گزارش حال و روز خانه «آتنا» در اردبیل
خبرنگار روزنامه اعتماد به شهر «پارسآباد» رفته تا اندوه، خشم و وحشت مردم عزا در خانه آتنا اصلانی، محل قتل او و سرنخهای جنایت مرد رنگرز را روایت کند.
خبرنگار روزنامه اعتماد به شهر «پارسآباد» رفته تا اندوه، خشم و وحشت مردم عزا در خانه آتنا اصلانی، محل قتل او و سرنخهای جنایت مرد رنگرز را روایت کند.
دراین گزارش آمده است:
پريناز (مادر آتنا) دست به شكمش ميكشد و ميگويد: «خدا آتنا را بعد از ۶ سال چشم انتظاري به ما داد. صداي دست و پا زدنش را توي شكمم كه ميشنيدم اشك در چشمهايم جمع ميشد. وقتي به دنيا آمد و توي بغلم گذاشتند صداي نفسهايش ديوانهام ميكرد. آن روز سه تايي من و بهنام (پدر آتنا) و آتنا راه بيمارستان تا خانه را پرواز ميكرديم. آتنا درمان تمام دردهايي بود كه در زندگيام كشيده بودم. حالت چشمهايش مثل خودم بود.» هقهق ميزند. اشكها يكي بعد از ديگري باشتاب راه چشمهاي پريناز را پي ميگيرند و به موهايش ميريزد. بيحال و بيجان گوشه ايوان فرش شده حياط خانه، پدري خوابيده و سوزن سرمي كه آن را با ميخ به ديوار آهني چسباندهاند، ميان رگهايش است.
آتنا ۷ ساله يك روز صبح كنار وانت پدرش مشغول كار بود كه اسماعيل رنگرز او را ربود و به مغازهاش برد و بعد از ۴ روز اذيت و آزار كشت. دوربينهاي مداربسته محل هيچ كدام لحظه ربوده شده او را ثبت نكردند چون قاتل ردي از خودش به جا نگذاشته بود. ۲۰ روز بعد پليس پارسآباد پيكر تكهتكه شده آتنا را در بشكهاي پلاستيكي كه ميان قطعات ترياك جاسازي شده بود در پاركينگ خانه قاتل پيدا كرد. آن هم زماني كه همسر و برادر قاتل آن را پيدا كرده بودند. چند روز بعد قاتل به قتل آتنا اعتراف كرد و پس از آن پرده از دو قتل ديگر هم گشود؛ حالا ماجراي قاتل سريالي در تمام شهر پارسآباد و كشور پيچيده و همه را به حيرت انداخته است.
زنهاي فاميل همه سياهپوش دور پريناز مادر آتنا جمع شدهاند، ميگويد: «همهجا را دنبالش گشتيم، رودخانه ارس را، تمام ساختمانهاي مخروبه و متروكه شهر را، آتنا آب شده بود و رفته بود زير زمين.» تمام زنهاي فاميل ديدهاند كه شوك حادثه گاهي هوش و حواس پريناز را ميبرد. ناگهان از جايش بلند ميشود و مثل هميشه دور خانه ميچرخد تا به كارهاي روزمرهاش برسد. آتنا را صدا ميزند. ميگويد: «هفته پيش اسمش را توي مدرسه نوشتيم. با هم رفتيم پارچه صورتي خريديم تا برايش مانتو و شلوار بدوزيم. كيف و كتابهاي مدرسهاش را خريده بود و هر شب كنارش ميگذاشت و براي خودش داستان ميگفت و ميخوابيد.» ناگهان با دو دست محكم بر سرش ميكوبد و ميگويد: «نگذاشتند سر خاكسپاري بروم و ببينمش. جيغ زدم و آنقدر خودم را زدم تا اجازه دادند. بدنش تكهتكه شده بود. چشمهايي كه بارها بوسيده بودمشان سياه و كبود شده بود. جيغ ميكشيدم و ميدويدم و اسمش را صدا ميزدم. نميدانستم بايد به كجا و به كي فرار كنم. ميگفتم من را بكشيد و كنار آتنا دفن كنيد و ديگر نميخواهم روي اين دنياي سياه را ببينم.»
اسماعيل، خونسرد در كنار پليس هنگام كشف جسدها حضور داشت
منطقه سه مسكن بهزيستي در پارس آباد يك جاده خلوت است كه اطرافش تك و توك خانههاي نوساز ديده ميشود. اسماعيل پارسال كه زني جوان را كشت، جسد بدون سرش را كنار چاه فاضلاب اين منطقه انداخت. حالا مردم دور استخر سيماني چاه حلقه زدهاند و درباره روزي كه جسد زن آنجا پيدا شد، صحبت ميكنند. پيرزني از اهالي محل ميگويد: « وقتي پليس آمد و جسدش را ديد گفت خيلي جوان است. شايد ۱۸ سالش بيشتر نباشد. بعد گفتند از اروميه به پارس آباد آمده، او كسي را نداشت تا بيايد و پيگيري قاتلش باشد، به خاطرهمين هم فراموش شده بود.»
روي شيشهها و در مغازه رنگرزي اسماعيل پر از آثار فرورفتگي سنگهايي است كه مردم از صبح روزي كه خبر قتل آتنا آمد و مشخص شد قاتل اوست، روي آن كوبيدهاند. مغازهاي كوچك و متروكه با در چوبي سبزرنگ كه شيشههاي آن را شكستهاند. مغازه سر نبش ميدان امام خميني، ميدان اصلي پارس آباد قرار دارد. چهار ماشين نيروي انتظامي در ۴ طرف چهارراه مغازه را تحت نظر دارند. صاحب يكي از مغازههاي سر ميدان كه پيرمردي ميانسال است، ميگويد: صبح روزي كه اسماعيل اعتراف كرد؛ يكي از زنهاي پارسآباد در مغازه را شكست و رفت داخل و تمام وسايل را از شيشه مغازه پرت كرد پايين. تمام پارسآباد زن و مرد در اين چهارراه جمع شده بودند و به اسماعيل ناسزا ميگفتند.» كنار مغازه اسماعيل يك اسباببازيفروشي است كه از دو طرف ميدان به بيرون در دارد. صاحبش كه پسر جواني است ميگويد: «اسماعيل معمولا ظهرها ميآمد سر كار و تا نيمههاي شب ميماند. معمولا كم حرف ميزد. همه ميدانستند قبلا زندان بوده و آدم خطرناكي است. اسم مغازهاش رنگرزي بود اما شايد فقط هفتهاي يكبار لباس رنگ ميكرد. مردم ميآمدند و لباسهايشان را ميآوردند تا رنگ كند. البته برخوردش با مشتريها
خوب بود. من يك بار به خاطر تابلوي مغازهام با او درگير شدم و در نهايت خودم كوتاه آمدم، چون در نهايت ميدانستم كه آدم درستي نيست.»
وانت دستفروشي بهنام پدر آتنا هميشه سر همين چهارراه و روبهروي مغازه اسماعيل بود. تمام مغازهدارهاي اين منطقه آتنا و پدرش را هر روز ميديدند كه همراه وانتشان سر چهارراه ميآيند و بساط لباسهاي رنگارنگ دخترانه را براي فروش پهن ميكنند. خانه بهنام و پريناز (مادر و پدر آتنا) آن طرف اين ميدان است. يك آپارتمان سه طبقه با نماي آجري رنگ و در فلزي كه شيشههاي آينهاي دارد. نويد روبه روي آپارتمان خانه آتنا در مغازه پست كار ميكند. او هر روز شاهد رفت و آمدهاي آتنا و پدرش بوده و ميگويد: آتنا دختربچه فرزي بود. با اينكه هنوز مدرسه نرفته بود اما بلد بود چطوري پول كارت به كارت كند. تمام پولهاي پدرش را او كارت به كارت ميكرد. عصرها هميشه با دو تا نان توي بغلش از جلوي مغازه من رد ميشد و سلام ميداد.»
غروب پنجشنبه نخستين شب جمعهاي است كه آتنا را به خاك سپردهاند. مردم يكي يكي دستههاي گل را روي مزار آتنا ميگذارند و ميروند. دختربچههايي دور مزار حلقه زدهاند و در سكوت عكسهاي آتنا را تماشا ميكنند. آتنا در عكسها با مانتو و شلوار و مقنعه سفيدرنگ پيشدبستاني به همه لبخند ميزند و دست تكان ميدهد. نه صداي شيونها را ميشنود نه فريادهايي كه اسمش را بارها و بارها تكرار ميكنند.
نظر کاربران
خدا لعنت کند چنین آدمهای شیطان سفتی را که دست شیطان را از پشت بسته اند خدا به خانواده اش صبر عطا کن
آتنا روحت شاد
...تو روحت اسماعیل .خدا فقط خود خدا جوابتو بده
والا خوب نیست. از هر سه تا خبر یکیش حتما اتنا هست. اون بند خودا فوت کرد . مطمئن قاتلشم اعدام میشه. ینقد دامن به این موضوع نزنید....
وای وای بخدا اشک چشمام تمومی نداره.چطوری خانوادش میخوان بعد از این فاجعه زندگی کنن؟؟ آخه آدم به این خطرناکی چطوری اینجوری آزادانه بین مردم زندگی میکرد؟چرا زندان نبود؟ تورو به پهلوی شکسته ی زهرا آدمای خلافکارو زود تبرئه و آزاد نکنین. بقران مردم ایران کم بدبختی و غصه وگرفتاری ندارن که با این خبرام تن و بدنشون بلرزه. توروخدا مواظب بچه هاتون باشین. عیبی نداره اگه سختگیری کنین درعوض شاهد از دست رفتن جگرگوشه هاتون به دست همچین روانیای نامردی نمیشین. خدا بحق مرتضی علی بدترینارو سرت بیاره. تو خودت بچه داشتی چطور دلت اومد؟؟ از ازل تاحالا کجا دیدین حتی حیوونی با حیوون دیگه این کارهارو بکنه. تو سینه اینجور آدما قلب نیس یه تکه سنگه. خدا اول به خانواده آتنا و بعد به خانواده قاتل بخاطر داشتن همچین انگلی صبر بده. خدایا خودت همه رو از شر اینجور آدما حفظ کن
خیلی وحشتناکه.خدا لعنت کنه چنین کسانی رو که روح جامعه رو خدشه دار میکنن.اتفاقا باید گفته بشه که مردم آگاه و هشیار بشن.خدا کمک کنه
خدا صبری به خانواده اش بده
و صبری به همه مردم بده
تو رو خدا مواظب بچه هاتون باشید توجه به روح و روان بچه هاتون باشه نگین بچه است متوجه نیست که خدای نکرده در اینده ادم پرخاشگر یا هر نوع خلافی بشه
خدابه خانواده آتنا ومردم شریف آن استان صبربده.خدابحق بزرگواریت همه همچنینین فاسدانی را زودتر رسوا کن.آمین یارب،،همه ی مردم ایران بااین خانواده همدردند.خداکمکشون کنه.
اگه این انگل جامعه رو همون روز اول جنایتش سالها قبل بالا دار برده بودن الان شاهد اینجور جنایتی نبودیم که یه مملکتی رو تو حزن و اندوه ببره.
ااااااخ جگرم اتیش گرفت...اتنا که رفت خدا به داد دل پدر و مادرش برسه.صبرِ زینب وار میخواد همچین داغ بزرگی
پاسخ ها
خدا به دل به پدر ومادرش صبر بده
بقران هر دفعه که خوندم اشکاام وا نسادن به خداا کمترین کاری. که واس این زنازاده بکنن تیکه تیکش کنن اعدام دل منم اروم نمیکنه چه برسه به پدرو مادرش خدا لعنتت کنه بی همه کس بدن من خودم میکشمت اشغال این طفل معصوم چی بود مگه گناهش من دلم شکست خدا پدر مادرش چی میکشن
حالا حالا باید برن دادگاه
چرا قتل ستیاش پیگیری نمیشه
روحت شاد
دیروز داشتم به عکس هاش نگاه میکردم نتونستم خودمو نگه دارم دخترم گفت بابابرای چی داری گریه میکنی گفتم هیچی نیست بابا بگیربخواب خدابه قاتلش لعنت کنه جهنم هم شرم میکنه انشاالله به زودی حکمش رو اجرامیکنند.دوستان عزیز مواظب بچه هامون باشیم آموزش براشون بدیم تابه غریبه ها اعتمادنکنندبقیه رو هم خودتان میدانید.روحش شاد
خدا لعنتت کنه تا این گزارشو خوندم همش اشک ریختم دلم آتیش گرفت
روحش شاد وخداوند به خانواده ات صبر عنایت فرماید واز مراجع قضایی تقاضای اشد مجازات رابرای قاتل داریم
روحش شاد. خدایا صبر صبر بده به دل این خانواده. ما که غریبه ایم دلمون کباب شده وای به حال خانوادش