طنز؛ توصیههایی به عروس جدید قصر باکینگهام
طيبه رسول زاده در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: خانم مگان مارکل سلام. با اینکه میدانم هنوز از آن عروسی پر زرق و برق خستهای و با آن همه بریز و بپاش چشم همه عروسهای قصر باکینگهام را درآوردی، مخصوصا آن کاترین چشم سفید، ولی اگر دست و بالت خالی شد بنشین توصیههای من را بخوان که به نفعت است.
طيبه رسول زاده در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: خانم مگان مارکل سلام. با اینکه میدانم هنوز از آن عروسی پر زرق و برق خستهای و با آن همه بریز و بپاش چشم همه عروسهای قصر باکینگهام را درآوردی، مخصوصا آن کاترین چشم سفید، ولی اگر دست و بالت خالی شد بنشین توصیههای من را بخوان که به نفعت است.
عزیزم برو خدا را شکر کن که مادر شوهر نداری. چون اگر با پرنسس دایانا دعوایت میشد، به خاطر محبوبیت و زیباییش همه حق را به او میدادند. این انگلیسیها عقلشان به چشمشان است. ولی خیلی هم خوشحال نباش. چون به جای آن، مادربزرگ شوهرت زنده است و حالا حالا هم قصد مردن ندارد. نگاه نکن لباس صورتی میپوشد و توی دوربینها لبخند میزند. اینکه میگویند چیزی توی دلش نیست هم دروغ است. کافی است کمی نیشت بیش از حد باز شود یا با یکی از فامیلهای شوهرش گرم بگیری، چنان چشم غرهای میرود که مجبور شوی با چشم گریان قید همه شهرت و ثروتت را بزنی و بروی ور دل مادرت بشینی.
مگان جان حواست به این دخترخاله شوهرت باشد. توی عروسی خیلی به خودش رسیده بود و هی به داماد لبخند میزد. جای خواهری خوش بر و رو هم هست. تازه ملکه اینها خیلی برایشان ازدواج فامیلی مهم است و به این راحتیها با دختر غریب جوش نمیخورند. از یکیشان شنیدم که میگفت: «مگر مگان اسم پسر نیست؟» و بقیه هم هرهر خندیدند. ولی تو به این حرفها توجه نکن. برای پرنس هری یک قرمهسبزی خوشمزه بپز که در خانه پابند شود. نگذار خیلی هم با خالههایش رفت و آمد کند. اینها خیلی بچه دوستند. اگر یک پسر برایش بیاوری دهان همهشان بسته میشود. نگاه کن کاترین نرسیده چنان پرنس ویلیام را انداخت توی خرج و مخارج پوشک و شیرخشک که هنوز نتوانسته کمر راست کند.
میدانم برای عروسیات جورج کلونی و دیوید بکهام را دعوت کردی که به شوهرت نشان دهی با وجود چنین همکارهایی باز هم با تو ازدواج کردم. ای بلا گرفته! تو هم خوب از این روباههای پیر یادگرفتیها. ولی مراقب باش خیلی با اینها خوش و بش نکنی که فامیل شوهر برای آدم حرف در میآورند.
خوب کردی که لباس عروسی ساده پوشیدی و آرایشت هم کم بود. با این سیاست خواستی نشانشان دهی در اوج سادگی از خیلیهایشان که کلی بزک دوزک کردهاند، سری. ولی نباید خرج آرایشگاه را صرف مراسم عروسی میکردی. هر کاری کنی آخرش مردم حرف در میآورند که: کبابش سرد بود، جوجهاش خوب نپخته بود و ژله کم دادند. تازه بعضیها میگفتند شیرینی عروسی هم خشک بوده. پس قید پاتختی را بزن و به جایش شماره کارت بده که هر کس هرچقدر خواست به حسابت بریزد. اینجوری مجبور هم نیستی قیافههای مزخرفشان را تحمل کنی. چهارتا پتو و سه تا قندان پیرکس ارزشش را ندارد.
درست است فمینیست بودی و از حقوق زنان دفاع میکردی. ولی حالا که به قصر آمدهای، باید همه اینها را کنار بگذاری. آخر باکینگهامیها خیلی سنتیاند. نگاه نکن اینجا خارج است. اینها هنوز با اسب رفت و آمد میکنند و سوار کالسکه میشوند و شمشیر به کمرشان میبندند. پس هر کاری تا الان میکردی را فراموش کن و با همین حقوق بخور و نمیر شاهزادگی بساز؛ چراکه چه بخواهی چه نخواهی تو دیگر مگانِ هری هستی.
نظر کاربران
عالی بود تفاوت های فرهنگی ما و اونا رو خیلی خوب نشون داده بود.
واقعا عالی بود
قلم ت طلاست;-)