار خودش ادامه می دهد اما در کنارش مشغول طراحی یک بازی هستیم که در آینده منتشر خواهد شد.
مشتری های عجیب و غریب و جذابی که بازی فروت کرفت زندگی شان را مختل کرده است
بازیکن کارمند!
از نادعلی زاده می خواهیم که درباره مشتری های عجیبی که در این مدت با آنها برخورد کرده برایمان صحبت کند. او می گوید: «مدیر یک شرکت هست که یکی از کارمندانش برای او فروت کرفت بازی می کند تا رتبه او در بازی بالا بماند. چنین توجهی به بازی صرفا به خاطر حس رقابت بین آدم هاست و شخصیت بالایی که در بازی کسب می کنند. یک کاربری هم آن اوایل داشتیم که همکلاسی اش، استاد دانشگاهش، پسرش و خانمش را به بازی تشویق کرده بود. یعنی خودش برایشان بازی را نصب کرده بود تا با آن مشغول باشند.»
ارسال نظر