برخلاف آنچه كه گاه احساس و گاه اصرار ميشود، جامعه ايران در شرايط كنوني در مقايسه با مردم ديگر كشورها چه در منطقه با فرهنگ و آداب و رسوم خاص خود و چه حتي در كشورهايي با ويژگي و زيست متفاوت، آستانه تحريك عاطفي و عقلاني بسيار پايين و فعالي دارد. متاسفانه گاه با چند نمونه خاص داوريهاي تعميم يافته و البته نادرستي درباره بيتفاوتي و بياعتنايي مردم ايران نسبت به پيرامونشان ميشود.
احمد پورنجاتي فعال سياسي اصلاحطلب در اعتماد نوشت: برخلاف آنچه كه گاه احساس و گاه اصرار ميشود، جامعه ايران در شرايط كنوني در مقايسه با مردم ديگر كشورها چه در منطقه با فرهنگ و آداب و رسوم خاص خود و چه حتي در كشورهايي با ويژگي و زيست متفاوت، آستانه تحريك عاطفي و عقلاني بسيار پايين و فعالي دارد. متاسفانه گاه با چند نمونه خاص داوريهاي تعميم يافته و البته نادرستي درباره بيتفاوتي و بياعتنايي مردم ايران نسبت به پيرامونشان ميشود.
به عنوان نمونه در يك رخداد خشن كه منجر به صدمه يا قتل ميشود، با آب و تاب گفته ميشود كه رهگذران بياعتنا هستند و از اين گفته نيز نتيجه ميگيرند كه مردم بيش از هر چيز دغدغه زندگي شخصي خود را دارند؛ چه بسا تحليلهاي جامعه شناختي نيز ارايه ميشود. منكر نبايد بود كه به دلايل گوناگون چه بسا نمونههايي از بياعتنايي نسبت به برخي موضوعات و حتي احوال ديگران در جامعه بروز كرده است يا به اين نتيجه برسيم كه احساس همدلي و توجه به وضعيت ديگران در گذشته بيشتر بوده است.
ليكن به گواهي نمونههاي بسيار بيشتري، هم به لحاظ اهميت و گستره موضوع در مقياس اجتماعي و ملي نوعي انگيزش دروني در جامعه ايران از طرف مردم يا به تعبير دقيقتر از سوي بخشي كه با احتياط نام جامعه مدني بر آن ميگذاريم، مشاهده ميشود؛ بخشي كه نسبت به رخدادهاي مختلف به ويژه رخدادهايي كه نوعي زخم و آسيب اجتماعي در پي داشته و دارند، واكنش نشان ميدهند. به بيان سادهتر در جامعه ايران به گونهاي پيش رونده و البته خرسندكننده به لحاظ احساسي، رفتاري و از موضع عقلاني آمادگي براي كوشش مدني در قالب نهادهاي مدني وجود دارد و در برهههايي رخنمايي كرده و خود را عرضه ميكند.
از هر منظري و از هر جايگاهي به اين پديده نگاه كنيم، اين سرمايه اجتماعي آنچنان كه بايد و شايد مورد توجه و بهرهبرداري درست قرار نگرفته است.
يعني چه از منظر حاكميت، چه از منظر جامعهشناسي رفتار اجتماعي و نظريهپردازي در مورد حال و احوال جامعه و چه از نظرگاه تحليل رابطه ميان دولت - مردم اين امرقابل مشاهده است. هر كسي كه دل در گرو حل و فصل مشكلات جامعه و پيشبرد برنامههاي مورد نظر متوليان و ادارهكنندگان جامعه داشته باشد و به برنامههاي توسعه همهجانبه بينديشد به يكي از نخستين، دردسترسترين و بيهزينهترين امكانات در اختيار خواهد انديشيد. اين سرمايه آماده و انگيزه تلاش مدني به صورت سازمانيافته در جامعه ايران يكي از نخستين نعمتها و امكاناتي است كه در اختيار خواهد بود. ما شاهد بروز چالشها و مشكلات گوناگوني در شرايط كنوني كشور هستيم كه به گونههاي مختلفي جلوهگر ميشوند.
مشكلاتي كه در قالب حوادث طبيعي و برخي به دليل نادرستي سياستهاي گذشته، كم كاريها و سهل انگاريهايي كه در برنامهريزيها و اقدامات دولتهاي گذشته بوده، در مناطق مختلف كشور بروز ميكنند.
ژنمونههايش را در ماهها و روزها اخير شاهد هستيم. مثلا حادثهاي در مورد ساختمان پلاسكو اتفاق افتاد يا مساله بسيار مهم هموطنان خوزستاني كه سالها است با آن مواجه هستند و اين روزها شدت يافته است. پرسش اينجا است كه آيا ارادهاي براي بهرهگيري و به كاربستن سودمند و نتيجه بخش تواناييها و آمادگيهاي نهادهاي مدني وجود دارد يا نه كه هم براي چارهجويي اين نوع مشكلات و هم در برهههاي پيش از وقوع حادثه براي نوعي هشدار باش و آگاهي بخشي بيشتر و جلبتوجه متوليان امر و شهروندان دست به كار شود.
آيا اصولا سياستگذاران در كشور و به خصوص مديران مستقيم اداره اين بخشها، نسبت به بهرهگيري از حضور نهادهاي مدني برخورد خوشامد گويانهاي دارند يا احساس مزاحمت ميكنند و اعتقادي به آن ندارند؟ به نظر ميرسد كه عواملي كه اين حل ريشهاي مشكلات را در نوع رفتار نهادهاي مدني بجويد، ديده نميشود. آنچه كه مشاهده ميشود اين است كه از اين سرمايه بزرگ استفاده چنداني نشده است. به نظر ميرسد كه به عنوان يك رويكرد در اين سياستها و اقدامات چيزي مشاهده نميشود. نتيجه بياعتنايي به چنين پتانسيل يا انگيزه متراكم شده احساسي-عقلاني- رفتاري در جامعه چيست؟
نتيجهاش واگرد اين انرژي و توانايي هم افزاينده است كه يك پتانسيل اعتراضي، انتقادي و گلايهمند با احساس سرخوردگي و مطالبهگري بدون مسووليت شكل ميگيرد. صريح بايد گفت كه اگر قرار باشد در يك نگاه مستقل از دو طرف قضيه يعني طرفي كه مسووليت اداره كشور را دارد و طرفي كه به عنوان شهروند ناظر مسائل و مشكلات گوناگون در كشور است و ميخواهد كمكي و كاري كند اما فرصتش فراهم نيست، طرف اول مقصر است. بخشي كه بايد به چالش گرفته شود و مورد انتقاد جدي قرار گرفته شود و پاسخگو باشد، مسوولان و متولياني هستند كه اين سرمايه بزرگ را ناديده گرفتهاند. مسوولاني كه به گونهاي شايسته فرصتدهي نكردهاند تا مردم در بزنگاهها بتوانند به ياري حل مسائل، كاهش آلام و تسريع در چاره جويي بيايند. حتي اگر بر اساس اين رويه نه چندان درستي كه در كشور بارها شاهد بودهايم، يعني تا يك فاجعه رخ ندهد نظرها به آن معطوف نميشود يا با هزينههاي بسيار بيشتر و خسارتهاي افزونتر تازه به فكر چاره ميافتد، اين مدل، الگو و رفتار واكنشي كه مكرر شاهد آن هستيم، ميتوان پيشرفت را ديد. الان درست وقت آن است كه نسبت به اين موضوع يعني اهميت دادن و پذيرفتن يك جايگاه و
منزلت واقعي براي نقشآفريني جامعه مدني و نهادهاي مدني متناسب با موضوعات مختلف به شكلي واقعي و مدني و نه شعار ظاهري مدنظر قرار گيرد.
به نظر ميرسد در داستان مشكلات اقليمي كه بخشي منشأ بيرون از مرز دارد و بخشي مربوط به مسائل داخلي كشور است و بخشي به برنامههاي گستردهاي كه در تغيير اقليم اتفاق افتاده مربوط است، اين موضوع قابل تست كردن و سنجيدن باشد؛ يعني موضوع به كار گرفتن به نهادهاي مدني براي همياري. بدون رودربايستي بايد گفت كه نياز به جلب معاودت و همياري جامعه مدني اعتماد بيدريغ نسبت به مردم است. اگر با تنگ نظريها و نكته بينيهاي غير ضروري از يك منظر امنيتي هر فعاليت سازمان يافته مدني حتي براي موضوعات به كلي تخصصي و خارج از حيطههاي سياسي و حتي اجتماعي با چنين ديدگاههايي برخورد شود، ره به جايي نميبريم. بنابراين در پايان كار به تعبير عاميه و مصطلح علي ميماند و حوضش. در اين صورت نهادهاي رسمي بايد عمل كنند و مردم در موقعيت مطالبهگر و معترض باقي ميمانند.
به اين دليل پيشنهادي جدي به دولت و نمايندگان مجلس و مراجع بالا دستي تصميمگير در سياستگذاريها دارم كه يك بار براي يك دوره زماني قابل قبول تجربه نقشآفريني واقعي نهادهاي مدني را در مسالهيابي و كمك به چارهجويي مسائل و از همه مهمتر درك مشترك از چالشهايي كه در جامعه وجود دارد، بيازمايند و بيازماييم. آن وقت خواهيم ديد كه چقدر جاي معترض و معاند عوض ميشود. كساني امروز بحق اعتراض ميكنند كه چرا پيشبينياي براي مشكلات آب و هوايي به وجود نميآيد و الزاما مخاطب اين دولت نيز نيست. از نظر مردم نام دولتها مهم نيست بلكه مجموعه مسوولان اداره كشور مخاطب هستند. اگر چنين همكارياي وجود داشت، اصلا مشكلاتي در اين مقياس به وجود نميآمد. بياييد تجربه موفق بشري كه هم جنبه عقلاني دارد و هم به خصوص با توجه به روانشناسي جامعه ايراني زمينه بسيار مساعدي بين مردم دارد، يعني آمادگي براي فعاليتهاي داوطلبانه براي حل مشكلات را جدي بگيريم. ممكن است گفته شود سازماني به نام بسيج داريم و نقشش اين است كه در بزنگاهها حضور مردمي را سازماندهي كند.
اين بيسليقهترين، تنگنظرانهترين و ناكامترين پاسخي است كه ميتوان به اين پرسش واقعي داد. به اين دليل كه شاهد هستيم در بسياري از اين مشكلاتي كه اتفاق ميافتد، مثلا اتفاقي كه چندي پيش در استان سيستان و بلوچستان افتاد و پس از سالها خشكسالي، سيل بسيار گستردهاي آمد، گزارشهاي تاييد شدهاي وجود دارد كه چه تلاشهاي بيسر و صدا و غير تبليغاتي بدون هيچ دخالت رسمي و سازماندهي آمرانهاي براي كمك به مردم آسيب ديده از سراسر كشور بسيج شد. مردم در حد بضاعت كمك كردند. سخن پاياني اينكه در ادبيات مذهبي اين كفران نعمت است كه از سوي متوليان يك كشور سرمايهاي بيهزينه، آسان و آماده به كار به عنوان جامعه مدني جدي گرفته نشود و مورد اعتنا نباشد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر