پنج روایت هولناک از آزارجنسی پنج دختربچه
در گزارش زیر پنج روایت از آزارجنسی دختربچهها را میخوانید.
رادیو زمانه: یافتههای مطالعاتی سازمان ملل متحد نشان داده است که بیش از ۹۰ درصد افرادی که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفتند، آزارگر خود را میشناختند. به عبارت دیگر فرد متجاوز یا از اعضای نزدیک قربانی یا مورد اعتماد خانواده او بوده است. آمارهای جهانی نشان میدهد که از هر چهار دختربچه یکی و از هر شش پسر بچه یک نفر در کودکی مورد آزار جنسی قرار میگیرند و آثار ناگوار این اتفاق زندگی بزرگسالی آنان را نیز تحتتاثیر قرار میدهد.
پنج روایت
بهناز، شیما، محبوبه، کیمیا و سمانه که در این گزارش با آنان گفتگو شده است، دخترانی هستند که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفتند، در حالی که هیچ شناختی درباره این مسائل نداشتند یا نتوانستند با کسی درباره این موضوع حرف بزنند. وقتی هم که سکوت خود را شکستند به دروغگویی متهم شدند.
این دختران، آگاه نبودن خانوادهها و کوتاهی مدارس در ارائه آموزشهای لازم به کودکان را مسئول چنین اتفاقاتی میدانند. آنان میگویند اگر آموزش و آگاهی لازم را دریافت کرده بودند و پایگاه حمایتی محکمی داشتند، یا این اتفاق برایشان نمیافتاد یا زودتر بهبود مییافتند.
بهناز: میگفت اگر حرف بزنی خفهات میکنم
بهناز فقط پنج سال داشت که عمویش برای اولین بار به او تجاوز کرد، این ماجرا به گفته او تا چند سال بعد بارها تکرار شد. عموی بهناز به او گفته بود که اگر راجع به این موضوع با کسی حرف بزند او را در خواب خفه میکند.
پدر بهناز به برادرش خیلی اطمینان داشت، آنقدر که سالها بعد وقتی ماجرای تجاوز عمو به برادر همسرش افشا شد، پدر هرگز باور نکرد و گفت که به برادرش تهمت زدهاند. بهناز میگوید:
«سالها بعد وقتی که زنعمویم متوجه شد که شوهرش به برادرش تجاوز کرده است، شکایت کرد، اما راه به جایی نبرد و نتوانست اثبات کند. هیچکس در خانه ما حرف زنعمو را باور نکرد، پدرم راه میرفت و به او بد و بیراه میگفت و معتقد بود به برادرش تهمت زدهاند. من حتی آن موقع هم جرأت نکردم به پدر و مادرم بگویم او بارها در کودکی من را آزار داد. شاید اگر میگفتم هم فایدهای نداشت و کسی حرف من را هم باور نمیکرد.»
بهناز سالها این رنج را با خود به دوش کشید و زمانی که ماجرای طلاق عمو و همسرش جدی شد، یکشب تصمیم گرفت که سکوتش را بشکند و حرف بزند، اما نه در مقابل پدر و مادر که مدافع تمامقد عمو بودند، بهناز نشست و همه چیز را برای خواهر بزرگش تعریف کرد، آن شب متوجه شد که خواهرش نیز قربانی آزار جنسی عمو بوده و حتی یکبار او را در حال تعرض به برادر کوچکترشان دیده است.
شیما: هیچکس کنکاش نکرد که چرا زبان من بند آمد
شیما هفت ساله بود که دایی ۶۰ سالهاش، به او تجاوز کرد. یک روز دایی متجاوز به خانهشان آمد و بعد از صرف ناهار به مادر شیما گفت که اجازه بدهد او را چند روزی به خانه خودشان ببرد. در خانه دایی، کودکی همسن و سال شیما نبود و دخترانش جوان بودند، اما آنان شیما را خیلی دوست داشتند و به همین دلیل او از این پیشنهاد استقبال کرد. مادر هم که اصولا اهل مخالفت کردن با خواستههای برادر بزرگش نبود. شیما و دایی وقتی به خانه رسیدند، کسی در خانه حضور نداشت، زندایی و دخترها برای خرید رفته بودند. دایی فرصت را مغتنم دید و به شیما تجاوز کرد.
«از آن روز و آن صحنه وحشتناک، جز درد ممتد چیزی به خاطر ندارم. بعد هم که کارش را کرد، به آشپزخانه رفت، فندکی را که شبیه تفنگ بود، آورد، روشن کرد و زیر گلویم گرفت. گفت اگر حرفی به کسی بزنم، من را آتش میزند. من همان موقع زبانم بند آمد.»
آن روز وقتی که دختران دایی از خرید بازگشتند، متوجه بغض و آشفتگی شیما شدند، بند آمدن زبان او اتفاقی عادی نبود که از کنارش به راحتی عبور کنند، اما همه چیز را گذاشتند پای اینکه شیما خجالتی شده است، دو سه روز که گذشت، با مادرش تماس گرفتند، آمد و شیما را برد و حتی او نیز کنکاش نکرد که چه بلایی بر سر دخترش آمده است.
محبوبه: شوهرم گفت به پدر پیر من تهمت میزنی
محبوبه در یک خانواده شلوغ به دنیا آمد، از آن خانوادههای فقیر و بیسواد که حتی شناسنامه یک بچه دیگر که فوت شده بود به او رسید. به یاد ندارد که دست محبت پدر و مادر روی سرش کشیده شده باشد و در کودکی بارها از مادرش کتک خورد. شاید برای فرار از این شرایط دشوار بود که پذیرفت در ۱۴ سالگی ازدواج کند، آنهم با مردی که ۱۵ سال بزرگتر از خودش بود. اما ازدواج هم فقط حکم یک سراب را داشت؛ چون دو ماه بعد از عروسی، پدر شوهرش به خانه او رفت و در نبود شوهر به محبوبه تجاوز کرد. محبوبه میگوید:
«آن مرد با سن زیاد و جثه غولپیکر، بعد از آن ماجرا چندبار دیگر به من دستدرازی کرد و من میترسیدم به کسی چیزی بگویم. فکر میکردم اگر حرفی بزنم هیچکس باور نمیکند یا خودم را متهم میکنند. همینطور هم شد. یک شب نشستم برای شوهرم نامه نوشتم و در جیب شلوارش گذاشتم که وقتی صبح از خانه بیرون رفت ببیند. وقتی برگشت من را گرفت زیر باد کتک و گفت تو غلط میکنی به پدر پیر من تهمت میزنی.»
وقتی شوهر محبوبه این موضوع را با مادرشوهر و خواهر شوهر نیز درمیان گذاشت، آنان نیز محبوبه را متهم به دروغگویی کردند:
«من را کتک زدند و سه روز در خانه حبس شدم. بعد هم شوهرم من را به خانه پدرم برد و گفت که دیگر نمیخواهد با من زندگی کند. مادرم به من گفت خودت را بکش، چون آبروی همه ما را بردی و به یک پیرمرد محترم تهمت زدی.»
کیمیا: مادرم گفت توهم داری
کیمیا در یک خانواده تحصیلکرده به دنیا آمد. پدر مهندس و مادر معلم دارد. اولین بار کلاس پنجم دبستان بود که برادرش که ۱۰ سال از او بزرگتر بود، به او تعرض کرد. کیمیا از آن اولین روز، تصاویر محوی در خاطر دارد، اما دفعههای بعد را خوب یادش است که برادرش بارها او را آزار داد. کیمیا درباره اینکه چرا نتوانست با کسی درباره این موضوع حرف بزند، میگوید:
«همیشه به من میگفت این یک راز میان من و توست و اگر کسی آن را متوجه شود، شیطان پدر و مادر ما را میکشد. من از ترس اینکه پدر و مادرمان نمیرند. سکوت میکردم. وقتی بزرگتر شدم، با یکی از دوستانم در مدرسه این راز را در میان گذاشتم و او با وجود اینکه قول داده بود به کسی چیزی نگوید، همان روز ماجرا را کف دست مادرش گذاشت.»
کیمیا در مدرسهای درس میخواند که مادرش نیز معلم همان مدرسه بود، مادر دوستش فردای آن روز به مدرسه آنان رفت و همه چیز را به مادر کیمیا گفت، ولی مادر او باور نکرد و حتی به کیمیا گفت که بیمار روانی است و توهم دارد.
سمانه: نتوانستم بگویم از چه چیزی رنج میکشم
سمانه ۱۲ ساله بود که برای خرید به سوپرمارکت نزدیک خانهشان میرفت، مردی در آن مغازه بود که هربار سمانه کالایی میخواست به او میگفت که خودش برود و از پشت دخل بردارد، بعد هم از فرصت استفاده میکرد و سمانه را آزار میداد.
سمانه میگوید:
«روزی نبود که به آن مغازه بروم و دستی به من نمالد. اما یکبار که کسی در مغازه نبود، پا را فراتر گذاشت، درِ مغازه را از داخل بست و کاری که میخواست کرد. من وقتی به خانه برگشتم به شدت مضطرب بودم، مادرم نگران شد، از ترس گفتم که نزدیک بود یک ماشین من را زیر بگیرد برای همین مضطرب هستم. او هم باور کرد.»
خانواده؛ از بیتوجهی تا انکار
اغلب کسانی که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند به دلیل تهدید فرد متجاوز، ترس از تنبیه، متهم شدن به دروغگویی و نداشتن آگاهی درباره مسائل جنسی سکوت کردهاند، در کنار همه این دلایل یک عامل قدرتمند دیگری نیز وجود دارد که کودکان قربانی تجاوز را وادار به سکوت میکند و آن ترس از آبرو و به هم ریختن خانواده است.
گفتههای افرادی که در کودکی قربانی تجاوز و تعرض شدند، نشان میدهد که آسیبهای ناشی از آن در بزرگسالی نیز با آنان همراه بوده و در هیچ مرحلهای از زندگی رهایشان نکرده است. حتی روابط آنان را تحت تاثیر قرار داده است.
بهناز هنوز هم کابوس میبیند و میترسد که شبانه عمو به سراغش بیاید و او را خفه کند و میگوید:
«رنجی و دردی که آن روزها در کودکی، متحمل شدم، نفرت و انزجاری که حالا از مردها دارم به خاطر این است که او کودکی من را خراب کرد و روحم را خراش داد.»
دایی شیما شش سال پیش فوت کرد، ولی حتی ذرهای از احساس تنفر شیما به او کم نشده است. آثار روانی آن «اتفاق شوم» به گفته شیما تجرد فعلی اوست و ترسی که حتی از پدر و برادرانش دارد. او در سینه نگه داشتن این راز را مثل یک غده سرطانی میداند که انگار قرار نیست کابوسش تا آخر عمر دست از سرش بردارد. محبوبه از مردها متنفر شده است آنقدر که میخواهد مانع ازدواج دخترش شود، خوب میداند که این احساس منشأ روانی دارد، اما هنوز نتوانسته است، التیامی برای روح زخمخوردهاش پیدا کند.
کیمیا چند سال است که حتی یک کلمه با برادرش حرف نزده است و از یک لحظه تنها ماندن با او در خانه هراس دارد. او میگوید:
«راستش را بخواهید همین الان هم حتی از نشستن کنار یک مرد، تنفر دارم، حتی اگر کاری با من نداشته باشد.»
سمانه عموی مهربانی دارد که از قضا جثهاش شبیه آن مرد متجاوز است، از آن روز به بعد سمانه به طرز عجیبی از عموی مهربانش هم متنفر شد و دیگر نتوانست به آغوش او برود. این رفتار او باعث دلخوری عمو شد، اما سمانه هرگز نتوانست به کسی بگوید چرا از عمو فاصله میگیرد.
نظر کاربران
این موارد زیاده اما والدین جاهل و کم عقل ایرانی حواسشون باشه که این موارد مختص دخترها نیست بلکه پسرها هم در معرض تجاوز هستند پس پسرهاشون را به امان خدا رها نکنند که بلا سرشون بیاد چون روانشناسها در این مورد زیاد هشدار داده اند ..
پاسخ ها
اره به هر دو باید توجه کرد. مرد بزرگ هم من دیدم که بهش تجاوز شده بوده ولی نتونسته بوده کاری کنه افسردگی گرفته بود.
وقتی می خواید آزاد و رها زندگی کنید همچین میشه تازه دختربچه هاتونم هم دیگه زیاد بچه نیستند و از هشت سالگی بلوغ جنسی پیدا می کنند....
نگید به امان خدا رها نکنند
امان خدا بد نیست بهترین امنیته
بگو ول نکنید
راست میگی بخدا. من هم وقتی بچه بودم ولم کرده بودند به امان خدا. خیلی بهم سخت گذشت. بلاهای زیادی به سرم اومد
حالا چراتوهین میکنی فکرکردی مختص ایرانه این مساله
سرزنش نکنید ، این نیروی غریزی باید با یاری خدا کنترل بشه ، بعضی مواقع شاید بیماری باشه
چه درد ناک ! چرا مردا اینجورین ؟! حال ادم بهم میخوره ازین موجودات نفرت انگیز !
پاسخ ها
از قدیم گفتن انتخابه درست کنید خودتون میفتین تو چاه بعد میگین مردا فلانن دخترخانم و دختر خانم ها انتخاب درست کنید تا این بالاها سرتون نیاد وقتی معیاراتون یه چیز دیگس اونطرفم معیاراش یه چی دیگس
امان از پدر و مادرای نادان . کوچکترین تغییر رفتار کودک برای اطرافیان معلوم و واضحِ . چطور کورند و نمی بینند . کاشکی به کودکان آموزش بدن که چطور از خودشون مراقبت کنند و با چه کسی بدون ترس حرفشون رو بزنند .
فقط مردها اینقدر ظالم نیستند. پسرانی هم هستند که توسط زنان بزرگ فامیل مورد تعرض یا اجبار برای سکس قرار می گیرند.
چرا زنها دوست دارند مدام شهورت این مردان رو تحریک کنند با مدل لباس پوشیدن و آرایششون؟
آشغالای کثیف حال بهم زن...
یه دارویی چیزی درست کنن بدن اینا کوفت کنن تا این خوی وحشیگری شون کمتر بشه !!!!!
اشرف مخلوقات ؟!!!!!!!!!
پاسخ ها
این دارو همان سند۲۰۳۰هست که کودکان و نوجوانان رابا آموزش واگاهی دربرابر این اتفاقات مصونیت میدهد
حرجان این سندی که میگی ساخته خود غرب برو یه تحقیقی کن ببین اونجا یکی درمیون آزار جنسی دیدن
تاسف برا طرز فکر خانواده ها.همه چی فدای آبرو شده.مدارسم که هیچی به آدم جز جمع وضرب کزدن یاد نمیدن.مهارت زندگی کردن اصلا جزو آموزشا نیست
پاسخ ها
آموزش و پررررورررش !...
در آمریکا جون این چیزها عادیه.آبرو هم ندارند
لعنت خدا بر ادمهای شیطان صفت ...ایناروز نحس بدنیا اومدن ..عمو و دایی و خاله و برادر
یه واقعیت باید از این مطلب استفاده کنیم
من از زندگی سیر شدم پدر به پسرش خیانت میکنه برادر به خواهرش خیانت میکنه میخوام خودکشی کنم لعنت به کل دنیا
پاسخ ها
حالا شما بدهاشو درنظر بگیر اما دنیا آدم خوب هم کم نداره و خوبی و بدی توی دنیا قاطی هستن
اعصابم خرد شد واقعا چه آدم های کثیفی توی این دنیا پیدا میشن آخه یکی نیست بهشون بگه بی ناموس به بچه 5 یا 6 ساله تجاوز میکنی خیلی بی شرفی خیلی من خودم دختر دارم و حواسم بهش هست
دید همه به محارم الان عوض میشه همه اینطور نیستند
باید به بچه حرفایی که نجاوز گر میزنه مثل اگر بگی میکشمت رو زودتر به بچه بگین سریع باهاتون در میان بذاره باید آگاهی بدین
در جامعه ای که باورتون نمیکنند هنوز مسئله جنسی تابوست همین میشه
بیشتر در کشورای محدود و اسلامی اتفاق می افته
چه دنیای کثیفی را این موجود دوپا بوجود آورد .
از ابتدای خلقت .
پاسخ ها
همش تقصیر دولت خودمونه، مردا رو عقده ای وهوسباز کردن، نفرین بر شیاطین بطاهر انسان، حیف اسم مرد که روی اینا بزارن، باید بشون سم بدن بکشنشون، یا عقیمشون کنن،
دخترم دختر عمویی داره که شش هفت سال بزرگتر از هست دختر من شش سالش هس دختر عموش وقتی میخواد باهاش بازی کنه به بهونه بازی به بدنش دست میزنه هرچی دعوا کردم فایده نداشت نمیدونم چیکار کنم حتی یه بار دخترم بهم گفت دختر عمو باهام بازی بد میکنه نمیدونم چه رفتاری انجام بدم راهنماییم کنید
پاسخ ها
بچه تون رو ازش دور کنید و به والدین اون دختر اطلاع بدید با حفظ احترام و دلیل و مدرک
بهیچوجه دیگه دخترتون رو با دختر عموش تنها نزارید . حتی یک ثانیه
نزار باهاش بازی کنه
خانم آخری یعنی سمانه، چرا وقتی میدید تو اون مغازه بهش دست میزنن باز میرفت اونجا..بنظرم مورد آخر واقعا از کوتاهیه خودشه
پاسخ ها
این جور مواقع خانواده بچه رو میفرستن نمیدونن تو دل بچه چی میگذره
ساده لوحی
واقعا دردناکه !!!
بیشتر این قربانی های معصوم فدای بی خیالی و بی توحهی مادراشون شدن اگه اونا یاد میگرفتن بچه هاشون و از خودشون دور نکنن این اتفاقا نمیوفتاد ، مرحله بعد صمیمت با بچه بود که با این فهم کمشون عمرا بدونن دوستی با بچه چیه
باور نکردنیه!!!!!!!!!!!!!!!!!
دارم شاخ درمیارم!!!!!!!!!
بعضی از مرد ها خیلی کثیفن و متاسفانه تعدادشون هم کم نیست واقعاً نباید به هیچ مردی اعتماد کرد و باید بچه ها رو از هر مردی در امان نگهداشت اعتماد بی جا باعث همه این اتفاقات میشه بی تعارف میگم حتی به پدر ها هم نباید اعتماد کورکورانه داشت چون درسته که پدره و از زاویه دیگه اگر بهش نگاه کنیم مرده
کسی که درد روبه اطرافیان متحمل میکنه از دردچیزی حالیش نیست..توهی ازاحساسه..وبرای اطرافیان اینا همش درده!!
من وقتی بچه بودم و میرفتم مدرسه توی کوچه بهم دست درازی شد و یادمه داد زدم و پسره در رفت. هیچوقت نگفتم چون اون پسر رو نمیشد پیدا کرد و همش دعا دعا میکردم یادم بره و خدا هم همین کارو کرد و من چیزی از حس و حال اون روز اصلا یادم نیست ولی از مردا متنفر شده بودم بدم میومد حتی بابامو نگاه کنم
پاسخ ها
منم این اتفاق بارها برام میوفتاد نمیتونستم ب کسی بگم الان ک یادم میاد کل بچگیمو با اظطراب بزرگ شدم
دقیقا همینطوره. موارد زیادی هست که بخاطر کلمه نحس آبرو ،خانواده ها از کنار اون بی تفاوت رد میشن وباعث میشن این افراد به کثافتکاریشون بیشتر ادامه بدن ، پدرو مادرها لطفا اجازه بدید بچه ها راحت حرفشونو بزنن و توجه کنید و بی تفاوت نباشید ،
اگر پدر یا مادر هستین هیچوقت بچه ها تون رو رها نکنید. همسایه ای داشتیم که با اطمینان خاطر بچشو به همسایه ای دیگه میسپرد. من با اینکه به شدت به همسایمون اعتماد داشتم اما حتی یکبار برای کار شخصیم بچه ها مو بهش نسپردم.
فقط خودآگاهی و خودمراقبتیه که توی این زمونه ما آدمها رو گرفتار نمیکنه.
بچه ها تون رو تنها نگذارید. حتی با قابل اعتماد ترین شخص فامیلتون.
تو جامعه ای زندگی میکنیم ک زن و نفت همیشه مورد استعمار بودند!
ادمای زیادی رو دیدم ک مخ زدن ی دختر براشون افتخاره
و داستان ناموس خودشونم شنیدم اخر واسه همین ک میترسم چوب خدا صدا نداره!خجالتم میاد بخونم چجوری ب ی بچه ی معصوم تجاوز میکنن واقعا مرگ حق از این درد
کاربر ۷:۳۵کاملا باهات موافقم،کاش هیچ وقت مردها خلق نمیشدن
همش مقصر خانواده است من خیلی بچه بودم پدرم فوت کرد مادرم اصلا اجازه نمیداد خانه که پسر و مرد دارد برویم حتی عمو ودایی بشدت مواظبمان بود قربونت برم مامان جونم عزیزم
منم چهار سالگی تجربه تلخی داشتم و خیلی رو روح و روانم تاثیر گذاشت هنوزم داره. مادر خیلی باید مواظب باشه
این اتفاقها بیشتر از طرف محارم و افراد مورد اطمینان میافته چون پدرو مادر خیالش راحته و مطمئنه به طرف..برای همین میگن بچه ها رو حتی پیش مطمئن ترین فرد هم تنها نذارید
خودماز جمله کسی ها هستم که تو سن ۸ سالگی بهم تجاوز شد اون سال اون ادم فقط ۸۰ ضربه شلاق و ۲ سال زندان مجازات شد و بعد ها تو سن ۱۷ و ۱۸ سالگی شوهر خاله ام بهم دست درازی کرد وقتی بچه بودم خانواده ام حتی زحمت این که از یه مشاور کمک بگیرند هم به خودشون ندادن و ۱۹ سال تمام تاوان گناه که مقصرش من نبودم با بی مهری پدر و مادر بهم دادم و هیچ وقت مادرم سعی نکرد قبول کنه که شوهر خواهرش که پسرعموش به دخترش دست درازی میکنه و فقط دخترش مقصر میدونست
بهترین ها مرسی.ما نیاز داریم به یاداوری اینکه جامعه امن نیست.
چرا براتون عجیبه من هم در ۸ سالگی و بارها و بارها مورد تعرض یکی از پسران فامیل قرار گرفتم. وقتی ۱۵ سالم بود اون آدم مرد و من خاطرات بد رو به گور فرستادم ولی در دهه ۳۰ دوباره یادم افتاد. الان ۴۰ ساله هستم و هنوز از مردها میترسم
من هم در دوران کودکی مورد تجاوز مرد همسایه واقع شدم
کاربر ۱۰:۰۳
حتما با مشاور در میون بگذارین.
ضمنا اجازه ندین با هم بازی کنن یا تنها باشن.
با زن عموشون صحبت کنید و اگر نشد ارتباطتون رو قطع کنید.
فقط فرزندتون مهمه همین.
ولی برای صحبت با جاریتون قبلش تماس با مشاور لازمه.
بعضی مشاورین هم در مجله ها فعالیت می کنن و پاسخگو هستند هم با درج در مجله هم تماس تلفتی.