حسین مسلم در روزنامه ایران نوشت: مثل این است که بچه هیولایی را در خانهمان نگهداری کنیم و به آن برسیم و هر روز فربه ترش بکنیم و بعد هم بگذاریم جلوی چشم خودمان فرزندانمان را شکنجه و لت و پار کند!؟ هیولایی که خوب میدانیم اضطرابزا و استعدادکش است(مگر نه این است که امسال نیز به روال سالهای قبل باز هم چند کنکوری ناکام از کام گرفتن از عفریت کنکور خودکشی کردند).
حسین مسلم در روزنامه ایران نوشت: مثل این است که بچه هیولایی را در خانهمان نگهداری کنیم و به آن برسیم و هر روز فربه ترش بکنیم و بعد هم بگذاریم جلوی چشم خودمان فرزندانمان را شکنجه و لت و پار کند!؟ هیولایی که خوب میدانیم اضطرابزا و استعدادکش است(مگر نه این است که امسال نیز به روال سالهای قبل باز هم چند کنکوری ناکام از کام گرفتن از عفریت کنکور خودکشی کردند).
ایستاده ایم و نظاره گر این حقیقت تلخ هستیم که فرزندانمان سنین رشد و نشاط خود را زیر سایه سرد و مخوف این هیولا و وحشت از آن سپری کنند و بعد هم که به هر مصیبتی از آب و گل درآمدند، آنها را دو دستی تحویل این هیولا بدهیم. واقعاً چرا؟ چرا با آنکه میدانیم کنکور چه بلایی بر سر ما میآورد، شرش را از سر فرزندانمان کم نمیکنیم؟ چون نه خانواده ها و نه سیستم آموزش راه حل دیگری پیش روی خود نمیبینند.
از این گذشته، حتی اگر همه ما به صرافت این افتاده باشیم که خود را از شر این هیولا خلاص کنیم، با شرایط کنونی، به آن میماند که با شمشیر به جنگ باد برویم. صنعت کنکور به بیزینس بزرگی با هزاران عمله و اکره و مواجب بگیر با هزار عنوان دهان پرکن تبدیل شده و چنان ثروت و قدرتی برای ارتزاقکنندگان از آن به وجود آورده است که دیگر عملاً نمی توان پنجه در پنجهاش انداخت! حالا دیگر هیچ حریفی یارای مقابله با هیولای بیشاخ و دمی را که سال به سال فربهتر و چاقتر و وحشیتر شده است، ندارد. البته حرف هست و زیاد هم هست، اما گویا نزد برخی مسئولان عزمی در کار نیست.
شبه امپراتوریهایی که با آموزشگاهها و بنگاههای ریز و درشت خود کنکور میفروشند، موانع پنهان اما اصلی و اساسی حل این معضل هستند. خیالتان تخت! کنکور با همه حواشی و تبعات اجتماعی، فرهنگی و روانیاش باید بماند تا این بنگاهها که حیات و مماتشان به همین کنکور وابسته است، همچنان بمانند و بپایند و پول درآورند. البته باید پرسید، این همه به چه قیمتی تمام میشود؟ به قیمت چند سال اضطراب و تنش جوانان ما، آن هم در بالندهترین و شکوفاترین دوران زندگیشان... کنکور، کسب و کاری است که مدام در این سالها پیشروی کرده و تور خود را هر سال بیشتر از سال قبل گسترده است تا ماهی تازه بیشتری صید کند. کار به جایی رسیده که حالا دیگر انتشارات مربوط به کنکور و تست زنی به سالهای آموزش ابتدایی رسیده و نوباوهها را هم دربرگرفته است.
دانشآموز ابتدایی هم حالا دیگر با سؤالهای چهارگزینهای مواجه میشود و آرام آرام به او حقنه میشود که«هر آنچه میخوانی و قرار است بخوانی و بیاموزی، پشیزی نمیارزد مگر اینکه بتوانی تست بزنی و در تست زنی موفق باشی؛ وگرنه برو و...». با چنین روندی است که«دانش» از همان سالهای آغازین تحصیل به متاعی بازاری و قابل خرید و فروش بدل میشود که البته تنها در یک چارسوق میتوان یافت و آن را معامله کرد؛ نتیجه چنین تجارتی روشن است!
در تمام این سالها مدام در مسیر این باور عمومی پیش رفتهایم که حل این مسأله پیچیده و شاید حل ناشدنی، خارج از توان مجموعه مدیریتی آموزش و پرورش و آموزش عالی ماست. اما به قول آن کارشناس دردآشنای آموزش«نمیتوانم خود را راضی کنم که این موضوع دشوارتر از بسیاری موضوعاتی است که در موارد عسر و حرج یا تشخیص انواع مصلحت، با قید چند فوریت به بحث و فحص و نهایتاً تصمیمگیری گذاشته میشود و گرهای غامض، بالأخره با عزم و توان و تدبیر گشوده میشود».
یعنی واقعاً باید باور کنیم که وعده حلّ و فصل و رفع و دفع این هیولای اضطرابزا از دست همه ما خارج شده است؟ هرچند برخی معتقدند، آدمهایی که جیبشان و مؤسساتی که دخلشان به صدقه سری کنکور همواره پر است و تبدیل به کارتل شدهاند، آنقدر قدرت و ثروت دارند که حالا دیگر حتی با حذف کنکور هم شاید نتوان آنها را حذف کرد. تنها راه کمرنگ کردن قدرت این آدمها و مؤسسات، اصلاح سیستم آموزشی، ارائه خدمات آموزشی با کیفیت در مدارس، محوریت کارنامه مبتنی بر دانش داوطلب و سربرآوردن معیارهای درست ارزشیابی است.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر