رضا فیاضی: مرگ را باور کنیم تا زندگی راحت شود
رضا فیاض می گوید: از دست دادن عزیزان سخت است اما کاری نمیشود کرد؛ نوبت ما هم میرسد. این همیشه شعار من است اگر مرگ را باور کردی زندگی سادهتر میشود.
جام جم: یکی از خاطرهانگیزترین آثار مرضیه برومند، مجموعه «خودرو تهران - ۱۱» است که سال ۷۶ -۷۵ از شبکه تهران پخش شد. این سریال که این روزها دوباره روی آنتن شبکه پنج سیما رفته، مجموعهای اپیزودیک است که ماجرای گردش یک پراید میان خانوادههای مختلف و از طبقات متفاوت جامعه را تعریف و به این بهانه بیننده را در هر قسمت با قصه تازهای همراه میکند.
شما یکی از بازیگران سریال خودرو تهران - ۱۱ هستید که این روزها دوباره از شبکه پنج در حال پخش است. چه شد به این مجموعه پیوستید؟
من از سالها پیش با مرضیه برومند همکاری میکردم. اصلا آغاز کار بازیگریام در تهران با ایشان بود. من ورودی سال 54 دانشکده هنرهای زیبا هستم و مرضیه خانم سال بالایی ما بود. یک گروه تشکیل داد و من از آن ابتدا با آنها کار میکردم. مثلا «یک، دو، سه همه با هم» یک تئاتر ترکیبی عروسکی بود که من و مسعود کرامتی در آن نقش روباه را داشتیم. سال 55 من و خانم برومند یک سریال با نام گلباران بازی کردیم. ایشان نقش ننه سرما و من نقش توفان را داشتم. فکر میکنم رضا بابک نویسنده و کارگردان بود.
سریالی مثل خودرو تهران - ۱۱ چه ویژگیهایی دارد که تماشایش بعد از ۲۰ سال، همچنان برای مخاطب جذاب است؟
باتوجه به اینکه آن زمان تعداد شبکهها کمتر بود ولی کیفیت برنامهها بهتر بود. الان تعداد زیادی شبکه داریم که نمیشود گفت همه برنامههای آنها جذابیت دارد.بودجه مناسبی هم برای کارها تعریف نمی شود. این به شرایط اقتصادی هم برمیگردد که همه ما با آن دست به گریبانیم و برایمان قابل فهم است.امیدوارم در این شرایط کنار هم بایستیم تا از بحران عبور کنیم.
خاطرهای از سریال خودرو تهران - ۱۱ دارید؟
خاطرهها زیاد است. یادم میآید رضا ژیان تازه از آمریکا به ایران آمده بود و تا جایی که به خاطر میآورم در این مجموعه نقش راننده را بازی میکرد و من نقش استوار را داشتم. آقای ژیان باید یک مسیر کوتاه را با ماشین عقب عقب میآمد اما بلد نبود و برای همین مجبور بود برای برداشتهای بعدی مدام دور بزند تا سر جای اولش بایستد، در صورتی که کافی بود خیلی کم دنده عقب بیاید.
مثل مرحوم ژیان، بسیاری از جمله فهیمه راستکار، حمیده خیرآبادی، مرتضی احمدی و سروش خلیلی در این مجموعه حضور داشتند که امروز در قید حیات نیستند.
بله. ما اخیرا آقایان عزتا... انتظامی و ضیاءالدین دری را هم از دست دادیم. من با هر دو عزیز کار کرده بودم. هیچ وقت کار کردن در کنار استاد انتظامی را فراموش نمیکنم. در روز واقعه و چند کار دیگر با ایشان همکاری داشتم و برای آقای دری هم در کلاه پهلوی بازی کردم.
از دست دادن این عزیزان سخت است اما کاری نمیشود کرد؛ نوبت ما هم میرسد. این همیشه شعار من است اگر مرگ را باور کردی زندگی سادهتر میشود. امیدوارم خودم هم آن را رعایت کنم و از زندگی لذت بیشتری ببرم. کتاب «سهشنبهها با موری»را خواندم و خیلی از آن خوشم آمد.این کتاب دقیقا به چنین موضوعی میپردازد.
الان مشغول چه کاری هستید؟
این روزها رمان دومم به اسم پرسه در پاریس مجوز گرفته و در حال چاپ است. قصهاش در مورد سه دختر است که از کودکی با یکدیگر آشنا میشوند و هر کدام به نوعی زخم خورده مردان هستند و تصمیم میگیرند ازدواج نکنند. امروز هر سه جراح بزرگی هستند و اما... امیدوارم مردم باقیاش را در کتابم خوانند.
نظر کاربران
رضاجون مگه الن زنده ایم بوووو