شادی از قلم نیفته!
راهکارهای «باربارا دي آنجليس» برای شاد زیستن!
خوب زندگي كردن فقط يك رويا نيست و خيلي راحت ميتواند به بخشي از واقعيت تبديل شود. زندگي همراه با خوشبختي، رضايت و اعتماد به نفس آرزوي همه ماست.
مجله سیب سبز - نسرین خسروشاهی: خوب زندگي كردن فقط يك رويا نيست و خيلي راحت ميتواند به بخشي از واقعيت تبديل شود. زندگي همراه با خوشبختي، رضايت و اعتماد به نفس آرزوي همه ماست. اما زندگي درسهايي دارد كه اگر آن را بلد باشيم درك و نگرشمان به زندگي جوري تغيير ميكند كه شيريني زندگي خيلي راحت زير زبانمان حس ميشود. باربارا ديآنجليس درسنامهاي در زمينه زندگي موثر دارد كه اگر بخواهيد خوب زندگي كنيد، درست عاشق شويد، همسرتان را خوب بشناسيد، بايد اين درسنامه را مرور كنيد. باربارا دي آنجليس يكي از تاثيرگذارترين روانشناسان در زمينه روابط و رشد شخصي است كه تاكنون كتابهاي زيادي از او منتشر شده است. باربارا دي آنجليس درسنامهاي براي زندگي خوب و توام با عشق دارد كه قصد داريم از اين شماره شما را با آن آشنا كنيم. پايه اصلي كه اين نويسنده معروف بنا گذاشته رازهايي است كه براي يك زندگي خوب به آن نياز داريد. ما اين رازها را به شما ميگوييم.
همه ما دنبال اين هستيم كه در صلح و آرامش زندگي كنيم و هميشه دنبال چيزي هستيم كه خوشحالمان كند اما وقتي به خواستههايمان نميرسيم مأيوس و آزرده ميشويم ولي اولين و مهمترين راز زندگي اين است كه «تمام آنچه به منظور خوشحالي و خوشبختي واقعي به آن نياز داريد، در درون خود شماست.» اين جمله به اين معناست كه كليد خوشحالي و خوشبختي هم اكنون و همين حالا در درون خود شماست. اين حالت دروني شماست كه انتخاب ميكند خوشحال باشيد يا نباشيد. مساله اين است كه هيچ چيز تعيينكنندهتر از حالت دروني شما نيست. ممكن است در بهترين جاي دنيا باشيد اما قلبتان شكسته باشد و رنجيده باشيد يا ذهنتان مغشوش و پريشان باشد، در اين صورت احساس خوشحالي و خوشبختي نخواهيد كرد. برعكس، ممكن است در بدترين جاي دنيا باشيد اما اگر احساس دروني خوبي داشته باشيد و احساس تمركز و شادماني كنيد، ميتوانيد احساس خوشبختي كنيد.
درونتان را شاد کنید
يكي از كشفهاي مهم زندگي اين است كه زندگي از درون بر شما حادث ميشود. اگر خوشحال هستيد به دليل اتفاقهايي است كه در خود شما افتاده و اگر غمگين هستيد باز هم به دليل پيشامدهايي است كه در خودتان بروز كرده. دنيا به خودي خود يك جاي خنثي است و هر اتفاقي كه ميافتد نه مثبت است نه منفي و اين تعبير شماست كه آن را به يك تلقي مثبت يا منفي تبديل ميكند. شما هستيد كه بيشترين قدرت، تسلط و اشراف را بر زندگي خود داريد. شما هستيد كه تصميم ميگيريد از آنچه اتفاق افتاده احساس خوشحالي و خوشبختي كنيد يا احساس بدبختي و درماندگي. ما مدام منتظر اين هستيم كه چيزي از بيرون ما را خوشحال كند فقط در چنين مواقعي است كه به خود اجازه ميدهيم خوشحالي را احساس كنيم اما قابليت حس كردن خوشحالي و خوشبختي تمام مدت در درون خود ماست.
به اين مثال توجه كنيد
فرض كنيد نامزد داريد. نامزدتان يك روز ميآيد و به شما ميگويد كه ديگر دوست ندارد با شما باشد. اين را ميگويد و شما را ترك ميكند. رفتن او يك فعل خنثي است. مثبت يا منفي واكنشي است كه متعاقب رفتن او نسبت به خودتان و عمل او نشان ميدهيد. اگر ديوانهوار عاشقش بوديد و فكر ميكرديد تا ابد كنار هم هستيد، با غم و اندوه واكنش نشان خواهيد داد و به اين نتيجه خواهيد رسيد كه رفتن او اتفاقي منفي است. اگر از او دلزده باشيد آهي از سر خلاصي ميكشيد و نتيجه ميگيريد كه رفتن او اتفاقي مثبت بوده است. ميبينيد كه يك اتفاق چطور ميتواند دو نتيجه احساسي جداگانه داشته باشد؟
شما بیعیب هستید
هر وقت احساس ناراحتي كرديد از خودتان بپرسيد «چه كسي خوشحالي و خوشبختي شما را از شما گرفته؟» مطمئن باشيد هميشه و هميشه به يك جواب ميرسيد«خودتان». وقتي اين جواب را هميشه براي خودتان داشته باشيد، بدون شك در مسير درست قرار ميگيريد. تنها اشكال شما اين است كه درك نميكنيد نه تنها مشكل و عيب و ايرادي نداريد بلكه چيزي هم كم نداريد. هچ چيز نميتواند شما را كاملتر و بيعيب و نقصتر از اينكه هستيد، بكند. شما الان در غايت كمال وجودي خود هستيد.
درونتان را بشناسید
اما اين درون شما كه مرتب از آن به عنوان منبع خوشحالي ياد ميشود، كجاست؟ حتما قبل از اين با اين بخش آشنا شدهايد. لحظاتي در زندگي شما وجود دارد كه با آن تماس برقرار ميكنيد و وجودش را كامل احساس ميكنيد. مثلا وقتي غروب خورشيد را تماشا ميكنيد، يكي از عزيزانتان را بغل ميكنيد يا گلها را در گلدان ميگذاريد، موجي از عشق از قلبتان بلند ميشود و در آن لحظه احساسي از درست بودن ميكنيد. آن احساسي كه در آن لحظات از قلب شما ميگذرد همان عشق است؛ منبع شادماني و خوشبختي دروني.
تواناييهايتان را دست کم نگیرید
هدف زندگي اين است كه تمام تواناييهاي بالقوه خود در مقام انسان را شكوفا و بهترين خويشتن خويش و نيز بيشترين رشد و شكوفايي را از خود ظاهر كنيد. هدف زندگي اين نيست كه همسر مناسبي پيدا كنيد، موفق شويد، ازدواج كنيد و تشكيل خانواده دهيد، شما فقط قرار است رشد كنيد. زندگي يك كلاس درس است و ما دانشآموزاني هستيم كه بايد درسهايي بياموزيم. قرار نيست زندگي خيلي راحت و بي دردسر باشد. قرار است ما در اينجا سختيهايي را تحمل كنيم. دنيا سفر تفريحي نيست و قرار نيست زندگي ساده باشد بلكه قرار است شما را به چالش رشد و تغيير بكشد تا انساني آگاهتر و مهربانتر و كماليافتهتر شويد. وقتي فقط بخواهيد «به دست آوريد» هميشه احساس شكستخوردگي خواهيد داشت چون همه چيز آن طور كه شما برنامهريزي كردهايد پيش نخواهد رفت.
راهکارهای قدیمی را دور بریزید
فهرست بايدها و نبايدهايتان را دور بريزيد و به جاي آن يادگيري را در اولويت قرار بدهيد. با خودتان بگوييد امروز همه انرژيام را ميگذارم تا بياموزم و رشد كنم. بعد خواهيد ديد كه هر اتفاقي هم بيفتد آن روز بهترين روز زندگيتان خواهد بود. اگر حتي يك چيز جديد درباره خودتان بفهميد آن روز روز موفقي خواهد بود. اگر با خودتان و ديگران كمي مهربانتر باشيد آن روز روز بهتري خواهد بود.
مقاومت را کنار بگذارید
چرا دربرابر تغيير مقاومت ميكنيد؟ چون دوست داريد همه چيز شسته و رفته و قابل پيشبيني باشد. با خودتان ميگوييد: اول يك شغل خوب پيدا ميكنم، بعد بچهدار ميشوم، بعد يك خانه خوشگل ميخرم، وقتي همه چيز سرجايش بود، زندگي عالي ميشود. در اصل يك منطقه امن براي خودتان درست ميكنيد و وقتي تغيير اجتنابناپذير ميشود باز هم اصرار بر عادتهاي هميشگيتان داريد. يك راز مهم اين است كه تغيير نه تنها ميسر و امكانپذير است، بلكه اجتنابناپذير است؛ بنابراين بايد خودتان را تسليم جريان زندگي كنيد. اگر در برابر تغيير مقاومت كنيد در واقع در برابر جريان و حركت طبيعي زندگي مقاومت كردهايد.
چرا گارد میگیریم؟
معمولا به چهار دليل نسبت به تغيير مقاومت ميكنيم:
۱. فكر ميكنيد اگر ميترسيد به اين معناست كه آمادگي رشد و تغيير را نداريد؟
اشتباه: ما ترس خود از جهش و تغيير را به اشتباه به معناي عدم آمادگي تعريف ميكنيم. ترس هميشه به اين معنا نيست كه شما آماده نيستيد. ترس فقط به اين معناست كه شما انساني هستيد كه از آنچه برايش ناآشناست، واهمه دارد.
واقعيت: اگر بخواهيد آنقدر صبر كنيد تا ترستان بريزد و بعد تغيير كنيد، احتمالا بايد تا ابد صبر كنيد.
۲. فكر ميكنيد قبل از هر كاري بايد اعتماد به نفس پيدا كنيد
اشتباه: ما فقدان يا كمبود اعتماد به نفس لازم براي انجام تغييرات را به نشانه نداشتن آمادگي لازم براي تغيير تعبير ميكنيم. نداشتن اعتماد به نفس از اين حقيقت ناشي ميشود كه شما پا به يك حيطه جديد گذاشتهايد.
واقعيت: تا دست به كاري نزنيد و اقدامي نكنيد هيچ وقت اعتماد به نفس لازم را پيدا نخواهيد كرد. تنها با انجام کارهاست که میتوانید تواناییتان را محک بزنید.
۳. فكر ميكنيد هنوز زمان مناسب براي اين كار فرا نرسيده است؟
اشتباه: ما با اين بهانه كه هنوز وقتش نشده ترس خود را از تغيير پنهان ميكنيم، در حالي كه از تغيير ميترسيم. تغيير كردن هميشه ما را مجبور ميكند كه از منطقه امنمان بيرون بياييم و به همين دليل احساس كنيم زمان مناسب براي دل به دريا زدن نرسيده است.
واقعيت: تنها وقتي جرات تغيير را پيدا كنيد و از مزايا و پيامدهاي مثبت آن بهرهمند شويد، احساس ميكنيد وقتش رسيده است.
۴. فكر ميكنيد درباره كاري كه ميخواهيد انجام دهيد، چندان مطمئن نيستيد
اشتباه: هنگامي كه از تغيير كردن ميترسيم خودمان را فريب ميدهيم و به خودمان ميگوييم كه اصلا دوست نداريم اين كار را بكنيم.
واقعيت: تا زماني كه ندانيد سمت و سوي جديدي كه انتخاب كردهايد عملا شما را به كجا ميبرد، نخواهيد توانست از درستي آن اطمينان حاصل كنيد و همواره دچار شك و ترديد خواهيد بود.
ارسال نظر