هاشمیان: میخواستند از من باج بگیرند
بازیکن پیشین تیم ملی کشورمان با حضور در خبرگزاری تسنیم از شرایطش در فوتبال آلمان به عنوان مربی صحبت کرد و البته بخشی از ناگفتههایش درباره عدم حضور در تیم ملی را بازگو کرد.
وحید هاشمیان در این گفتوگوی تفصیلی در خصوص نیندورفر، آیندهاش در مربیگری، تیم ملی ایران، جام جهانی، شرایط فوتبال ایران و مسائل دیگری صحبت کرده است. او همچنین شفافتر از همیشه درباره دوریاش از تیم ملی و مسائلی که به وجود آمد تا چند سالی از تیم ملی دور باشد صحبت کرده است.
* اجبار نبود مربیگری را از اوبرلیگا شروع کنم
از شروع کار در نیندورفر و نتایجی که در این تیم کسب کردید صحبت کنید.
حدود ۶ ماه در هامبورگ و با تیم نیندورفر کار کردم. تیمی که من تحویل گرفتم سال گذشته ۶۳ گل خورده داشت، ۱۷ بازی باخته بود و هفتههای آخر توانسته بود در لیگ بماند. در پایان لیگ هم برای مربی این تیم مشکلات شخصی به وجود آمد و او نیاز به استراحت داشت.
آن موقع من از هالستنبک جدا شده بودم و با صحبتهایی که انجام شد و شرایطی که برای شرکت در کلاسهای مربیگری بود و نیاز داشتم یک سال در چنین تیمهایی مربیگری کنم هدایت نیندورفر را قبول کردم. نسبتاً نتایج بدی هم نگرفتم و نیندورفر اکنون یکی از بهترین خط دفاعهای لیگ را دارد.
نتایجی که ما با نیندورفر کسب کردیم ۷ برد، ۶ تساوی و ۵ باخت بود و بدترین شکست ما نتیجه ۲ بر صفر بود. این شکستها نیز به این دلیل بود که ما گل نمیزدیم و در ضد حمله یا لحظات پایانی گل میخوردیم و نتیجه را واگذار میکردیم. در نهایت تا پایان روز کاری با یک بازی کمتر و هم امتیاز با تیم هشتم جدول، نهم بودیم و این نتیجه برای تیمی که فصل قبل اوضاع بدی داشته و به لحاظ روحی کار کردن با چنین تیمهایی سخت است؛ خوب محسوب میشود.
چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید از این تیم جدا شوید؟
چند وقت پیش نامهای از فدراسیون فوتبال آلمان دریافت کردم که به دلیل کامل شدن مدارکم و گذراندن یک سال دوره مربیگری، میتوانم در امتحان ورودی کلاسهای مربیگری این فدراسیون شرکت کنم. از طرف دیگر باشگاه نیندورفر میخواست برنامه آیندهاش را بداند و سرمربی و مربی فصل بعد را مشخص کند و به همین دلیل من اعلام کردم سال آینده دیگر در این تیم نخواهم بود. مشکلات دیگری هم وجود داشت. برای بازیکنی که چندین سال فوتبال حرفهای بازی کرده و به لیگی میرود که نیمهحرفهای است، کار کردن با بازیکنانی که صبح کار دیگری انجام میدهند و بعدازظهر تمرین میکنند سخت و مشکل است.
در نیندورفر مشکل خاصی نداشتیم، امکانات بسیار خوبی داشتیم و تنها مشکل این بود که بازیکنان این تیم آماتور و نیمهحرفهای بودند اما با این حال تمام وقت من گرفته میشد. حتی به خاطر مشغله زیاد حدود یک سال بود که نتوانسته بودم به ایران بیایم و تمام زمانم را در این تیم میگذراندم. به همین دلیل در نیم فصل زمانی به باشگاه دادم که مربی پیدا کنند و این مربی پیدا شد تا با توافق ۲ طرفه و بسیار دوستانه از این تیم جدا شوم. بعد از بازگشت به آلمان هم به تمرینات نیندورفر خواهم رفت تا با آنها خداحافظی کنم و در ۵ ماه آینده هم فکرم این است استراحتی داشته باشم و کارهای شخصیام را انجام دهم و همچنین در امتحان ورودی کلاسهای مربیگری شرکت کنم. اگر در این امتحان قبول شوم ۱۰ ماه کلاس پیشرو دارم و اگر هم قبول نشوم هدف دوم را دنبال خواهم کرد.
اگر اجباری وجود نداشت باز هم دوست داشتید یک سال در چنین تیمهایی مربیگری کنید؟ چرا مانند بسیاری از بازیکنان دیگر که فوتبالشان در ایران تمام میشود و یک تیم لیگ برتری را هدایت میکنند این کار را انجام ندادید؟
هر لیگ خوبی و بدی خودش را دارد و من نمیتوانم فوتبال ایران و آلمان را با هم مقایسه کنم. هر کسی هم نظر خودش را دارد و شاید یکی دوست داشته باشد از ردههای بالاتر شروع کند، اما اینکه من از این رده و در اوبرلیگا کار را شروع کنم اجبار نبود و میتوانستم در ردههای بالاتر به عنوان کمک مربی باشم و این سابقه برای من ثبت میشد. خودم دوست داشتم به عنوان سرمربی شروع کنم تا با کار مربیگری بیشتر آشنا شوم و مشکلات را از نزدیک ببینم. مثلا یاد گرفتم و یاد خواهم گرفت که حتی یک فیزیوتراپ چه تاثیری میتواند روی تیم داشته باشد یا یک کمک مربی خوب یا بد چه تاثیری روی تیم دارد.
فوتبال تنها تمرین کردن نیست و مسائل حاشیهای هم تاثیرگذار است. من در یک سال گذشته تجربه بزرگی کسب کردهام که مطمئناً در آینده از این تجربه استفاده خواهم کرد و همچنین توانستم در این یک سال شرایط شرکت در کلاسهای مربیگری را به دست بیاورم.
گفتید اگر در کلاسهای مربیگری قبول نشوید هدف دوم را دنبال میکنید. این هدف چیست؟
هنوز معلوم نیست و به اتفاقی که در آینده برایم میافتد بستگی دارد.
این امکان وجود دارد که در لیگهای بالاتر آلمان مربیگری کنید؟
امکانش خیلی زیاد است که بخواهم در آلمان یا جای دیگری مربیگری کنم. چون در آلمان تیمهای جوانان هم، لیگ دسته اول و دسته دوم دارند و مربیانی که در این لیگها مربیگری کردند در بوندسلیگا سرمربی میشوند.« استرایش» سرمربی تیم فرایبورگ در تیم جوانان بوده، «ینس کلر» سرمربی تیم شالکه ۰۴ پیش از این در تیم جوانان شالکه مربیگری کرده یا «توماس اشنایدر» که اکنون سرمربی تیم اشتوتگارت است مربی تیم جوانان این تیم بود. آلمان اکنون علاوه بر بازیکن ساختن به پرورش مربی هم اهمیت زیاد و خیلی به نسل قبلی فوتبال بها میدهد. آنها در این چند سال این را نشان دادهاند و سامر باعث این کار شد. سامر دورههای مربیگری را خیلی سخت کرد و اکنون نتیجه این کار را در آلمان میبینید که چه مربیان جدیدی اضافه شدهاند.
* بازی کردن در جام جهانی را مدیون باشگاه هانوفر هستم
گفتید بازیکنانتان صبح کار میکردند و بعد ازظهر به تمرین میآمدند. تفاوت لیگ دسته ۴ و ۵ آلمان با سطح اول فوتبال این کشور در همین مسائل است؟
لیگ ۴ حرفهایتر از لیگ دسته ۵ است و بازیکنان لیگ دسته ۴ نیمه حرفهای هستند که ۶ روز در هفته تمرین میکنند و میتوانند به فوتبالیست حرفهای شدن فکر کنند و زندگیشان بیشتر با فوتبال میگذرد، اما در سطح اول و فوتبال حرفهای بازیکن از صبح تا شب در اختیار باشگاه است. سفر رفتن، اردو، تمرین، فیزیوتراپی و ... همه چیز باید تحت نظر باشگاه باشد. به خصوص زمانی که دچار مصدومیت میشوی بیشتر درگیر هستی و از لژیونرهای دیگر هم بپرسید زمانی که مصدوم هستی باید بیشتر در باشگاه حضور پیدا کنی. زمانی که فقط تمرین میکردیم در یک ساعت خاص تمرینات انجام میشد و میآمدیم اما هنگام مصدومیت از نظر زمان مشکلاتمان ۲ برابر میشد. یعنی موقعی که تیم تمرین داشت باید میرفتیم و در زمانی هم که وقت تمرین نبود باید در باشگاه فیزیوتراپی انجام میدادیم تا زودتر مصدومیت برطرف شود. من یک خاطره هم از این زمان دارم.
بفرمایید...
بازی کردنم در جام جهانی ۲۰۰۶ را مدیون باشگاه هانوفر هستم. فیزیوتراپها و پزشکان تیم بعد از اینکه بوندسلیگا تمام شده بود ۲ هفته در باشگاه ماندند و هر روز برای من وقت گذاشتند و کار کردند تا به جام جهانی برسم. این نشان میدهد که آنها چقدر نسبت به کارشان متعهدند و آن موقع هم تیم ملی ایران، تیم ملی آلمان نبود که به خاطر تیم ملی کشور خودشان این کار را انجام دهند، اما بدنساز تیم به همراه پزشکان ماندند تا من به جام جهانی برسم. وقتی حرف از حرفهای بودن میزنیم یعنی تمام نیروی خود را برای پیشرفت بگذاری و اگر این کار را انجام ندهی صددرصد لطمه میخوری و آنقدر آدم بالاتر هست که به راحتی شما را کنار میگذارند. مسئله دیگری که وجود دارد اینکه شما را مجبور میکنند رو به جلو حرکت کنی و به سمت حرفهای شدن بروید.
از لحاظ امکانات لیگ دسته ۵ آلمان چگونه است؟
تیمها در این رده ۲ دسته هستند. یک دسته از تیمها خصوصیاند و دسته دیگر تیمهای دولتی و وابسته به شهر هستند. تیم هالستنبک که فصل قبل آنجا بودم تیم شخصی بود و خوبی شخصی بودن داشتن زمین و امکانات است و نکته منفی شخصی بودن هم اینکه پول برق، آب و این مسائل به عهده خود باشگاه است. امکانات نیندورفر هم برای شهر و مشترک است و پول برق و آب هم به عهده این باشگاه نبود و امکانات شخصی نداشت.
از نظر امکانات هم ما یک زمین چمن طبیعی و مصنوعی داشتیم و یک زمین خاکی هم بود که البته هیچ موقع در این زمین تمرین نکردیم. خاکی هم آنطور نبود که در زمین سنگ و آجر باشد و یک خاک ملایم و یکدست داشت. یک سالن بزرگ هم برای هندبال و بسکتبال داشتیم. باشگاه نیندروفر در همه رشتهها فعالیت خوبی دارد و حتی در پایهها به خوبی فعالیت میکرد. در رده بزرگسالان هم مشکل این است که تیمها امکان صعود به رده بالاتر را ندارند. مثلا در لیگ دسته ۴ آلمان تیم نوردشته فعالیت میکند که فصل قبل در جدولی که ما هم در آن حضور داشتیم چهارم شد اما تیمهای اول، دوم و سوم علاقهای برای رفتن به دسته بالاتر نشان ندادند و این تیم به دسته ۴ رفت. چون در لیگ دسته ۴ استانداردها فرق دارد و برای حضور در یک دسته بالاتر باید امکانات بیشتری داشته باشید، ورزشگاه بزرگتر باشد، درِ ورودی و خروجی برای تماشاگران مشخص شود، جایگاه خبرنگاران در ورزشگاه نیاز است و اگر اشتباه نکنم باید رختکن تیمها حداقل ۸۰ باشد. دور زمین باید محافظ داشته باشد و باید بودجهای بدهید که در لیگ شرکت کنید. این موضوع باعث شده این تیمها به فکر صعود نباشند و تنها به ماندن در این لیگ فکر میکنند و این یکی از مشکلاتی است که برای من خیلی سخت بود.
چرا؟
به هر حال شما دوست دارید تیم را بالاتر بیاورید و شاید تلاش کنید و تیم دهم شود اما وقتی میخواهید استارت بزنید و این امید از شما گرفته میشود کار را سخت میکند. با این حال یک دوره خوب بود و تجربه خوبی را گذراندم.
حالا بعد از این تجربه اندوزی و بعد از پایان کلاسها در چه ردهای میتوانید به صورت حرفهایتر مربیگری را آغاز کنید؟
حضور در چنین کلاسهایی در آلمان، هلند، انگلیس و ... اعتبار زیادی دارند و فقط صرفا گرفتن مدرک نیست و از نظر علمی کمک زیادی به شما میکند. حضور در این کلاسها و گرفتن مدرک هم به این معنی نیست که به شما تیم بدهند، ۲،۳ سال پیش افنبرگ این مدرک را گرفته و اکنون در جایی مربیگری نمیکند. در آلمان مربیانی که آمدند بازیکنان عادی بودند و این فرضیه که فوتبالیست نیستند وجود ندارد و شاید بازیکنان بزرگی نبودند اما در بوندسلیگا بازی کردند. اکنون یواخیم لو که سرمربی تیم ملی آلمان است بازیکن خوبی بوده اما بازیکن بزرگ نبوده یا اشنایدر که در اشتوتگارت سرمربی شده در همین تیم یک بازیکن معمولی بود. این دوره مربیگری خوب است اما این نیست که بعد از این دوره حتما میتوانید تیم بگیرید.
در زندگیام و دوران حرفهای و فوتبالم همیشه دنبال پیشرفت بودم اما بعضی وقتها شما پیشرفت را در مادیات میبینید و گاهی اوقات هم پیشرفت برای شما چیزی دیگری است. مثلا یورگن کلوپ سرمربی ماینس بود و ۳ سال میخواست با این تیم به بوندسلیگا بیاید که همیشه در هفته آخر این فرصت از دست میرفت و یک بار هم تیم ما (بوخوم) در هفته آخر به بوندسلیگا آمد و کلوپ نتوانست ماینس را بالا بیاورد. بعد از آن به بوندسلیگا آمد، ۲،۳ سال این تیم را نگه داشت و بعد به دورتموند رفت. کلوپ الان شانس این را دارد به یک لیگ بالاتر برود و سرمربی رئال مادرید و بارسلونا شود و من معتقدم وقتی خوب کار کنید همیشه راه برای شما باز است که بالاتر بروید. در برخی کشورها وقتی شما در یک تیم خوب کار نکنید و بیرونتان کنند به تیم دیگری میروی و دوباره از این تیم هم به تیم دیگری خواهید رفت و یک چرخه را میگذرانید و یک وقت میبینید یک مربی در ۵ سال در ۳،۴ تیم مربیگری کرده و به این دلیل دیگر انگیزه و پیشرفتی وجود ندارد.
*مربیگری در بایرن مونیخ ایدهآل است
آرزویتان مربیگری کردن در کدام تیم است؟
در آلمان برای هر کسی حضور در بایرن مونیخ و دورتموند ایدهآل است اما اینکه یک روز در بوندسلیگا مربیگری کنم آرزوی من است که البته این کار خیلی، خیلی سخت است.
این آرزو و مربیگری کردن در بایرن مونیخ برای وحید هاشمیان رویاست یا هدفی دست یافتنی؟
هر چیزی امکان پذیر است. روز اولی که به هامبورگ رفتم و در کنفرانس مطبوعاتی شرکت کردم، از من پرسیدند کدام تیم را دوست داری و گفتم بایرن مونیخ و خبرنگاران هامبورگ خندیدند. من هم جوان و کم تجربه بودم و بلد نبودم بگویم هامبورگ و اکنون هم این کار را نمیکنم، اما آن موقع بلد هم نبودم از این کارها انجام دهم. خیلیها فکر کردند من به عشق این تیم آمدم اما همان موقع هم گفتم بایرن مونیخ را دوست دارم و آرزویم این بود روزی بازیکن این تیم شوم. این اتفاق افتاد و هیچ کاری نشد ندارد اما خیلی سخت است. تیمها در مربیگری یک نفر را میخواهند اما در بازیگری ۲۵ نفر و بدین ترتیب در بازی کردن شانس بیشتری نصیبت میشود.
آرزوهایتان در مربیگری سقفی هم دارد که جایی به پایان برسد؟
فوتبال سقفی ندارد. یوپ هاینکس بعد از اینکه از شالکه و مونشن گلادباخ کنار گذاشته شد، ۳،۴ سال دور از فوتبال بود و همه فکر کردند او تمام شده است، اما بعد از یک اتفاق که بایرن مونیخیها کلینزمن را کنار گذاشتند هاینکس را آوردند که نتیجه هم گرفت. هاینکس بعد از بایرن مونیخ به لورکوزن رفت و نتایج خوبی گرفت و دوباره به بایرن مونیخ بازگشت و کسی که همه فکر میکردند تمام شده در یک سال ۳ جام برای این تیم آورد.
فوتبال حساب و کتاب ندارد و همانطور که در بازیگری میگویند یک بازیکن ستاره و یک بازیکن دیگر نابود میشود اما گاهی اوقات برعکس این اتفاق رخ میدهد، در مربیگری هم همینطور است. من هنوز خودم را مربی نمیدانم و یک کارآموز هستم اما دوست دارم اگر مربی شدم یک روز مربی تیم بزرگی شوم.
به بوندسلیگا اشاره کردید، حالا دوست دارید بعد از چند سال تجربه کسب کردن به عنوان سرمربی در بوندسلیگا کار کنید یا حاضرید کمک مربی هم شوید؟
صددرصد اگر پیشنهادی باشد کمک مربی هم میشوم. مثلا اگر یواخیم لو دستیار کلینزمن نمیشد، بعید میدانم حتی به او در بوندسلیگا هم تیمی میدادند. او یک بار در اشتوتگارت کار خوبی انجام داده بود و بعد هم در اتریش و ترکیه کار کرد و بعد کلینزمن او را به تیم ملی آورد و روی یک اتفاق تیم ملی آلمان را به او دادند و خیلی هم خوب کار کرد. به همین خاطر برخی مواقع یکسری حادثهها یک نفر را مربی تیمی میکند. از طرف دیگر لوتار ماتئوس بازیکن بزرگی بوده که رکورددار بازی در آلمان است اما تیمی در آلمان ندارد. اگر بتوانم زیر دست یک نفر کار یاد بگیرم و خوب کار کنم برای کسب تجربه کمک مربی هم میشوم.
الگویی هم برای کارتان دارید که سبک مربیگریاش را بپسندید؟
کریستوف دام را خیلی دوست داشتم و اگر برخی مشکلات برای او به وجود نمیآمد میتوانست مربی بزرگتری شود. رالف رانگنیک مربی سابق شالکه مربی خیلی خوب و استثنایی بود که به خاطر مشکلات روحی دیگر مربیگری نمیکند و من خیلی دوست داشتم مربیام باشد. کاپلو و هیتسفلد را هم خیلی دوست دارم و در مربیان نسل جدید هم یورگن کلوپ کار خیلی خوبی دارد. فانخال را هم خیلی دوست دارم و به نظرم پایهریزی بایرن مونیخ را بعد از کلینزمن فانخال انجام داد.
مورینیو یا گواردیولا جایی در مربیان مورد علاقهتان نداشتند!
نه... مورینیو مربی خوبی است و خیلی چیزها را میتوان از او یاد گرفت. تیمهای او خاص و نتیجه گرا بازی میکنند و گواردیولا هم سبک فوتبال تیمش مشخص میکند چه مربیای است.
* تمجید هاشمیان از قطبی
به مربیگری در ایران فکر نمیکنید؟
فوتبال چیزی را مشخص نمیکند اما حداقل تا یک سال آیند به این موضوع فکر نمیکنم.
دلیل خاصی دارد و پیشرفت نکردن میتواند عامل این تصمیم باشد؟
شاید این موضوع یکی از عوامل باشد و حضور در کلاسهای مربیگری هم عامل دیگری است.
بعد از کلاسها؟
در فوتبال هر چیزی امکان پذیر است اما زمانی که به بایرن مونیخ میروم و نمیتوانم در آنجا بازی کنم و تصمیم میگیرم به هانوفر بروم و آنجا هم نمیشود و به بوخوم میروم، اما مربیگری به این شکل نیست که بگویید میخواهم در فلان تیم مربیگری کنم یا ۴ سال بیرون بنشینم تا فلان تیم خالی شود شاید آن موقع این تیم را به شما بدهند.
در یک سال گذشته برخیها میگفتند باید کنار کیروش مربی جوان ایرانی بگذاریم تا کار را از او یاد بگیرد. حتی پیشنهاد شد مهدی مهدویکیا یا وحید هاشمیان مربی تیم ملی شوند. خودتان چقدر با این موضوع موافقید؟
در دوران بازیگری هم دنبال این کارها نبودم که برای خودم دنبال پست باشم. پیشنهاد باشد مطمئنا روی آن فکر میکنم اما اگر پیشنهاد نباشد چه کار میتوان کرد؟ در فوتبال آلمان مربیان جوان زیادی رشد کردهاند که این حاصل پشتوانهسازی در فوتبال این کشور است.
آلمانیها وقتی در سال ۲۰۰۲ نتیجه نگرفتند نشستند و برنامهریزی کردند که چه کاری کنند تا دوباره قدرت اروپا شوند. یکی از برنامههای آنها پشتوانهسازی در بخش مربیان بود. مربیان جوانی که بتوانند بازیکن پرورش دهند. این مربیان در فوتبال پایه کار کردند و اکنون بازیکنانی چون رویس و گوتزه به وجود آمدهاند و خود آنها نیز مربیان بزرگی شدند که اکنون در تیمهای مختلف کار می کنند. ما در ایران چه زمانی این کار را انجام دادیم؟ مثلا وقتی مجید نامجومطلق فوتبالش تمام شد نیامدیم به او یک تیم پایهای بدهیم تا بتواند بازیکن بسازد. بازیکنانمان که فوتبالشان تمام شده را رها کردیم و شاید اگر آنها را مربی تیم ملی نوجوانان، جوانان یا بزرگسالان میکردیم، نتیجه میگرفتیم. مثلا فدراسیون فوتبال میگفت آقای برانکو شما باید این ۲ نفر را کنار خود داشته باشید تا فردا ما برای شما رزرو داشته باشیم. اینجا مربی میآید و در فوتبال پایه تیم را اوت میکند، ما دوباره حرف او را میزنیم. کجای دنیا اینگونه است؟
شما سالها در سطح اول فوتبال آلمان و ایران کار کردید و خیلیها میگویند در ایران کار مربیگری تنها بر اساس شایسته سالاری نیست و دلالیسم و ارتباطات نیز تاثیر زیادی دارد.
من هم فکر میکنم چنین چیزی وجود دارد، اما این دلیل نمیشود که بگوییم همه به این شکل مربی شده اند. به هر حال در فوتبال تمام دنیا حاشیه وجود دارد و در فوتبال ایران هم حاشیه هست. البته من این موضوع را نمیدانم و فقط آن را حس میکنم که در فوتبال ایران مسئلهای که گفتید وجود دارد.
ما میتوانیم روزی در فوتبال اروپا مربی داشته باشیم؟
صددرصد شدنی است اما باید خودمان را به سطح بالا برسانیم. الان مربیان کشتی ما میتوانند در بهترین تیمهای دنیا کار کنند و آقای بنا هر کجا که برود او را به خدمت میگیرند، چون ما در کشتی تاریخ و پیشینه قوی داریم، اما در فوتبال کمی کارمان سخت است. به خصوص اگر بخواهیم از قارهای مانند آسیا به قارهای مانند اروپا که خیلی قوی هستند برویم. این کار کمی سخت اما شدنی است. اکنون آقای قطبی ۳ سال است که در فوتبال ژاپن کار میکند و دوباره قراردادش را تمدید کردند. مطمئنا کارش خوب بوده که قراردادش تمدید شده، در غیر این صورت بعید میدانم ژاپنیها قرارداد او را تمدید میکردند. آقای قطبی نمونه بارز مربیانی است که میتواند در خارج از ایران مربیگری کند.
* با ۹ امتیاز هم از گروهمان صعود کنیم جهانی نمیشویم
به جام جهانی برسیم. با توجه به اینکه تیم ملی به جام جهانی صعود کرده و اکنون گروهمان هم مشخص شده، در جام جهانی چه شرایطی را برای ایران متصور هستید؟ کیروش هم اعلام کرده ما ۶ ماه را از دست دادیم و فقط ۶ ماه زمان داریم.
متاسفانه من نتوانستم همه بازیهای تیم ملی را ببینم اما خلاصه بازیها را دیدهام. به نظرم شاید ایران خوش شانس هم بود که به جام جهانی صعود کرد و سال ۲۰۰۲ لیاقت تیم ملی برای صعود به جام جهانی بیشتر بود که متاسفانه این اتفاق نیفتاد. در این دوره خوشبختانه ایران خوش شانسی آورد و کار کیروش که حاشیهها را از تیم ملی دور کرد بی تاثیر نبود. او خواست فلان بازیکنان در تیم ملی نباشند و بازیکنان ایرانی خارج از کشور در تیم ملی باشند و کاری که میتوانست انجام داد.
شاید کیروش به دلیل خارجی بودن توانست این کارها را انجام دهد و حاشیهها روی او تاثیر نگذارد یا به حاشیهها توجهی نکرد و شاید اگر یک مربی ایرانی در تیم ملی بود اسیر حاشیهها میشد. ایران برای رفتن به جام جهانی در خارج از خانه به ۲ برد احتیاج داشت که کار واقعا سختی بود و کیروش توانست این کار را انجام دهد و شاید اگر یک مربی ایرانی سرمربی تیم ملی بود حاشیهها این اجازه را به او نمیداد و اصلا به او اجازه نمیدادند که کار کند و قبل از ۳ بازی او را برکنار میکردند تا به تیم شوک وارد کنند. در مجموع همین که تیم ما توانست به جام جهانی صعود کند کار خیلی خوبی بود و من به شخصه قبل از ۳ بازی شانس را خیلی کم میدانستم.
از تیم ملی در جام جهانی باید چه انتظاری داشته باشیم؟
نباید توقعمان را بالا ببریم که مثلا بخواهیم مقابل آرژانتین بایستیم. نمیگویم نمیشود و شما اکنون میتوانید به تیم ملی والیبال ما نگاه کنید که چه قدرتی پیدا کرده و با مربی خوبش، خوب کار میکند اما واقعیت فوتبال ما این است همیشه دچار عدم برنامهریزی بودیم و در انجام بازی تدارکاتی مشکل داشتیم. زمانی هم که میخواستیم به جام جهانی ۲۰۰۶ برویم به جز دیدار با کرواسی بازی سنگینی نداشتیم و ۲ سال قبل از آن هم در سال ۲۰۰۴ با آلمان بازی کرده بودیم که این بازی به خاطر زلزلهزدهها بود و آن موقع به جام جهانی هم صعود نکرده بودیم. این مشکلات همیشه در ایران وجود دارد و کیروش از جایی به فوتبال ما آمده که میدانسته لیگ چه زمانی شروع میشود و چه زمانی به پایان میرسد و باید چه کاری انجام دهد اما وقتی در فوتبال ما این شرایط را میبیند شرایط برای او سخت است.
در این شرایط سخت کیروش ۲ راه (معمولی و ویژه) پیش رو گذاشته است. با توجه به تجربه شما فکر میکنید کدام راه برای تیم ملی ما مفید است. اردوهای بلند مدت بعد از پایان لیگ یا شروع اردوها ۳ هفته قبل از جام جهانی؟
همانطور که کیروش گفته تیمی مثل آلمان میتواند ۳ هفته زودتر اردو بزند، بازیکنان جمع شوند و به هماهنگی برسند اما فوتبال ایران با فوتبال آلمان و اروپا قابل مقایسه نیست. مشکل ما این است که بازیکنان ما برای تاکتیک پذیری زمان میبرند و این کار را برای مربی سخت میکند، اما تجربه هم نشان داده اردوهای بلند مدت برای بازیکنان ما خوب نیست. در گذشته اینطور بود اما اکنون را نمیدانم و شاید در این چند سال شرایط فرق کرده باشد.
باید این مسئله را هم در نظر بگیریم که بعد از پایان لیگ بدن بازیکنان خسته است و آماده کردن یک برنامهریزی خوب میخواهد. بازیکن بعد از انجام لیگ خسته است و اگر بخواهید او را بلافاصله به اردو بیاورید این بازیکن با چه انرژی میخواهد در بازی اول حاضر شود؟ این بازیکن بعد از اتمام لیگ خسته است و برنامهریزی لیگ ایران هم طوری نیست که بازیکن بتواند استراحت کافی داشته باشد. فکر میکنم نیم فصل هم ۲ هفته تعطیلات وجود داشت که آنهایی که تعطیل بودند چند روز تعطیل بودند اما ملیپوشان تعطیلی نداشتند و به اردوی تیم ملی رفتند، بعد از آن دوباره لیگ شروع شده و فشار بازیهای آسیایی هم روی آنها خواهد بود. من خودم زمانی که ملیپوش بودم به خاطر دارم در چند اردو حاضر نشدم. صحبت این نبود که من نمیآیم و موضوع این بود در تیم باشگاهیام آنقدر فشار رقابت و تمرین بود که از نظر بدنی نمیتوانستم تیم ملی را همراهی کنم. این کار بسیار ظریفی است که باید انجام دهیم.
تیمهای حاضر در آسیا هم نمایندگان ایران در آسیا هستند و هزینه کردهاند و به بازیکنان برای یک سال پول دادهاند که در آسیا قوی ظاهر شوند. شاید تیمی مثل فولاد هر ۱۰ سال یک بار شانس حضور در آسیا را پیدا کند و آن موقع به اینجا هم که رسیده بگویند ۴ بازیکنتان را به تیم ملی بدهید. از طرف دیگر هم کیروش حق دارد و میگوید نتیجه ۴ سال لیگ، حضور در جام جهانی است و به همین خاطر با یک کلاف پیچیده روبرو هستیم.
در این میان سوالی هم از سوی فدراسیون فوتبال مطرح شد که باشگاهها مهمترند یا تیم ملی. بین این ۲ میشود یکی را انتخاب کرد؟
هر ۲ مهم هستند. شما اگر باشگاه خوبی داشته باشید، مدیریت خوب باشد، مربی تیم خوب باشد؛ میتوانید یک تیم ملی قوی هم داشته باشید. الان همه، بازیکنان را متهم کردهاند و بازیکنان قربانی این مسئله میشوند که پول میلیاردی میگیرد، موی خود را به این شکل درست میکند، ماشین بنز سوار میشود و از این مسائل، اما چه مقدار از پول کلانی که وارد فوتبال ایران میشود به بازیکن میرسد؟ بقیه پول کجا میرود؟ همه با انگشت بازیکن را نشان میدهند که آخر فصل باید مالیات بدهد، جریمه میشود، ۴۰ درصد پول او را پرداخت نمیکنند و آخر سر چیزی به او نمیرسد.
پولی که وارد فوتبال ایران میشود مشخص نیست کجا میرسد، چون نه ساختمانی ساخته شده و نه زمینی درست میشود. باشگاه بسیار مهم است و به نظرم باشگاه خوب میتواند تیم ملی خوب به وجود بیارود اما قبل از این باید بنشینیم و یک برنامهریزی خوب انجام دهیم که لیگ چه زمانی شروع شود، چه زمانی به پایان برسد، باشگاههای آسیا را برنامهریزی کنیم که با لیگ تداخلی نداشته باشد و به این شکل مانند اروپا به مشکل نمیخوریم. الان چون باشگاههای آسیا تداخل دارد کمی مشکل است.
البته تقویم AFC هم مشکل دارد...
تقویم AFC از قدیم مشکل داشته و اکنون بهتر شده است. ما در وسط بازیها بوندسلیگا باید میآمدیم و در یک اردوی ۴۰ روزه به لبنان و کشورهای دیگر میرفتیم. مدیربرنامههای من در آلمان آن موقع میگفت باشگاه میگوید از اینجا حقوق میگیرید و میروید برای تیم ملی بازی میکنید و این مسئله مشکلات زیادی برای ما به وجود میآورد. اکنون بازیهای ملی آسیا با فیفا یکی شده اما هنوز لیگ قهرمانان آسیا مشکل دارد که امسال به جام جهانی هم خورده است.
چه کاری میتوان انجام داد؟
کار بسیار سختی است و من خودم را به جای مربی تراکتورسازی، استقلال، فولاد و سپاهان میگذارم که زحمت کشیدند و به آسیا صعود کردند اما اکنون میگویند ۴ بازیکنتان را میگیریم. از طرف دیگر هم باید خود را جای کیروش بگذارید که میخواهد تیمش را برای جام جهانی آماده کند اما بازیکنی ندارد. پاسخ دادن به این سوال کار بسیار سختی است.
با این شرایط اگر یکی از راههای نرمال یا ویژه را انتخاب کنیم، میتوانیم شانسی در جام جهانی داشته باشیم؟
فکر میکنم مانند دوران کودکی که همه درسهای خود را جمع میکردیم و شب امتحان به سرعت میخوانیدم تا نمره قبولی را بگیریم، تیم ملی هم همینگونه است. اگر فکر کنیم میتوانیم اردوی ۲ ماهه بگذاریم و به جام جهانی برویم تا یک کار فوقالعاده انجام دهیم، سادهنگری کردهایم. اگر برنامه بلند مدت چند ساله داشتیم الان مانند کشورهای دیگر نگران بودیم. الان کشورهایی مقل کره چه کاری انجام میدهند؟ آنها هم مانند ما مشکلات برنامه آسیا را دارند اما به تیم ملی بازیکن نمیدهند. برویم کرهجنوبی و ژاپن را ببینیم چه کاری انجام میدهند ما هم مانند آنها برنامهریزی کنیم. نمیگویم از آنها تقلید کنیم اما آنها هم مشکل ما را در برنامههای آسیا دارند، اما مانند ما به مشکل نمیخورند.
گرفتن چند امتیاز در جام جهانی برای ما ایدهآل است و با توجه به وضعیت تیمهای آرژانتین، نیجریه و بوسنی با چه نتیجهای باید از جام جهانی خداحافظی کنیم؟
خود من ورزشکار و فوتبالیست بودهام و زمانی هم که به جام جهانی رفتم فکرم صعود از گروه بود. یک ورزشکار باید فکرش همین باشد و بگوید که باید بالاتر بروم، پیشرفت کنم، صعود کنم و اگر این فکر نباشد نمیتواند کاری انجام دهد. به خصوص مربی که باید بیشتر به این موضوع فکر کند چون باید به بازیکنان انرژی و امیدواری بدهد، اما من یک سوال دارم. ما آمدیم آرژانتین، نیجریه و بوسنی را بردیم و با ۹ امتیاز هم از گروهمان صعود کردیم، آیا با این نتیجه تیم ما جهانی شده است؟ نباید به نتایج مقطعی نگاه کنیم و آن را پای خوب کار کردنمان بگذاریم و من معتقدم کسب نتایج آبرومند در جام جهانی برای ایران خیلی خوب است. نمیتوان در این مورد هم حرف زد، چون فوتبال حساب و کتاب ندارد و فکر نمیکنم کسی تصور میکرد ایران بتواند ۳ بازی خارج از خانه خود را در مقدماتی جام جهانی پیروز شود. نباید توقع را زیاد بالا ببریم، فوتبال ما همین است و با اینکه در آسیا تیم خوبی هستیم اما هنوز جهانی نشدیم.
* تیم ملی ۹۸ و ۲۰۰۶ قویتر از این تیم ملی بود
با کار کیروش دورادور آشنایی دارید. فکر میکنید او تاثیری روی فوتبال ایران گذاشته است؟
به نظرم تاثیری که کیروش داشت این بود که تیم ملی ما را به جام جهانی برد و نقش او در این صعود بسیار زیاد است.
اما با برانکو هم به جام جهانی رفتیم!
درست، با برانکو هم به جام جهانی رفتیم، اما آن موقع ما چند بازیکن لژیونر داشتیم؟ چند بازیکن داشتیم که در لیگهای اروپایی بازی کرده و پخته بودند؟ ما در زمان برانکو خیلی راحت به جام جهانی صعود کردیم و کارمان راحتتر بود.
شاید در جام جهانی ۲۰۰۶ و حتی در جام جهانی ۹۸ بازیکنانی مثل قوچاننژاد و دژاگه را نداشتیم که فوتبال را در اروپا فراگرفته باشند و به این شکل بتوانند به سرمربی تیم ملی کمک کنند.
ما در ۹۸ هم بازیکنی مثل علی دایی داشتیم که در بایرن مونیخ بازی میکرد و این بار هم معتقدم همین پافشاری کیروش بر اعتقاداتش مبنی بر اینکه بازیکنانی مانند قوچاننژاد باشند و برخی بازیکنان نباشند باعث شد ما صعود کنیم. کاری به این ندارم اعتقاد کیروش درست بود یا غلط اما او قاطع بودن خودش را نشان داد. خیلیها به او انتقاد کردند که به چه دلیل بازیکنان ۲ رگه را دعوت میکند اما کیروش پافشاری کرد که آنها را دعوت میکند، به آنها بازی میدهد و دیدید که یکی از همین بازیکنان مقابل کرهجنوبی باری ما گل زد و به جام جهانی رفتیم.
کیروش چون ایرانی نبود این صحبتها و حاشیهها روی او تاثیر نگذاشت. او حاشیهها را حس نکرد یا به آنها بی توجه بود، اما اگر یک مربی ایرانی روی نیمکت تیم ملی نشسته بود شاید زیر بار این فشارها استعفا میداد.
بحث این است که شما صعود تیم ملی به جام جهانی را یک موفقیت برای کیروش میدانید، در حالی که ما ۹۸ و ۲۰۰۶ هم به جام جهانی رفته بودیم.
به این دلیل که معتقدم در ۹۸ و ۲۰۰۶ تیم ملی ما قویتر از این تیم ملی بود و در ۲۰۰۶ راحتتر به جام جهانی رفتیم. این تیم سختتر به جام جهانی رفت و کیروش کار سختی را انجام داد. ما در مرحله اول مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶ کارمان گره خورده بود و مقابل اردن نیاز به برد داشتیم که از این مرحله به سختی عبور کردیم، اما بعد از آن در مرحله نهایی انتخابی کار سختی نداشتیم و حتی در بازی آخر مقابل ژاپن که تشریفاتی بود و ۲ بر یک شکست خوردیم، اعلام کردند نیازی به حضور لژیونرها نیست. این دوره اما کار ما خیلی پیچیده شد و اگر گل ازبکستان در بازی رفت قبول شده بود یا در قطر بازی مساوی میشد شاید به جام جهانی نمیرفتیم و با این شرایط به نظرم کار کیروش خوب و تاثیرگذار بوده است.
اکنون فدراسیون به فکر تدارک بازی دوستانه است. به نظرتان دیدار با تیمهای بزرگی مثل اسپانیا، ایتالیا و ... برای ما مفید است؟
بازی با این تیمها هم مفید است هم مضر! مضر از این جهت که ما مقابل اسپانیا بازی کنیم و با نتیجه بدی شکست بخوریم که از لحاظ روحی روی تیم ما تاثیر بگذارد یا بتوانیم نتیجه بگیریم که آن موقع باید ببینیم این تیمها با چه ترکیبی مقابل ما قرار گرفته اند. فکر میکنم تیمهای خوب اروپا از حالا برنامه خود را چیدهاند و بازیهای تدارکاتیشان بسته شده است.
کیروش هم در کنفرانس خبریاش گفته بود بازی ایران و برزیل دستاوردی نداشت و نتیجه آن صفر بود و روی این موضوع بحث کرد. با او موافق هستید؟
شاید ما اگر با اتریش، لهستان و تیمهای اروپایی که قدرت زیادی دارند اما نتوانستند به جام جهانی صعود کنند یا تیمهایی مانند کرواسی که سبک بازیشان شبیه به بوسنی است بازی تدارکاتی داشته باشیم برایمان مفیدتر باشد. بازی کردن مقابل این تیمها به مراتب دستاوری بیشتری نسبت به بازی کردن برابر نامهای بزرگ دارد که معتقدم حتی اگر بخواهیم با تیمی مانند برزیل بازی کنیم، بعید میدانم آنها با ترکیب اصلی خود برابر ایران بازی کنند.
خیلیها نگاهشان به آرژانتین و بازیکنی مثل مسی است در حالی که شاید نیجریه حریف خطرناکتری برای ایران باشد که در بازی اول هم باید برابر این تیم قرار بگیریم. با این حرف موافقید؟
ما با تیم نوجوانان آنها بازی کردیم و حالا باید با بزرگسالان آنها بازی کنیم. قدرت فوتبال نیجریه نسل به نسل انتقال پیدا میکند و آنها همیشه بازیکنان خوبی داشتهاند. با بازیکنان تیم ملی بوسنی هم تا حدودی آشنایی دارم که چند بازیکن آنها در بوندسلیگا بازی میکنند و حتی در لیگ برتر انگلیس حضور دارند و تیم خوبی هستند. این بوسنی آن تیمی نیست که قبل از جام جهانی ۲۰۰۶ با ما بازی کرد و ۵ بر ۲ باخت و به مراتب قویتر از آن موقع است.
* هیچکس از من دفاع نکرد
به بحث خودتان بپردازیم. زمانی که چند سال در تیم ملی حضور نداشتید و بعد از آن دادکان شما را به تیم ملی برگرداند و با اینکه گره کار تیم ملی در مقدماتی، مقدماتی جام جهانی را باز کردید، اما به این کار دادکان خورده گرفته شد که چرا شما را به تیم ملی بازگردانده است.
آن موقع ۲ موضوع بود، یکی اینکه من نمیخواستم به تیم ملی برگردم و مشکلاتی برایم به وجود آمده بود. یک بازی در زمان آقای بلاژویچ با تایلند داشتیم که بعد از آن نخواستم برای تیم ملی بازی کنم چون در تیم باشگاهیام شرایط خاصی وجود داشت. موضوعی که میخواهم به آن اشاره کنم را مهدی مهدویکیا کاملا به خاطر دارد. در دیدار دوم ما(هامبورگ) در بوندسلیگا با اشتوتگارت بازی داشتیم که من فیکس بودم و خیلی خوب هم بازی کردم و نمره خیلی خوبی گرفتم و در آن دیدار آنتونی یوبا بازی نکرد.
بعد از این بازی من برای دیدار دوستانه با تیم ملی ژاپن به تیم ملی دعوت شدم اما بازی نکردم. یک مربی روس هم به تیم ملی آورده بودند که نابغه بود و آن موقع عضله شکمم پاره شد و به این خاطر ۵ ماه را از دست دادم و این دوری ۵ ماهه من را اذیت کرد. این دوری زمانی هم بود که در اروپا ۳ بازیکن خارجی بیشتر نمیتوانستند در زمین بازی کنند و یوبا، مهدویکیا و کاردوزو به ترکیب آمدند و هامبورگ برای من بسته شد. بعد از آن هر چقدر رفتم و آمدم نتوانستم بازی کنم و وقتی دیدم رفتن من به تیم ملی فایدهای ندارد و نه تیم ملی میتواند به من کمک کند و نه من میتوانم به تیم ملی کمک کنم از تیم ملی خداحافظی کردم. هیچکس هم در آن زمان نپرسید چرا خداحافظی کردم، حالا باقی داستانها بماند که در بازیهای ۹۸ بانکوک در ۲ بازی ۳ گل زدم، پاداشش را هم گرفتم و بعد از آن در تیم ملی سکونشین شدم.
بیشتر توضیح میدهید؟
این مسائل تمام شده و دیگر نمیخواهم به گذشته بازگردم، اما موارد دیگری هم در زمان ریاست آقای صفایی فراهانی بود که برای بازی با نیوزلند با آقای دانشور هماهنگ کردم و به من گفتند برای این بازی نیایم، اما بعد از ۴۰ روز بر خلاف قولی که آقای دانشور به من داده بود، از من به فیفا شکایت کردند و نزدیک بود به خاطر این شکایت ۶ ماه محروم شوم. باشگاه بوخوم همان موقع به من گفت اگر ۶ ماه محروم شوی به صورت یک طرفه قراردادت را فسخ میکنیم و کسی نمیدانست آن زمان چه چیزی به من میگذرد. بعد از ۲ سال ناموفق بودن در هامبورگ تازه ۶ ماه بود به بوخوم رفته و در حال جان گرفتن بودم و یک دفعه چنین شکایتی پیش آمد.
شانسی که آوردم آن موقع آقای فراهانی رفتند و آقای دادکان به طور موقت به فدراسیون فوتبال آمدند که شکایت را هم پس گرفتند. آقای دادکان لطف کردند اما این موضوع از اول کار اشتباهی بود، چون آقای دانشور به من قول داده بود و برخلاف قولشان من را محروم کردند. آن موقع مدیربرنامههای من که آلمانی بود گفت: «وحید یک راه داری که به فیفا نامه بزنی و اعلام کنی که دیگر در تیم ملی بازی نمیکنی. چون ممکن است از ایران هر دفعه نامه بزنند و از تو شکایت کنند که این موضوع در باشگاه برای تو مشکل به وجود میآورد و باعث محرومیت تو میشود.» من هم این کار را کردم و به فیفا نامه زدم که من چند سال است در تیم ملی بازی نمی کنم و خداحافظی کردهام.
یعنی فقط همین مسئله بود؟
یک موضوع کوچک بود که من گفتم و ۱۰ موضوع را یکی کردم تا بگویم دلیل خداحافظیام چه بود. چون هر بازیکنی از نوجوانی و جوانی دوست دارد برای تیم ملی کشورش بازی کند و آخرین نقطه، تیم ملی است. وقتی من دیدم نمیتوانم به تیم ملی کمک کنم خداحافظی کردم که این تصمیم هم منطقی بود، اما زمانی که دیدم تیم ملی کشورم واقعا به من احتیاج دارد و از جام جهانی اوت میشود، آمدم، تمام تلاشم را کردم و فکر میکنم در صعود تیم ملی به جام جهانی نقش هم داشتم.
این دلایل من برای خداحافظی از تیم ملی بود و مسئله دیگر زمانهایی بود که من به تیم ملی دعوت میشدم و با مربیان صحبت میکردم و نمیآمدم. چون بازیهایی دوستانهای بود که نقشی نداشت و رقابت هم در تیم باشگاهیام سنگین بود و نمیشد این همه راه بیایم و بعد از یک بازی دوستانه دوباره برگردم. باز اگر در اروپا بودیم یک ساعت مسافرت بود اما به طور مثال برای بازی دوستانه با کرهجنوبی باید از این سر دنیا به کره میرفتم و با پرواز چهارشنبه شب به آلمان برمیگشتم که به این شکل جمعه شب میرسیدم. شنبه صبح با خستگی و شرایط آب و هوایی متفاوت به تمرین میرفتم و برای بازی روز یکشنبه با اتوبوس به شالکه میرفتیم و به خاطر خستگی افتضاح بازی میکردم که اینگونه در باشگاه هم لطمه میخوردم. به این خاطر برخی بازیهای ملی را با هماهنگی نمیرفتم.
آن موقع لژیونرهای دیگری هم بودند اما اینگونه تصمیم گیری فقط برای وحید هاشمیان بود!
هر کسی میتواند یک جور فکر کند، اما من برای اینکه یازده سال در آلمان دوام بیاورم باید چنین تصمیمهایی را میگرفتم و مهدویکیا هم شرایطش مانند من بود.
اما شما به یکباره حضور در تیم ملی را قطع کردید.
من دلایلم را برای اینکه چرا به تیم ملی نیامدم و اینکه چرا برای بعضی بازیها نمیآمدم را گفتم. اکنون نمیخواهم بعد از ۱۵ سال وارد ریز مسائل شوم که چرا این شرایط برای من به وجود آمد و پشت سر، مربی قدیمیام حرف بزنم که آبیها این طرف بودند و قرمزها طرف دیگری بودند یا در تیم ملی پارتی بازی میشد.
در این موضوع ابهام باقی مانده است.
ابهامی نیست. من یک بار در زمان آقای پورحیدری مصاحبهای انجام دادم و مواردی را گفتم که دیگر به تیم ملی دعوتم نکردند. آن موقع کسی نیامد بگوید که وحید اشتباه میگوید و هیچکس از من دفاع نکرد. من گفتم چرا تیم ملی باید برای ۲ تیم باشد و این و آن را بگذارند و بقیه بازی نکنند. یادم هست آن موقع بعد از اینکه از بازیهای بانکوک آمدیم آقای مایلیکهن که مربی شهرداری تبریز بود(و البته آقای ملاحی که مدیر باشگاهمان بود و از من دفاع کرد) مصاحبه کرد که حق این بچه (وحید هاشمیان) را خوردند و بعد از آن کسی نیامد بگوید هاشمیان که در بانکوک خوب بازی کرد، چرا بیرون گذاشته شده است.
آن موقع چه اتفاقاتی افتاد؟
بعد از اینکه مصاحبه کردم که در تیم ملی نصف پرسپولیسی هستند و نصف استقلالی کسی نگفت چرا وحید هاشمیان یک سال به تیم ملی دعوت نشد. بعد هم به مدیربرنامههای باشگاه هامبورگ گفته بودند وحید به این دلیل به تیم ملی دعوت نمیشود که یک مصاحبه کرده است. آیا آدم در کشور خارج به بازیکن هموطنش که ذخیره شده است کمک میکند یا باید بیاید این حرف را به مدیربرنامههای باشگاه او بزند؟ این مسائل ریزی است که من نمیخواهم آن را باز و گریه کنم و بگویم مظلومم. مسائلی بود که من همه آن را نمیگویم اما میگویم یک چیزهایی بوده که یک بازیکن میگوید نمیآیم. گفتم شما میخواهید باج و کولی بگیرید، من هم دیگر نمیآیم. لج من نه با تیم ملی بود، نه با مردم بود، نه با مطبوعات! قسمت دوم هم به همان مسائل که گفتم باز میگردد که برخی بازیهای ایران به اروپا نمیخورد یا من یک سال مصدوم بودم و نمیتوانستم تیم ملی را همراهی کنم. بعضی مواقع هم بازیهای دوستانهای بود که نیازی نبود بیایم و کار خوبی هم میکردم، چرا جوانی که خوب بازی میکرد و گل میزند نباید بازی کند؟
اما در فوتبال ایران اینطور مد شده که هر کسی داد و بیداد کند برنده میشود. شاید اگر وحید هاشمیان هم صدای بلندی داشت بیشتر بازی میکرد!
نمی خواهم بگویم بازیکن استثنایی بودم اما من به عنوان یک بازیکن ایرانی ۱۱ سال در آلمان بازی کردم که در این ۱۱ سال در هامبورگ که یک تیم خوب است بازی کردم، دوران طلایی بوخوم در این تیم بودم، در بایرن مونیخ که آرزوی هر کسی است به این تیم برود بازی کردم. زمانی قطر به بایرن مونیخ پول میداد که بازیکنش در تیم آماتورهای بایرن مونیخ تمرین کند اما ما بدون پارتی بازی به این تیم رفتیم و من چیزهایی که میخواستم را به دست آوردم. آنهایی که سر و صدا کردند رفتند و خیلی زود هم برگشتند! در ایران سر و صدا کردن فایده دارد و در اروپا سر و صدا کردن بی فایده است.
فکر نمیکنید آن زمان اگر مربیای مانند کیروش در تیم ملی بود، بیشتر شما را درک میکرد؟
به نظرم همینطور است اما آقای برانکو هم زمانی که سرمربی تیم ملی بود و من به تیم ملی برگشتم، شرایط را خیلی خوب درک میکرد.
درباره جام جهانی ۲۰۰۶ هنوز حاشیههایی باقی مانده و برخیها میگویند رفاقت بین بازیکنان بزرگ وجود نداشت. حتی این بحث به بازی هم کشیده میشد و برخی بازیکنان به برخی بازیکنان دیگر پاس نمیدادند. شما که در تیم حضور داشتید چقدر این مسئله را دیدید؟
من چنین چیزی ندیدم اما طبیعتا وقتی در یک تیم چند بازیکن مطرح وجود دارند و با عقاید مختلف و از تیمهای مختلف در یک جا جمع میشوند، برخی حرفها زده میشود و روزنامهها نیز اختلافاتی را ایجاد میکنند. اختلاف صددرصد بود اما من ندیدم که کسی به کسی پاس ندهد و در زمانی که من در تیم ملی بودم این مسئله را ندیدم.
سوال دیگر ما بازخورد معکوس بازیکنان در فوتبال ایران است. زمانی بازیکنانی مانند هاشمیان، مهدویکیا، کریمی یا دایی به اروپا میرفتند اما اکنون تیم ملی سراغ بازیکنانی میرود که در خارج از کشور رشد کردهاند و این چرخه به نوعی برعکس شده است. علت این موضوع چیست؟
به نظرم خیلی دلیل دارد. یکی اینکه وضع درآمد بازیکنان ما خوب شد. وقتی شما تلاش میکنید به یک لیگ بالاتر میروید این موضوع را هم در نظر میگیرید که از نظر درآمدی هم برای شما خوب میشود. زمانی ما آماتور و نیمه حرفهای بودیم و بعد یک دفعه افزایش قرارداد بازیکنان خوب شد. بازیکن راضی شد که اگر در ایران هم بماند، در آمدش نسبت به ایران خوب است و بعد از آن هم مشکل این بود که امارات به وجود آمد. بازیکنان ایرانی پیش خودشان می گفتند به امارات میروم، پول خوب میگیرم و مانند آلمان هم مالیات نمیدهم، آب و هوای خوبی هم دارد و لیگ سنگینی هم ندارد. فاصلهای با ایران هم ندارد و هر وقت دلم بخواهد به ایران میآیم و ایرانی هم در آنجا زیاد است و من فکر میکنم امارات یک مقدار به ایران ضربه زد.
مسئله دیگر هم جام جهانیهایی بود که موفق نشدیم صعود کنیم. چون ۲۰۰۶ که به جام جهانی رفتیم آندرانیک تیموریان و جواد نکونام لژیونر شدند اما دوره قبلی که صعود نکردیم هیچ بازیکنی به اروپا نرفت و در کلکسیون جام جهانی نبودیم. یکی دیگر از دلایل هم این است کشورهایی اروپایی مانند آلمان دیگر از ایران بازیکن نمیگیرند و از کشورهایی مثل لهستان، اتریش و ... بازیکن میگیرند که فرهنگ و زبانشان به هم نزدیک است و گران هم نیستند. بیشتر از اروپا بازیکن میگیرند تا بخواهند از آفریقا و آسیا بازیکنانی را بیاورند که تازه ببینند فرهنگ و بازیشان میخورد یا نه!
پس چرا از کشورهای شرق آسیا بازیکنان زیادی لژیونر میشوند؟
این موضوع بیشتر بحث تبلیغاتی دارد. چون وقتی از چین، ژاپن و ... بازیکن بگیرند، میدانند پخش تلویزیونی خواهند داشت و مثل برخی کشورهای دیگر نیست که بازی را از روی هوا بگیرند و بدون پرداخت پول هم بخش کنند. شرکتهای مختلفی اسپانسر این تیمها میشوند و این به درآمدزایی تیمهایشان هم کمک میکند. یادم میآید یک بازیکن ژاپنی که با مهدی همبازی بود قرار بود قراردادش فسخ شود اما چند شرکت ژاپنی اعلام کردند اگر قرارداد این بازیکن فسخ شود ما اسپانسرهای خود را بیرون میکشیم. این مسائل وجود دارد که تیمهای اروپایی از شرق آسیاییها بازیکنان بیشتری میگیرند و این سرمایهگذاری میشود تا محصولات و لباسشان را هم بفروشند. مطمئنا به این شکل کار شرق آسیاییها برای لژیونر شدن هم راحتتر است.
یعنی لژیونر نشدن به کیفیت بازیکنان کشورمان باز نمیگردد، چون بازیکنی که میخواهد به بایرن مونیخ برود باید کیفتیی هم داشته باشد تا بتواند در این تیم بازی کند.
مسلما این قضیه بی تاثیر نیست و ما در گذشته همیشه در لیگمان بازیکنی میآمد که ستاره میشد. ستاره نه از نظر اسمی بلکه از نظر استعداد فوتبالی و ما زمانی بازیکنانی مثل علی کریمی، مهدی مهدویکیا و قبلتر از اینها خداداد عزیزی را به عنوان ستاره معرفی کردیم و اکنون این چرخه دچار مشکل شده و بازیکنی که به چشم بزند را نداریم. شاید به همین دلیل باشد که کیروش به خارج میرود و میگردد تا برای ایران بازیکن پیدا کند و تیم ملی را تقویت کند. نمیگویم استعداد نداریم اما این استعدادها به خوبی پرورش داده نمیشوند.
اما بحث آکادمیها اکنون جدیتر پیگیری میشود.
درباره بحث آکادمی شما میتوانید کلی صحبت و یک آکادمی هم راهاندازی کنید اما وقتی زمینی برای تمرین کردن وجود ندارد شما بزرگترین آکادمی پرورش بازیکن در ایران را هم راهاندازی کنید فایدهای ندارد. زمین تمرین کجاست؟ بازیکنان کجا لباسهایشان را عوض میکنند و کجا دوش میگیرند؟ تغذیه آنها چگونه است؟ چند بازیکن در یک زمین تمرین میکنند؟ من یک بار به یک آکادمی رفتم و در یک زمین فوتبال ۱۰۰ بازیکن تمرین میکردند. ۴ تیم در یک زمین تمرین میکردند و حساب که کردم دیدم هر ۵ دقیقه یک بار توپ به پای بازیکنان میخورد و به این شکل استعداد بازیکن چگونه شکوفا میشود؟
*مدیربرنامهای که مشکل ایجاد میکند مدیربرنامه نیست
نوع زندگی بازیکنان در این موضوع تاثیر ندارد؟ اینکه بعد از تغییر تیمشان خودشان هم تغییر میکنند.
همیشه میگویند که فوتبالیستهای ایرانی پول زیادی میگیرند و انگشت اتهام به سمت آنهاست. پول زیادی وارد فوتبال ایران میشود اما چه مقدار از این پول به فوتبالیستها میرسد و بقیه این پول کجا میرود؟ هیچکس درباره این پول صحبت نمیکند. امارات یک مشکل بزرگ برای فوتبال ایران بود که خدا را شکر دیگر از ایران بازیکن نمیگیرند و آنها بازیکن را تنبل میکردند. نمیگویم زمین و امکانات حرفهای، اما تا وقتی که بازیکن تحت فشار مالی قرار نگیرد شاید انگیزهاش برای لژیونر شدن زود از بین برود.
یک بازیکن جوان میگوید من یک ماشین بخرم، یک آپارتمان هم بگیرم و مغازه هم داشته باشم کافی است و بعد فوتبال هم بازی نکردم طوری نمیشود اما بازیکنان دیگری هم هستند که میگویند میخواهم در فوتبالم پیشرفت کنم، به لیگ بالاتر بروم، میجنگم و از تیم دسته اول به لیگ میروم، به تیم بزرگتر و بعد به تیم ملی میرسم. شاید مشکل برخی بازیکنان ما نداشتن یک مشاور و مدیربرنامههای خوب است. مدیربرنامه این نیست که این تیم و آن تیم را ببیند و بازیکن را به آنجا ببرد، مدیربرنامه یعنی کسی که بتواند از نظر فکری بازیکن را بزرگ کند اما وقتی مدیربرنامه خودش برای بازیکن مشکل ایجاد میکند و تا صبح اجازه خوابیدن به بازیکن را نمیدهد این مدیر برنامه نیست. البته مدیربرنامه نباشد هم فرقی ندارد اما اگر مدیربرنامه خوبی داشته باشی میتواند به پیشرفتت کمک کند.
اکنون در ایران بازیکنانی وجود دارند که بتوانند وحید هاشمیان، مهدی مهدویکیا یا علی کریمی شوند؟
ما که جزو فوتبالیستهای استثنایی نبودیم و آن موقع یادم هست در محله ما بازیکن با استعدادتر از من وجود داشت، اما شانس به من رو کرد و در کنار آن تلاش هم کردم و توانستم در اروپا بازی کنم. ایران در فوتبال استعدادهای بسیار قوی دارد که دست کم گرفته میشود و خیلیها نمیدانند این استعدادها در ایران هستند. کشف این استعدادها یک مدیریت قوی و مربی خوب میخواهد و در ادامه نیز خود این بازیکنان باید بجنگند و با انگیزه و تلاششان به نقطههای بالا برسند. مطمئنم استعداد زیادی در فوتبال ایران وجود دارد اما من ۲ سال در فوتبال ایران نبودم و کسی را ندیدم. شاید اگر بودم تیم جوانان و نوجوانان را میدیدم و نظر میدادم اما در همین تیم نوجوانان که در جام جهانی بازی کرد بازیکنانی خوبی بود که با امکانات موجود خیلی خوب کار کردند.
اما بعد از ۲،۳ سال دیگری خبری از این بازیکنان نیست. چه شرایطی به وجود میآید که این بازیکنان بعد از نوجوانان و جوانان محو میشود؟
متاسفانه این مشکل همیشه در فوتبال ایران وجود داشته و بازیکنانی که در رده نوجوانان، جوانان و امید خیلی خوب بودند در برخی مواقع حتی به بزرگسالان هم نمیرسند. در گذشته یکی از دلایل محو شدن این بازیکنان صغر سن بود و یک بازیکن با تقلب در امیدها میدرخشید و چند سال بعد به دلیل بالا رفتن سنش توان درخشیدن نداشت. مشکل دیگر هم قرار نگرفتن این دسته از بازیکنان در یک سیستم خوب است. به طور مثال یک بازیکن جوان قصد دارد به تهران بیاید اما کسی نیست که بگوید کجا زندگی کند، از کجا پول بیاورد و چگونه رفتار کند که همین مسائل در ادامه باعث میشود این بازیکن جوان فوتبال را کنار بگذارد و به دنبال کار دیگری برود. بعضی وقتها دلایل کوچک باعث رسیدن یک بازیکن به بهترین نقطه و نابود شدن یک بازیکن دیگر میشود.
چه زمانی میتوانیم بگوییم فوتبالمان حرفهای شده است و مربیان و بازیکنان ما به سمت حرفهای شدن حرکت کردهاند؟
موضوع حرفهای شدن فقط برای بازیکنان و مربیان نیست. متاسفانه ما مدیران، برنامهها و حتی تدارکات تیمهایمان هم حرفهای نیست. اینجا اگر بازیکن در تمرین عرق کند و از تدارکات لباس جدید بخواهد، تدارکات به بازیکن لباس نمیدهد، در حالی که این عرق باعث میشود بازیکن به لحاظ تنفسی هم دچار مشکل شود. این حرفهای شدن باید از تدارکات شروع شود تا به بازیکن، مربی و مدیر برسد. این موارد باید در ایران جا بیفتد و ۲۰ سال این روند طی شود و نسل تغییر کند تا به مرور فکر ما هم حرفهای شود.
یادم میآید سال ۹۰ تیمهای ژاپنی بازیکنان پیر برزیل یا لیت بارسکی را خریدند که همه ژاپنیها را مسخره کردند، اما هدف آنها این نبود که این بازیکنان به تیمهایشان کمک کنند، بلکه آنها را به فوتبالشان بردند تا به بازیکنان جوانشان نشان دهند یک بازیکن حرفهای چگونه زندگی میکند تا بازیکنان جوان یاد بگیرند. به همین دلیل ما هم باید کم کم شروع کنیم و حرفهای شدن آمپول و کتاب نیست که آن را به سرعت تزریق کنیم. من هم نمیدانم چگونه باید این مسئله حل شود و باید چند کارشناس که حرفهای هستند و کار کردهاند بنشینند و این مسئله را کارشناسی کنند و با برنامهریزی پیش برویم.
شما قبل از این گفته بودید ما باید به دنبال حرفهای شدن در بخش مدیریت باشیم و وقتش رسیده که مدیران خارجی را به فوتبالمان بیاوریم تا مدیران باشگاهها حرفهای شوند. فکر میکنید ضعف مدیریتی چقدر در فوتبال ما دیده میشود؟
اکنون رئیس فدراسیون فوتبال آلمان به هیچ وجه فوتبالی و حتی قدیمی هم نیست. اگر اشتباه نکنم مایر در مجلس بود، اما اینها مدیران قدرتمندی هستند که آدمهای قدرتمند فوتبال را به مجموعه خود اضافه میکنند و مثلا ماتیاس سامر وارد فدراسیون فوتبال آلمان میشود. مدیران ما فوتبالی که نیستند هیچ، مجموعهشان هم فوتبالی نیست و تا متوجه شوند که فوتبال چیست برکنار میشوند. اکنون ثبات مدیریتی نیست و مدیران ما نمیدانند فردا هستند یا نه. نیازی نیست حتما مدیران ما فوتبالی باشند اما باید از فوتبالیهای قوی در مجموعه خود استفاده کنند و این مسئله نیز در فوتبال ایران به وجود نمیآید چون ثبات مدیریتی وجود ندارد و یک نفر که مدیریت فوتبال را یاد میگیرد باید برود یک نفر دیگر جایگزین او شود. به نظرم باید در مدیریت فوتبالمان به خصوص در باشگاهها تجدید نظر کنیم و فقط مربیانمان را به کلاسهای مربیگری نفرستیم، مدیرانمان را هم به کلاس بفرستیم.
* فوتبال در هیچکجای دنیا ورزش پاکی نیست
فکر میکنید چقدر مشکلاتی که در دوران بازیگری داشتید در دوران مربیگری هم با آن روبرو شوید؟
فوتبال در هیچکجای دنیا ورزش پاکی نیست، چون پول و سیاست روی آن تاثیرگذار است. من مانند دوران بازیگری در مربیگری هم تلاش خودم را میکنم، اگر موفق شدم که شدم و اگر نشدم اصراری ندارم. چون فوتبال همه زندگی من نیست و به خاطر فوتبال همه چیز را نابود نمیکنم.
مشکلی که با باشگاه پرسپولیس داشتید چه بود؟
من در دوران فوتبالم با هیچ باشگاهی مشکل نداشتم و در همین تیم نیندورفر که از آنها جدا شدم قرار است به تمریناتشان بروم و با آنها خداحافظی کنم. وقتی در جایی کار میکنید امکان ندارد با بازیکن، مربی، مدیر یا ... به مشکل نخورید، اما مشکل من با پرسپولیس مربوط به زمانی است که مجبور شدم مالیات زیادی بابت حضورم در این تیم پرداخت کنم. مالیات ۵ درصد از قراردادم را که قرار بود باشگاه پرسپولیس پرداخت کند پرداخت نکرد و مجبور شدم علاوه بر پرداخت این ۵ درصد جریمه هم بدهم. نمیخواستم وقتی به ایران میآیم و قصد بازگشت به آلمان را دارم به من بگویند ممنوعالخروج هستم و این موضوع برای من خوب نیست. مجبور شدم بابت پولی که نگرفتم مالیات پرداخت کنم و مطمئنا اگر این موضوع را برای آلمانیها تعریف کنم مسخره میکنند و باورشان نمیشود بابت پولی که نگرفتم مالیات داده باشم. هر کسی جای من بود ناراحت میشد.
همین مشکل باعث شد برای بازی ستارگان میلان و پرسپولیس به ایران نیایید؟
من از باشگاه پرسپولیس ناراحت بودم اما این نارحتی اصلا دلیلی نداشت که بخواهم برای بازی با میلان نیایم. تاریخ بازی تیم ما موجود است و همه میتوانند آن را ببینند. پرسپولیس روز پنجشنبه بازی داشت و نیندورفر هم باید جمعه بازی میکرد که این بازی را هم ۶ بر ۳ بردیم و من تنها به خاطر تعهدی که داشتم نتوانستم بیایم. اگر میخواستم بیایم مطمئنا باشگاه نیندورفر مخالفت نمیکرد و به من میگفت که به ایران بیایم اما وجدان خودم راضی نبود. این اولین مسئله و دومین مسئله هم از نظر من این بود که پرسپولیس بازیکنان اصیلتر و قدیمیتر از من هم داشت که در این بازی به میدان بروند.
اتفاقا همین بحث هم شد و خیلیها میگفتند وحید هاشمیان پرسپولیسی نیست، در حالی که چند ماه پیش بازی خیریهای در هامبورگ برگزار شد و شما به خاطر ۲ سال حضور در این تیم به بازی خیریه دعوت شدید و با مهدویکیا به میدان رفتید. حتی گفتید بعد از چند سال هنوز سایز پیراهن شما را داشتند. یکی از پیشکسوتان پرسپولیس هم اعلام کرده بود مهدویکیا اسطوره پرسپولیس نیست. به نظرتان چرا این رفتارها در ایران میشود؟
در هامبورگ از من قدیمیتر وجود دارد و بازیکنان آلمانی هستند که از من معروفتر هستند و سالهای بیشتری هم در هامبورگ بازی کردند. ۲ سال در این تیم بازی کردم و اکنون هم ۲ سال است که در هامبورگ زندگی میکنم و بازیکنانی بودند که از من قدیمیتر باشند اما هامبورگیها من را دعوت کردند. نمیدانم این حرفها چیست، گاهی اوقات آدم بیکار که میشود حرف هم زیاد میزند.
شما یک سال در بایرن مونیخ بازی کردید و ۲ سال در پرسپولیس. اسمتان در جمع بازیکنان برتر بایرن مونیخ است اما در پرسپولیس شما را پرسپولیسی نمیدانند و میگویند هاشمیان پاسی است. دلیل این تفاوتها در ایران و آلمان را میدانید؟
من در هر زمانی و در هر تیمی که بودم، تلاش کردم بهترین بازی را انجام دهم و برای تیمم مفید باشم. سالی که به پرسپولیس آمدم با این تیم قهرمان جام حذفی شدیم اما بعد از آن تیم وارد حاشیه شد و حتی زمانی هم که من مصدوم شده بودم تیم نتیجه نمیگرفت. تبعات این حاشیهها باعث شد من هم نتوانم آنطور که در نظرم بود باشم و در پرسپولیس عملکرد خودم را نداشته باشم. در بایرن مونیخ که یک تیم بزرگ در دنیاست بازی کردم و خوشحالم در پرسپولیس هم که یک تیم معروف در ایران است بازی کردهام.
شما نگاه کنید که بهروز رهبریفرد بازیکن فتح بود و بخواهند اکنون به او بگویند تو پرسپولیس نیستی و بازیکن فتح بودی! یا مثلا من در تهران به دنیا آمدم و پدر و مادرم در اصفهان هستند بگویند تو تهرانی نیستی و اصفهانی هستی! اکنون در تیم ملی آلمان بازیکنانی هستند که آلمانی نیستند، اما این حرفها در آنجا نیست. ما به آنها نژادپرست میگوییم و کلی پشت سرشان حرف میزنیم بعد خودمان قومیت یکدیگر را مسخره میکنیم و مثلا میگوییم تو اصفهانی هستی! میگوییم تو ۲ روز در پاس بودی و آن یکی ۲ روز در استقلال بازی کرده است. به نظرم این صحبتها حتی ارزش فکر کردن هم ندارد و بگذارید هر کسی هر چیزی میخواهد بگوید.
*به تیم یک شهر تجاوز کردند
به عنوان بازیکن سابق پاس درباره انتقال این تیم به همدان و اینکه اکنون دوباره بحث بازگشت پاس به تهران است چه نظری دارید؟
کسانی که به جبهه رفتند و شهید شدند ارزش بالایی دارند، اما این درست نیست به اسم شهیدان یک شهر تیمی را به آن شهر ببریم و این اصلا منطقی نیست. حتی شهیدان هم این مسئله را دوست ندارند، چون آنها به جبهه رفتند از کشور دفاع کردند تا به ایران تجاوز نشود، آن وقت خودمان در داخل کشور به تیم یک شهر دیگر تجاوز میکنیم.
روزی که پاس به همدان رفت من در برنامه ۹۰ صحبت کردم و فیلم آن هم موجود است که چه حرفهایی زدهام. گفتم این تیم به شهرستان میرود و بعد از ۲، ۳ سال به لیگ دسته یک میرود و دیگر اسمی از آن باقی نمیماند. همین هم شد و اکنون هم اگر بخواهند پاس را دوباره به تهران باز گردانند باید ۲،۳ سال روی این تیم کار شود تا تیم شکل بگیرد. پاس اگر به تهران آمد نباید از لیگ شروع کند و بهترین راه این است از لیگ دسته اول خود را بالا بکشاند. شاید ۲۰ میلیارد هم به این تیم تزریق شد و در لیگ نتیجه گرفت اما این نتیجه گرفتن فایده ای ندارد.
پاس اگر قرار است به تهران برگردد دوباره باید به نیروی انتظامی سپرده شود، چون این تیم برای نیروی انتظامی بود و اکنون هم به یک پشتوانه قوی نیاز دارد. این کار اشتباه بود و فکر کنید الان بخواهند سپاهان را به مس سرچشمه بدهند، چون مردم سرچشمه آدمهای خوبی هستند. سپاهان یک تیمی قدیمی و ریشهدار مانند دورتموند آلمان است و نایب قهرمان آسیا شده که نباید با تیمها اینگونه رفتار شود.
خودتان هم در فوتبال کار اشتباهی کردهاید یا تصمیم اشتباهی گرفتهاید که الان پشیمان باشید و بگویید اگر تصمیم دیگری میگرفتم بهتر بود؟
اسم این را باید تجربه گذاشت و برای کسب تجربه هم باید تاوان داد و شکست خورد. کاری که خوب بوده را نمیبینید، چون موفق بودید اما وقتی که کار اشتباهی میکنید متوجه اشتباهتان میشوید. مثلا آن زمان من را دورتموند، بایرن لورکوزن، بایرن مونیخ، اشتوتگارت و شالکه میخواستند اما الان هم از من بپرسند به آن زمان برگردی کدام تیم را انتخاب میکنی دوباره بایرن مونیخ را انتخاب میکنم چون تصمیماتی که در هر زمان گرفتم از نظر خودم بهترین تصمیم بود.
میدانستم کار کردن در بایرن مونیخ سخت است و حتی فرینگس که یکی از بهترینهای فوتبال آلمان بود نتوانست در این تیم کار کند یا گومز به همین شکل به مشکل خورد اما فوتبال یک قانون نانوشته دارد. شاید اگر من را در یک بازی بایرن مونیخ در ترکیب میگذاشتند و ۲ گل هم میزدم همه میگفتند وحید بهترین تصمیم را گرفته و به همین دلیل نمیتوانی بگویی در فوتبال چه کاری درست است و چه کاری غلط، اما صددرصد اگر به گذشته برگردم در برخی مسائل تصمیم دیگری میگیرم. مثلا اگر به گذشته برگردم در برخی رفتارها، مصاحبهها و موقعیتهای گلزنی که در آن قرار داشتم طور دیگری تصمیم میگیرم و آن موقع تجربه این کار را نداشتم.
*برزیل شانس اول قهرمانی است
کدام بازیکن را بهترین بازیکن سال جهان میدانید؟
من قبل از اینکه به آلمان و بایرن مونیخ بروم این تیم را دوست داشتم و اکنون هم این تیم را دوست دارم. دوست دارم ریبری بهترین بازیکن جهان شود، چون بایرن مونیخی است. اتفاقا یک مصاحبه هم از او خواندم که در گذشته در ایستگاه قطار کار میکرد و بنایی کرده و زندگی خیلی سختی داشته است. زندگیاش را که خواندم تحت تاثیر قرار گرفتم و به خاطر این تلاشش خیلی دوست دارم او بهترین بازیکن جهان شود.
فکر میکنید کدام تیم در جام جهانی قهرمان میشود؟
میگویند آب و هوای برزیل خوب نیست و مربی تیم ملی آلمان هم از آب و هوای این کشور میترسد و به این شکل تیمهایی که از اروپا به برزیل میروند به مشکل خواهند خورد. فکر میکنم برزیلیها نگذارند جام از این کشور خارج شود و شانس اول برزیل است. اسپانیا تیم خوبی دارد و آلمان هم فوتبال خوبی بازی میکند اما فکر میکنم متاسفانه امسال هم موفق نشود مقام بیاورد. شاید تیمی مثل اروگوئه هم که به سختی به جام جهانی آمد شگفتیساز شود.
ارسال نظر