یکی از شاخصههای مصرفگرایی، مصرف بهعنوان سبک زندگی است و این پدیده تا جایی پیش رفته که در حال حاضر جامعهای مصرفگرا به بار آورده است. دیگر خبری از سادهزیستی و مصرف منطقی و عقلانی نیست و به همین دلیل هر روز شاهد اسرافهایی هستیم که همچون سیل ویرانگری بهنظر میرسند و هیچراهی برای مهار آن وجود ندارد و تبدیل به یک آسیب اجتماعی شده است.
روزنامه آرمان- زهرا سلیمانی: یکی از شاخصههای مصرفگرایی، مصرف بهعنوان سبک زندگی است و این پدیده تا جایی پیش رفته که در حال حاضر جامعهای مصرفگرا به بار آورده است. دیگر خبری از سادهزیستی و مصرف منطقی و عقلانی نیست و به همین دلیل هر روز شاهد اسرافهایی هستیم که همچون سیل ویرانگری بهنظر میرسند و هیچراهی برای مهار آن وجود ندارد و تبدیل به یک آسیب اجتماعی شده است.
دیگر نمیتوان به این آسیب، آسیب فردی گفت و اگر در تکتک خودمان کنکاش کنیم، میبینیم که ما هم جزو همان مصرفگراهایی هستیم که رویهمرفته این معضل را به یک آسیب اجتماعی گسترده بدل کردهایم. اینکه چرا مصرفگرایی به بخشی از فرهنگمان تبدیل شده و چرا به جای داشتههای معنوی به داشتههای مادی افتخار میکنیم، باید مورد ارزیابی قرار گیرد. آنچه در ادامه میخوانید، نظرات مصطفی اقلیما، رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران، در گفتوگو با «آرمان» در اینباره است.
امروزه در جامعه شاهد پدیده مصرفگرایی و چشم و همچشمی هستیم. انگار افراد بدون مصرفگرایی نمیتوانند برای خود جایگاه اجتماعی کسب کنند. آیا باید این موضوع را آسیب تهدیدکننده به حساب آورد؟
در جامعه ما میل به مصرفگرایی بهدلیل وجود شرایط اقتصادی نامناسب و محدود برای همگان چندان امکانپذیر نیست. هماکنون ۸۰درصد مردم جامعه با درآمدهای بهقول معروف بخورونمیر زندگی میکنند. فقط ۲۰درصد افراد جامعه در شرایط مطلوب قرار دارند. در وضعیت کنونی سیستم جامعه بهنحوی شده که افراد بر اساس لباس، خودرو، متراژ مسکن و وضعیت اقتصادی مورد ارزیابی قرار میگیرند. در این وضعیت افراد هر قدر خودرو گرانتر و شیکتر سوار شوند، به نسبت از اعتبار بیشتری برخوردار میشوند. برایمثال برخی از افراد قبل از اینکه تصمیم به ازدواج بگیرند، درآمد و وضعیت مالی دختر و خانوادهاش را بررسی میکنند. هماکنون در جامعه ما برخی ارزشها از بین رفته است و درحالی که در بسیاری از دیگر کشورهای دنیا ارزشگذاریها همچنان بر اساس اخلاق، رفتار، وجدان کاری و فضیلتهای اخلاقی است، اما هماکنون از سوی برخی افراد ارزشگذاریها بر اساس داراییهاست. طبیعتا افراد در چنین جامعهای راههای غیرقانونی را برای ارتقای ارزش اجتماعی خود انتخاب میکنند.
هماکنون میتوان اغلب افراد ساکن در شمال شهر تهران را مورد ارزیابی قرار داده و چگونگی دستیابی به ثروتشان را شفافسازی کرد. برایمثال در مدرسه با مقایسه دو دانشآموز که پدرشان فقیر و غنی است، بهوضوح میتوان تفاوتهای رفتاری را مشاهده کرد. در این شرایط اگر دانشآموزی که پدرش پولدار است، شیطنت کند، بهدلیل حمایتهای مالی از مدرسه کادر آموزشی او را تحمل میکنند، اما دانشآموز فقیر در صورت هرگونه رفتار نابهنجار باید پاسخگوی کادر آموزشی باشد. وقتی فرد از سنین کودکی این تبعیضها را مشاهده کند، به نسبت در ذهنیت او این طرز تفکر درباره ارزشگذاری بر اساس پول و ثروت نقش میبندد. در فرهنگ کشور در برخی موارد ارزشگذاری بر اساس طرز لباس پوشیدن و نوع آرایش افراد انجام میگیرد. با این تفاسیر افراد قرضگرفتن، ورود به حریم دیگران و... را برای ارتقای جایگاه اجتماعیشان انتخاب میکنند.
برای مثال در دستگاههای اداری برخی از کارمندان با زیر آب زدن و دخالت در کار دیگری به ارتقای شغلی خود میپردازند. وقتی ارزشگذاری در جامعه به این شکل تنزل یابد، به نسبت مردم نیز هیچتمایلی به تحصیل و ارتقای جایگاه انسانی ندارند، چون افراد در این شرایط بر اساس داشتههای مادی مورد توجه قرار میگیرند. هماکنون ۵۰درصد آسیبهای اجتماعی در جامعه ما بهدلیل خودنمایی بروز کرده است.
وقتی جامعه ایران را مورد بررسی قرار میدهیم، میبینیم مردم این مرزوبوم در هیچدوره تاریخی اینچنین ظاهربین و سطحینگر نبودهاند. این ظاهربینی در جامعه ما چگونه شکل گرفته است؟
در دورههای گذشته پول چندان ارزشی برای افراد نداشت، بلکه شخصیت افراد از ارزش برخوردار بود. هماکنون در بسیاری موارد جامعه به سمت مادیگرایی جلو میرود. برای مثال بنده سال ۱۳۷۰ از پاریس به تهران آمدم و یک خودرو مناسب و شیک خریداری کردم. در آن دوران بهوسیله یک خودرو دیدگاه دانشجویان نسبت به بنده در مقایسه با دیگر اساتید متفاوت بود. افراد در جامعه ما با چنین دیدگاه طبقاتی پرورش مییابند، درحالی که قبل از انقلاب چنین طرز فکری در بین افراد جامعه وجود نداشت. در افراد عدمدستیابی به خواستهها باعث بروز عقدههای روانی میشود.
هماکنون اغلب افراد در هنگام ازدواج جهیزیه کامل را خریداری میکنند، در حالی که شاید منزل فرد کوچک باشد و به بیشتر وسایل خریداریشده نیاز نباشد. همچنین با بررسی برخی ازدواجها باید گفت که دیگر افراد بر اساس شخصیت فرد ازدواج نمیکنند، بلکه قبل از هر مسالهای داشتههای طرف مقابل مورد ارزیابی قرار میگیرد.
در جامعه کنونی درآمدها چندان مطلوب نیست و افراد قبل از هر تصمیمگیری حساب پسانداز دیگران را مورد توجه قرار میدهند. برخی افراد هم برای ارتقای شغلی به هزاران دسیسه و نیرنگ متصل میشوند. در این میان افراد دارای اعتمادبهنفس نیازی به این کارها ندارند. بر اساس بررسیهای انجامشده آسیبهای اجتماعی بهدلیل دروغ بروز میکنند. برایمثال کارگر ساختمان در جلسه خواستگاری خود را مهندس معرفی میکند. هر چند رفتهرفته دروغ فرد نمایان شده و دعواها آغاز میشود. جامعه امروز بر اساس خودنمایی و دروغ بنا شده است. فرهنگ جامعه افراد را مجبور به دروغگویی کرده است.
بر اساس ارزیابیهای انجامشده در سالهای اخیر نرخ سلامت روان در کشور کاهش یافته است. در این شرایط شاهد افزایش افرادی هستیم که با خلأهای روانی زیادی دستوپنجه نرم میکنند...
بله، وقتی فرد در ادارات برای اخذ پاداش از مدیر مربوطه درباره دیگر همکار دروغ گفته یا تهمت میزند، بیشک او از کمبودهای فراوان رنج میبرد. از سوی دیگر مسئولان در ادارات از فعالیت فرد خبرچین استقبال میکنند. با این تفاسیر فرد خبرچین بدون هیچفعالیت مناسب و ارزشمندی ارتقای شغلی مییابد. در این شرایط بر تعداد افراد خبرچین و نابهنجار جامعه افزوده میشود. امروزه در جامعه به تعداد افراد ظاهرفریب افزوده شده است. برای مثال اگر فردی بهعنوان یک کارمند از تصمیمگیری رئیس خود انتقاد کند، مورد غضب قرار میگیرد. در بسیاری موارد میبینیم فرد راستگو طرفدار چندانی ندارد. افراد در این وضعیت بهدلیل نداشتن امنیت شغلی و اجتماعی مجبور به استفاده از انواع دروغها برای نگهداشتن جایگاه شغلی خود است. با این تفاسیر باید گفت که جامعه ایران بهشدت دچار ظاهرفریبی است. در واقع افراد با دروغ و ظاهرفریبی به منافع خود دست مییابند. با بررسی بیانات مقام معظم رهبری به روسایجمهور در دورههای مختلف میتوان به این نکته اذعان کرد که ایشان از آنها شایستهسالاری و پاسخگویی در مقابل اقدامات را خواستار هستند. بیشک افراد حرفهای در دستگاهها نسبت
به اقدامات خود پاسخگو هستند.
با بررسی اقدامات انجامشده در دولتهای مختلف کمتر میتوان یک رئیسجمهور یا وزیر را یافت که درباره اقدامات انجامداده پاسخگو باشد. در کشور ما مدیران همیشه فرد ضعیفتر از خود را در بخشهای مختلف منصوب میکنند، چون از فعالیت فرد قوی در سیستم بیم دارند. با این تفاسیر تا وقتی که افراد ضعیف به سمتهای مختلف گماشته میشوند و تا وقتی که افراد بهواسطه پارتیبازی بر سر کار میروند، روزبهروز وضعیت بدتر میشود. مردم نیز اطمینان خود را از دست میدهند و این طرز فکر خطرناک است.
هماکنون وضعیت اعتماد عمومی مردم را چگونه ارزیابی میکنید؟
میزان اعتماد عمومی مردم ناچیز است. درضمن میزان اعتماد افراد به والدینشان نیز ناچیز است. بچهها به پدرومادر خود اعتماد ندارند، چون پدرومادر، فرزندشان را از فعالیتهایی نهی میکنند که خودشان آنها را انجام میدهند. بنده بهعنوان یک استاد دانشگاه در دستگاههای متعدد فعالیت کردم و با ارزیابی افراد فعال باید گفت که اغلب آنها چندان توانا نیستند و صلاحیت فعالیت ندارند. با بررسی سمتها در وزارت بهداشت و درمان باید تاکید کرد که معاون اداری مالی این وزارتخانه یک پزشک است. حال این سوال مطرح است که چرا باید یک پزشک در این سمت به فعالیت بپردازند؛ مگر در کشور ما متخصص اداری مالی وجود ندارد؟ وقتی در دستگاهها مقولهای تحتعنوان تخصص اهمیت ندارد، طبیعتا مشکلات متعدد نیز بروز میکند. اگر کل سیستم دولت بهشکل هماهنگ با یکدیگر فعالیت کنند، میتوان نسبت به ارتقای فعالیتها امیدوار بود.
بنده با بررسی سازمانهای مختلف صراحتا عرض میکنم که ضعفهای اساسی وجود دارد. برای مثال وقتی آگهی استخدام مددکار اجتماعی منتشر میشود، چرا روانشناس، جامعهشناس، فارغالتحصیل علوم اجتماعی و... نیز جذب میشوند، در حالی که هر یک از افراد فارغالتحصیل از رشتههای یادشده تخصصشان مددکاری اجتماعی نیست و نمیتوان در زمینه مددکاری اجتماعی به شکل مفید فعالیت کنند؟ این اقدام نابخردانه آسیبزاست. این اقدامات سیستم قوانین کشور را تخریب کرده است. در هیچکشور دنیا یک پزشک در بخش حسابداری فعالیت نمیکند، چون او در زمینه حسابداری هیچتخصصی ندارد، اما در کشور ما با بررسی تحصیلات و شغل افراد شاهد آشفتهبازار هستیم. برای مثال با بررسی افراد فعال در وزارت امور خارجه باید گفت که اغلب آنها کارشناس علوم سیاسی نیستند. مسئولان باید بدانند که وقتی در یک سمت فرد غیرمتخصص گماشته میشود، در ادامه مابقی دستگاه نیز پاشیده میشود.
مساله دیگری که در زندگی افراد وجود دارد، زندگیهای قرضی و قسطی است. در این شرایط آرامش افراد تحتالشعاع قرار میگیرد. برای مثال فرد برای پرداخت وامها و قسطهایش مجبور به فعالیت در شغلهایی است که شما در ابتدای این مصاحبه درباره آن توضیح دادید. این امر چه مشکلاتی به وجود میآورد؟
چندی پیش مسالهای تحت عنوان ارائه وام برای خریداری کالای ایرانی مطرح شد. حال باید مسئولان امر پاسخگو باشند که با ارائه وام با بهره ۱۴درصد فرد بیپول باید چگونه به پرداخت اقساط بپردازد؟ در جامعه ما ظاهرفریبی وجود دارد و فرد با تهیه یک وسیله در تلاش است که بهاصطلاح از دیگری کم نیاورد. دستگاههای اداری نیز برای کارمندان وام در نظر میگیرند. در حالی که فرد در برخی مواقع از پس خرج و مخارج اولیه زندگی خود برنمیآید، دیگر چه برسد به پرداخت اقساط وام. در کشورهای پیشرفته به افراد بر اساس درآمد وام تعلق میگیرد.
حال در کشور ما در صورت ناتوانی در پرداخت وام ضامن را مجبور به پرداخت اقساط میکنند. در این شرایط برخی از کارمندان بعد از اتمام ساعت کاری به شغل دوم روی میآورند. در واقع آسیبهای اجتماعی معلول شرایط موجود هستند. در کشور ما علتها مورد توجه قرار نمیگیرد. اگر در جامعه فرد خوشلباس ظاهر میشود بهدلیل پذیرش اجتماعی است و طبیعتا اگر در جامعه ظاهربین کنونی اینچنین ظاهر نشود، مورد پذیرش قرار نمیگیرد. جامعه ما با بیکاری، عدم امنیت اجتماعی و انواع نابسامانیها روبهروست. بیشک این شرایط افراد را به بیقانونی دچار میکند.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر