طنز؛ مرتضوی زیر درخت آلبالو گم شده...
شهرام شهيدي در ستون طنز روزنامه شهوند نوشت: راستش توجه به بازیها و ترانههای فولکلور خیلی کار خوبی است. برای همین تحریریه شهرونگ را نشاندیم دور هم گفتیم بیخیال سیاست بشوند و به یاد کودکیها ترانهها و بازیها را با هم مرور کنیم و اگر کسی بلد نیست آنها را یادش بدهیم. این شد ماحصل بازی و ترانهخوانی کودکانه تعدادی آدم بزرگ روزنامهنگار؛ حتما آخرش میگویید شما درستبشو نیستید.
شهرام شهيدي در ستون طنز روزنامه شهوند نوشت: راستش توجه به بازیها و ترانههای فولکلور خیلی کار خوبی است. برای همین تحریریه شهرونگ را نشاندیم دور هم گفتیم بیخیال سیاست بشوند و به یاد کودکیها ترانهها و بازیها را با هم مرور کنیم و اگر کسی بلد نیست آنها را یادش بدهیم. این شد ماحصل بازی و ترانهخوانی کودکانه تعدادی آدم بزرگ روزنامهنگار؛ حتما آخرش میگویید شما درستبشو نیستید.
ترانه فولکلور نخست: اتل متل توتوله... مرتضوی چه طوره؟... هم حکم داره هم زندون... نکنه رفته هندستون؟... رجل سیاسی بستون... اسمشو بذار سعید جون...هاچین و واچین... (ادامه بازی به دستور اتاق فرمان قطع شد.)
بازی دوم: مرتضوی زیر درخت آلبالو گم شده ... سواد داری... نچ نچ... بیسوادی؟ ... نچ نچ... پس تو را...حت...گول...می...خو...ری!
بازی سوم: یه حُکم خوبی داشتم، خوب نگهش میداشتم... کسی منو نبردش ... حرص منو نخوردش... شغال باغ بالا ... بریم ددر ایشالّا ... همگی بگید ایشالّا ... ایشالّا... حکممو من گرفتم ...ای کاش یه روز به چنگش ... نیفتم نیفتم ... همگی بگید ایشالّا ... ایشالّا ...نه بوم، نه در، نه ایوون ... نه لانه و شبستون ... نه آتیش و خاکستر ... اگه گفتین چی چی پر؟ گنجشک پر؟ کلاغ پر؟ ... کبوتر دلم پر؟ گلدون پُرگلم پَر؟...چراغ ایوونم پر؟ مرغ شبستونم پر؟ ....مرتضوی جونم پر! .... همگی بگید ایشالّا ... ایشالّا...
بازی چهارم: روزنامه میگه قار قار... مسئول میگه زهرمار... سردبیر میگه ولش کن... لباس سیا تنش کن... از دفتر بیرونش کن.
بازی پنجم: یه حکم دارم قلقلیه... سرخ و سفید و آبیه ... میزنم زمین هوا میره ... نمیدونی تا کجا میره ...من این حکم را نداشتم...مشقامو خوب ننوشتم... (باز از اتاق فرمان چپ چپ نگاه کردند.)
بازی ششم: اين بازی رو كي ساخته؟ مرتضوی جون ساخته... سهو قلم چون داشته. سهوی خونه رو ساخته...حکم اومده، كدوم حکم... حکمی كه توي خواب بود ... كدوم خواب؟... خوابي كه تو چشاته... كدوم چشم؟ ... چشمي كه تو سرش بود... کدوم سر؟ ... سری که باد آوردش... کدوم باد؟ بادی که بو را آورد... کدوم بو؟ ... بویی که بوی نا بود... کدوم نا؟ ... نایی که از جونم رفت... کدوم جون؟ ... جونی که آب برده ... قصه را خواب برده.
بازی هفتم: دویدم و دویدم ... سر کوهی رسیدم ... دو تا مقامو دیدم ... یکیش بهم حکم داد ... یکیش بهم سهو داد ... حکم ُ گذاشتم تو جیب... سهوُ دادم به دوستم... دوستم بهم بلیت داد ... بلیتُ دادم به یکی ... یکی بهم دلار داد... دلار ُ دادم به صراف... صراف بهم فحش داد ...
بازی هشتم: مرتضوی طلایی... گونهت سرخ و حنایی... حکم خود را شکستی... چگونه بیرون جستی؟... گفتا جایم تنگ بود... دیوارش از سنگ بود... نه پنجره نه در داشت... نه کس ز من خبر داشت...گفتم چنین جای تنگ... نیاورد به جز ننگ... به خود دادم یک تکان...مثل رستم پهلوان... قفس خود را شکستم... یکباره بیرون جستم.
نظر کاربران
جالب بود
چقدر مسخره
عالییییییییییی بود
نکنه دکل هاي نفتي گم شده هم زیر درخت آلبالو پنهان شده باشد!؟
فقط اولیش..عالی
این اهالی روزنامه شهروند هم مثل اینکه یه نمه خول شدن،،،خداشفاتون بده،،،دیگه نمیدونید چیکارکنید که روزنامتون فروش بره!!!!!!!