حق دسترسی آسان به توالت، مبال یا W.C!
طبق استانداردهای جهانی باید به ازای هر ۱۱۰۰ مرد، یک چشمه دستشویی مهیا باشد و البته این نسبت برای خانمها به علت نیاز بیشترشان به سرویس بهداشتی، یک چشمه برای ۵۵۰ زن است.
اول بار انگلیسیها در سال ۱۸۵۰ میلادی به صرافت ساخت توالت یا به قول ما امروزیها، سرویسهای بهداشتی عمومی افتادند تا عوام، طبیعت را مزین نکنند به افاضات ملوکانه خود. حال بماند در هزاره سوم همچنان ۱۵ درصد مردم در فضای باز قضای حاجت میکنند، خیلی شیک و رمانتیک. در ایران اما، پس از ابلاغ قانون ممنوعیت ادرار در معابر توسط سیدضیاالدین طباطبایی، نخستوزیر وقت، نخستین مستراح عمومی به سال ۱۳۲۶شمسی در شهر قزوین ساخته شد.
قضیه جدیتر از این حرفهاست
هرگز سرویسهای بهداشتی را دستکم نگیرید. آنقدر مورد توجه است که سازمانی جهانی دارد و روزی عالمگیر. سازمان جهانی توالت در سال ۲۰۰۱ از سوی سازمان ملل تاسیس و مقر آن در سنگاپور واقع است و نوزده نوامبر برابر با بیست و هشتم آبان روز جهانی توالت نامیده میشود. سازمان ملل متحد دسترسی آسان به توالت را حق مسلم هر شهروند میداند و تاکید میکند سرویسهای بهداشتی باید تمیزترین مکانهای ممکن باشند.
به گفته این سازمان، هر ۲۰ ثانیه یک کودک بر اثر ضعف امکانات بهداشتی جان خود را از دست میدهد. دفتر سازمان جهانی توالت نیز در بیانیهای اعلام کرده ۲.۶ میلیارد انسان از بهداشت مناسب دستشوییها برخوردار نیستند که یک قلمش، محرومیت ۷۰۰ میلیون هندی از توالتهای استاندارد است.
فقدان سرویسهای بهداشتی مناسب، علاوه بر تاثیرات منفی بر سلامت انسانها و بخصوص کودکان، آثاری بس نامطلوب بر بسترهای پیرامون خود از جمله محیط زیست، حیاتوحش، آبهای جاری، سفرههای زیرزمینی و... میگذارد.
سرویس بهداشتیام آرزوست
محتمل است که شما هم در خیابان، اضطرار گریبانتان را دو دستی چسبیده باشد و در جستجوی سرویس بهداشتی، چندین و چند خیابان و میدان را پیموده باشید و دست آخر، پرسانپرسان و کوچه به کوچه به آن ستاره سهیل برسید و خلاص؛ راحت شوید.
اگر خواسته باشیم تهران را به عنوان پایتخت کشور، مبنا و محوری قرار دهیم برای بررسی و واکاوی کمیت و کیفیت سرویسهای بهداشتی عمومی، آمارها میگوید با وجود یک جهش نیمه بلند در سالهای اخیر، مرکز ایران همچنان با نقطه مطلوب فاصله دارد، نه چندان بعید البته.
طبق استانداردهای جهانی باید به ازای هر ۱۱۰۰ مرد، یک چشمه دستشویی مهیا باشد و البته این نسبت برای خانمها به علت نیاز بیشترشان به سرویس بهداشتی، یک چشمه برای ۵۵۰ زن است. بر این اساس، پایتخت ایران که روزانه میزبان ۲۲ میلیون سفر است به چیزی حدود ۲۰ تا ۲۵ هزار چشمه دستشویی نیاز دارد. رقم واقعی اما، کمتر از این حرفهاست. تهران به گفته متولیان و چرخانندگانش همین امروز خوشبینانه ۱۰ هزار چشمه دارد؛ البته خوشبینانه. پس برای رسیدن به استانداردهای جهانی، تعداد سرویسهای بهداشتی حداقل باید دو برابر شود. البته نباید از جاده انصاف به خاکی بیانصافی زد و چشم را بست بر اقدامات مثبتی که در چند سال اخیر صورت گرفته است.
شورای اسلامی شهر تهران در اردیبهشت سال ۱۳۸۳ برای نخستین بار موضوع احداث سرویسهای بهداشتی را در دستور کار خود قرار داد. مشکلات اما یکی دو تا نیست؛ برای مثال، جانمایی و محل استقرار این سرویسهای بهداشتی آن هم در شهری که هر متر زمینش میلیونها تومان ارزش دارد، خود معضلی است.
نمایندگان مردم در شورای شهر استفاده از دستشوییهای سیار و بهرهگیری از سرویسهای بهداشتی پارکینگها، مساجد، مجتمعهای تجاری، پاساژها و مراکز عمومی را بهعنوان راهکارهای مقابله با کمبود زمین درنظر گرفتهاند. شهرداری تهران نیز وعده داده سرویسهای بهداشتی بیشتری خواهد ساخت، آن هم با فناوری نانو، سقف بلند و تهویه مناسب و حتی استفاده از نور آبی جهت مسکوت گذاشتن تلاش معتادان برای پیدا کردن رگشان!
معضل کمبود سرویس بهداشتی پایتخت در شبها بیشتر هویداست، از آنجا که دستشوییها را قفل و زنجیر میکنند تا نشود پناهگاهی برای معتادان و اوباش، و بیچاره آن بخت برگشتهای که نیمهشبی گذارش به خیابان افتد و عرصهاش تنگ گردد.
از منظر دیگر، در همین سرویسهای موجود هم امکانات لازم برای اقشاری همچون جانبازان، معلولان و سالمندان فراهم نیست. دیگر توریست و جهانگرد هم جای خود دارد که فرنگیکار است و اصولا با ما همکاسه نیست.
فقدان و کمبود بهداشت لازم در برخی سرویسهای بهداشتی مشهود است که نسبت به گذشته انصافا خیلی بهتر شده اما همچنان دلچسب نیست. نکته کلیدی در این میان، نه کاهلی مامور نظافت، که توجه هر انسان به بهداشت فردی خود است. اگر شهر را به مثابه خانه بزرگ خودمان فرض کنیم و دستشویی عمومی را نیز، دیگر کمتر شاهد شاهکارهای تاریخی نقش بسته بر سنگهای توالت خواهیم بود. وندالسیم و تخریب بیمارگونه هم از دیگر معضلاتی است که توسعه و تجهیز سرویسهای بهداشتی عمومی را با دستانداز و سرعتگیر مواجه میکند که رفع آنهم بالا رفتن فرهنگ عمومی جامعه را میطلبد.
نگهش دارید، عوارض دارد
متاسفانه کمبود و نازل بودن سطح بهداشت در دستشوییهای عمومی، عادت بدی را در ما ایرانیان پدید آورده است؛ اینکه وقتی بیرون از خانهایم دستشویی نرویم و هر طور شده خودمان را کنترل کنیم.
این عادت اشتباه مالوف، شاید بیربط نباشد به آمار بیماران کلیوی در کشورمان که از هر ده ایرانی یکی نارسایی کلیوی دارد و دیگری مستعد ابتلاست. ۶۰ درصد زنان ایرانی هم در طول زندگی خود با اختلالات ادراری مواجهاند.
پزشکان متخصص هشدار میدهند نگه داشتن ادرار در مثانه باعث برگشت آن به کلیه شده و زمینههای ابتلا به عفونتهای ادراری را فراهم میآورد. مثانه انسان دست بالا فقط ظرفیت گنجایش ۱.۵ لیوان آب را دارد.
عدم دفع ادرار، کلیهها را به مرور زمان نابود میکند. نگهداشتن مدفوع نیز با جذب تدریجی آب آن از سوی روده بزرگ همراه است و به دنبالش یبوست و عوارض ناشی از آن.
همه اینها باعث میشود پزشکان توصیه کنند حتی در آلودهترین سرویسهای بهداشتی، دستکم ادرار خود را دفع کنید. پس، چشمانتان را ببندید، به چیزهای خوب فکر کنید و خودتان را سبک کنید که عوارض نگهداشتنش گاهی غیرقابل جبران میشود.
خطرات نگهداشت ادرار در کودکان به مراتب بیشتر از بزرگسالان است. شوربختانه شرایط سرویسهای بهداشتی مدارس اگر بدتر از سرویسهای موجود در سطح شهر نباشد، بهتر نیست و همین کودکان را ترغیب میکند تا بازگشت به خانه خود را کنترل کنند و عطای استفاده از دستشویی مدرسه را به لقایش ببخشند. رفتار و عادتی که برای همیشه با کودکان میماند؛ همچنان که با ما ماند.
فعالیت کلیههای این طفلکان معصوم، به مرور زمان دچار اختلال شده و در درازمدت دچار ناراحتیهای مزمن کلیوی خواهند شد.
پس به کودکان خود بیاموزیم از دستشوییهای مدرسه استفاده کنند، هر چهقدر هم که آلوده باشد و البته از متولیان آموزشی و پرورشی بخواهیم که بهداشت مدارس بخصوص سرویسهای بهداشتیاش را بیشتر زیر ذرهبین وجدان کاری قرار دهند. بهتر است چه خودمان و چه فرزندانمان آخرین کاری که قبل از ترک منزل انجام میدهیم، رفتن به دستشویی باشد و البته از نوشیدن مایعات بسیار سرد هم صرفنظر کنیم که ادرارآور است و مایه دردسر.
حکایت مبال
آوردهاند که حکیمی مجلس وعظ داشت و بسیار شاگردانی گرد خود فراهم آورده بود برای کسب فیض و تحصیل علم. پس در میان آن طالبان فیض، یکی سرآمد بود در هوش و ذکاوت و فراست و استاد آن شاگرد را بسیار دوست میداشت و گرامی میشمرد. بگذشت تا آن شاگرد سرآمد و دردانه، به ناگاه تمرکز از دست بداد و هوش و حواسش یکسره زایل بشد و چون ایام ماضی دل به بحث و درس نمیسپرد. استاد چون در احوال او نظر نمود و حال پریشانش را بدید، در خلوت علت را جویا شد.
شرم حضور، مانع آن بود که شاگرد سفره دل را در محضر استاد بگشاید، اما آن پیر دنیا دیده خود به مدد تجربه دریافت پای عشق در میان است، آنهم عشقی ناکام و ظفر نیافته. پس از باب پند وارد شد و شاگرد را اندرز همی داد که: جان استاد، دلدادگی نافرجام بس سخت است بیگمان و ملالآور، اما دردی دیگر در این عالم باشد که ملال عشق در برابر آن بسیار ناچیز آید. شاگرد که مدهوش یار بود، التفاتی به سخن مراد نکرد و عزم سفر کرد تا مگر دوری، فراموشی آورد و از بند عشق ناکام برهد. پس عزم دیاری دور کرد. برفت تا به قریهای آباد رسید، طهران نام. سیری کرد و سیاحتی و بخورد و بخفت تا فشار امحا و احشا، عرصه را بر او تنگ کرد، خاصه آنکه آب به آب هم شده بود. هر چه بگشت و پرسان شد، مامنی نیافت برای سبک کردن خویش.
کارش چنان بالا گرفت که همی عرق بریختی و به خود پیچ و تاب بدادی تا جایی که عوام پنداشتند حرکات موزون میکند آن بیحیا و چون اختیار از دست بداد و... رسوای عام گشت، قصد و هوای وطن کرد و محضر استاد. بگفت استاد را که در آن دیار غریب، دردی کشیدم و ملالی دیدم که مرارت عشق ناکام در برابر آن به کاهی ماند در برابر کوهی. استاد بخندید و گفتش ای دردانه، این همان دردی بود که از آن با تو سخن گفته بودم؛ مرارتی که رنج دلدادگی را از سرت بیرون کند به طرفهالعینی. شاگرد کرنشی کرد و زمین خدمت ببوسید و برفت.
ارسال نظر