علیرضا کاردار در روزنامه ایران نوشت: نوشتن در ستون روزهای پنجشنبه خیلی سخت است. چون هرچه خبر بوده در طول هفته بقیه کار کردهاند و ته دیگش هم به کسی که پنجشنبه میخواهد بنویسد نمیرسد. البته این روزها کلاً نوشتن در هر روز هفته سخت شده است. هر کدام از سوژهها یک محدودیت و معذوریتی دارند که نمیشود بهشان پرداخت.
علیرضا کاردار در روزنامه ایران نوشت: نوشتن در ستون روزهای پنجشنبه خیلی سخت است. چون هرچه خبر بوده در طول هفته بقیه کار کردهاند و ته دیگش هم به کسی که پنجشنبه میخواهد بنویسد نمیرسد. البته این روزها کلاً نوشتن در هر روز هفته سخت شده است. هر کدام از سوژهها یک محدودیت و معذوریتی دارند که نمیشود بهشان پرداخت.
از یک طرف دست و دلمان نمیرود از کشتی سانچی و کمک چینیها بنویسیم که داغ دلمان را تازه میکند و ممکن است وسطش قاطی کنیم و کار دست خودمان بدهیم. رئیس جمهوری قبلی هم که مدتی است خبری ازش نیست و دست ما را لای پوست گردو گذاشته و نمیتوانیم طنز بانمکی بنویسیم. اگر بخواهیم از تلویزیون بنویسیم، میترسیم بهمان انگ بزنند که چرا دائم تلویزیون را میکوبید. اینکه خودش کوبیده خدایی هست، شما دیگر دست از سرش بردارید و بگذارید لای آباژورها و برنامههای طنز و نوارهای سیاه و طراحان مفهومی و علاقهمندان به فیلترینگ و جومونگش، بسوزد و بسازد. همین تلویزیونی که رئیس سابقش گفته: «خبر دروغ توهین به مخاطب است و باید کسی که خبر دروغ میدهد هو بشود.» نمیشود که به جای نوشتن، بنشینیم از صبح تا شب هوش کنیم.
یا بخواهیم از شهرداری و انتصاباتش بنویسیم، تف سر بالاست که خودمان این شورای شهر را انتخاب کردیم و این بار ما باید بسوزیم و بسازیم و دم نزنیم.
از فیلترینگ هم آن قدر نوشتیم که دیگر خز شد و بهتر است فعلاً چیزی نگوییم تا باز انگشت و دست و پای کسی روی دکمهاش نرود و دوباره به دوران ماقبل پارینه سنگی باز نگردیم. همین که دائم دست و دلمان میلرزد که باید از پیام رسانهای داخلی که قرار است هرکدام ۵ میلیارد تومن وام بگیرند استفاده کنیم، کافی است. کم آبی و خشکسالی و فاجعهای که تابستان سال آینده به انتظارمان نشسته و وضعیت زلزله زدگان و حذف یارانه و گرانی بنزین و این چیزهای پیش پاافتاده هم که تکراری شده و دیگر کسی تحویل نمیگیردشان.
در حوزه فرهنگ هم که وقتی پوستر جشنوارهمان شکلک رایانهای باشد یا تدریس زبان انگلیسی را از دبستانها حذف کنیم، ما چه بنویسیم تا از شدت طنز خبر کم نکنیم؟ تازه اگر بنویسیم وزارت ارشاد اجازه نمیدهد در داستانی مرد غریبه زن غریبه را خفه کند، خود شما لیچار بارمان میکنید که چرا برای چند تومان حق التحریر، خبر کذب اشاعه میکنیم و باز شر میشود برایمان.
با این توصیفات، تنها خبری که این هفته برایم مانده و میشود با آن شوخی کرد این است که «قیمت کاسکو اگر با عشوه حرف بزند ۷ میلیون تومان است و اگر حرف رکیک بلد باشد، ارزانتر است.» بیا! هنوز این مطلب منتشر نشده، گروههای طرفدار حیوانات و حامیان حقوق «با عشوه حرف زنندگان» و فراخوانهای «مبارزه با حرفهای رکیک» و حتی «طرفداران آزادی بیان کاسکوها» دارند شال و کلاه میکنند بروند ازمان شکایت کنند. اینم از این!
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر