قرار است خلبان جوان را - با بازی «بابک حمیدیان»- سر ببرند، اما ناگهان آقای کارگردان متوجه میشود که با حذف او، قصه نیمهتمام میماند و بیآنکه صحنه سَربُری را در مونتاژ دربیاورند، خلبان زنده میماند، اما برای زهرچشم هم که شده، یک شب تا صبح آویزانش میکنند به چرخ هواپیما.
روزنامه شرق- علی فرهمند: قرار است خلبان جوان را - با بازی «بابک حمیدیان»- سر ببرند، اما ناگهان آقای کارگردان متوجه میشود که با حذف او، قصه نیمهتمام میماند و بیآنکه صحنه سَربُری را در مونتاژ دربیاورند، خلبان زنده میماند، اما برای زهرچشم هم که شده، یک شب تا صبح آویزانش میکنند به چرخ هواپیما. آزاد که میشود، بیرمق است و حتی در لحظهای پهنِ زمین میشود، اما - نگران نباشید- چندثانیه بعد او در حال هدایت یکی از سختترین «ایلیوشین»هاست.
از این مسائل خندهدار - که صرفا جنبه ژورنالیستی در فیلم دارند و نه دارای بار دراماتیکند و نه سینمایی- چشمپوشی میکنیم، اما دقیقههایی بعد، به علت این حجم از نابخردی منطق داستانی، عصبانیتر از پیش شدهایم: آقای خلبانِ رو به موت بعد از اینکه یک گلوله به تنش اصابت میکند و منطق میگوید که در چندثانیه از جهان آمریکایی/ هندی فیلم رفع زحمت کند، تازه دستبهکار میشود به قصد عملیات ژانگولر و از قفس آدمهای اسیر بالا میپرد و چترهای نجات را بهسرعت به قفسها متصل میکند و تدوین هم مدام به نمایش چهره رنگپریدهاش راه میدهد - که مثلا ایشان درد دارند از سرِ گلوله- و وقتی جان تمام آدمها را نجات داد، تازه یادش میافتد که انگار نمیبایست اینقدر ورجهوورجه میکرده و وقتی پدرش به سمت او دست یاری دراز میکند، او دست پدر را پس میزند که هواپیما را - با صبر و حوصله- منفجر کند و موسیقی جانسوزِ گوشخراشِ «کارن همایونفر» هم - به هر بدبختی- در تلاش است که خلبان جوان - کاپیتان رستمی- قهرمان از آب درآید.
سؤال این است که بعد از دیدن این عملیات آکروبات از چنین فردی نزار و تیرخورده، نمیشود هواپیما در آسمان - و دست در دستِ پدر- منفجر شود و آقای کاپیتان، زندهزنده قهرمان شود؟ این نقطه اوج و بخش پایانی فیلم «به وقت شام» -آخرین ساخته «ابراهیم حاتمیکیا»- است؛ فیلمی شعاری، بیمنطق و تکنیکنما. فیلمنامه «به وقت شام» ایرادات عمدهای دارد. اولین اشکال متن این است که به ذهنیت تماشاگر نسبت به آنچه در سوریه از سوی نیروهای داعش اتفاق افتاده تکیه میکند و ناتوان است از خلق جهانی دراماتیک. نه مکان را معرفی میکند و نه از علت جنگ میگوید؛ بیآنکه توضیح دهد دعوا سرِ چیست، با قمه و موشک و تیربار به استقبال دعوا میرود.
فارغ از متن تأسفانگیز و فرمولهشده «به وقت شام» - که بدون توجه به عناصر مهم داستانی از قبیل شخصیتپردازی، فضاسازی، پرداخت به موقعیت، تبیین پیشداستان و خلق شخصیت و روابط، تنها دغدغهاش حفظ فرمولهای زمانی «سید فیلد» است- فیلم از داشتن یک زاویه دید درست رنج میبرد و یک جاهایی اصلا زاویه دیدش میشود نگاه دشمن. مثال: صحنهای که آن داعشی ریشحنایی - که شبیه آدمبدهای انیمیشنهای کودک و نوجوان ایرانی است- در نمایی آهسته - و با زاویهای رو به بالا- سر از تن شیخ جدا میکند و سرِ شیخِ داعشی بر زمین میافتد. این نما - ناخواسته البته- تقدسگرا و دلسوزانه است یا صحنه اقدام به خودکشی خلبانِ زن و نمایی نزدیک که از اشک تمساحش گرفته شده، قرار است مخاطب را درگیر عواطف یک بیمارِ قاتل کند؟ قطعا رویکرد فیلم نسبت به دشمن چنین نیست که اگر «به وقت شام» با رویکردی ضدشعاری، ترسیم وضعیت میکرد، داعشیها اینقدر ژورنالیستی و کاریکاتوری در فیلم دیده نمیشدند.
خلبانِ زنِ متالباز که گویی از دلِ مستند «شوک» تلویزیون بیرون آمده بود و باقی نیز - چه در ظاهر و چه در باطن- دستکمی از «زامبی»ها نداشتند. پس اگر رویکرد فیلمساز نسبت به دشمن اینقدر بدوی است که بهجای پرداخت به رفتار ضداسلامی داعشیها، چهرههایشان را بدریخت کرده- نمای سوزناکِ کلوزآپِ زن یا نمای آهسته سربریدن شیخ داعشی نشاندهنده بیحواسی - و نه بیخبری- فیلمساز بوده. بیتردید اگر تقطیعهای تدوین، فیلمبرداری با «هِلیکَم» و سایر بستگان و چند افکتِ ازمُدافتاده در فیلم وجود نداشت، «به وقت شام» از نخستین دقیقههایش قابل دیدن نبود و چه حیف از هدررفتن این ایده جذاب و چه خوب بود اگر آقای کارگردان میتوانست بار دیگر به «دیدهبان»، به «مهاجر» یا حتی به «روبان قرمز» بازگردد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
مثلا این نقد بود استاد، . . .
با زرنگی خواستی هم فیلم را لو بدی هم یه عقده گشایی کرده باشی،
خدا شفاعت بده
سینمای هند باید با حاتمی کیا قرارداد ببنده
تودبهتر بلدی ...فرهادی خوبه وتو
نقد مسخره ای بود معلومه از اون ادمای بیسوادی
من تموم فیلمهای حاتمی کیا را تا به حال دیدم واقعیات جنگ را بدون کم و زیاد نشون میده و تو کارشون عالیست