پلاسکو تکیده تاب دردهای کهنهاش را نیاورد و آتش به جانش افتاد. آژیرها خواب را بر خیابان استانبول حرام کردند تا آبی باشند بر آتشی که زبانه میکشید. آتشنشانان در چنگال آتش و آوار گرفتار شدند و چهارراه استانبول در تب سوخت؛ تبی که درد عظیمی را فریاد میکرد، درد گله از ساختمان کهنه، از تجهیزات کم و شاید هم از ازدحام لعنتی.
شهروند نوشت: پلاسکو تکیده تاب دردهای کهنهاش را نیاورد و آتش به جانش افتاد. آژیرها خواب را بر خیابان استانبول حرام کردند تا آبی باشند بر آتشی که زبانه میکشید. آتشنشانان در چنگال آتش و آوار گرفتار شدند و چهارراه استانبول در تب سوخت؛ تبی که درد عظیمی را فریاد میکرد، درد گله از ساختمان کهنه، از تجهیزات کم و شاید هم از ازدحام لعنتی.
ازدحامی که هلیکوپتر را در آسمان نگه داشت و حسرت نشستن بر زمین را بر دلش گذاشت تا نقش تماشاچی بودنش را به خوبی ایفا کند و ثانیههای حساس را یکی پس از دیگری به قتلگاه ببرد، البته این قصه امروز و دیروز نیست و سالهاست که با هر فاجعه یا حادثهای تماشاچیان دنیای واقعی مرگها و زخمها را به نظاره مینشینند و برای دنیای مجازی خود لایک جمع میکنند.
ما نظارهگران مرگ شدهایم، چه در ماجرای چاقوکشی میدان کاج تهران که تنها ماجرا را با دوربین گوشیهایمان ثبت کردیم و سه شماره رُند اورژانس را از خاطر بردیم، چه آن هنگام که دختر لرستانی را با لنز دوربینهایمان در حال غرق شدن همراهی کردیم و بعد بیتفاوت کلیپهای آن را در شبکههای مجازی به اشتراک گذاشتیم.
در ماجرای خودکشیها که مدتی کابوس تهران شده بودند نیز میداندار ماجرا گوشیها و لنزها بودند. واقعه میدان کاج به نظرمان فاجعه بود ولی پلاسکو آن را از یاد برد چون به جای ماشینها آتشنشانی و امدادی خیابان در قُرق تماشاچیان بود؛ تماشاچیانی که بیتفاوت به ثانیههای حیاتی سعی داشتند گوشهای از سر یا صورت خود را در سلفی آتش زبانه کشیده به آسمان ثبت کنند تا صفحههای مجازی بیپست نمانند و در مسابقه لایک گرفتن پیشتاز باشند، البته بعضیها نیز برای هیجان ماجرا به خیابان کشیده شده بودند و هرچه بود ازدحامی بود که بیاعتنا به فاجعه، تنها حضور داشتند و ماشینهای امدادرسان را به عقب نشانده بودند! تماشاچیانی که گاهی در کنار صحنه حادثه و گاهی در میانه میدان بیتوجه به پیرامون خود و خطرات احتمالی برای خود و دیگران حضور داشتند تا صحنه بیتماشاچی نباشد.
تماشاچیانی که بودنشان ثانیهها و دقیقههای حیاتی را به خطر میانداختند. ما از شهروند بودن تنها به تماشاچی بودن اکتفا کردهایم و هر مرگ و حادثهای تنها برایمان حکم سوژهای جدید دارد برای جولان دادن در فضاهای مجازی با کلمات و جملههای کلیشهای. شاید هم میخواهیم شاهد عینی ماجرا باشیم برای نقلقول به دیگران.
در این میان تنها چیزی که تماشاچی به آن شاید نمیاندیشد کمک به همنوع و تسهیل امدادرسانی باشد. در حالی که منشور آزادی و حقوقبشر در کبک کانادا، کمک به هر فردی که زندگی او در خطر است را اجباری کرده و کوتاهی را تنها به یک شرط قبول دارد در خطر بودن زندگی فرد ناظر یا شخص سوم به دلیل کمک، البته قوانین برزیل کمک نکردن یا عدم تماس با مراکز ارتباطی را در مواقع ضروری جرم تلقی میکند. شاید بد نباشد که رسانهها نیز بیشتر به این مساله بپردازند چون خوشبختانه مطالعات ثابت کردهاند که آگاهی از این واقعیت روانشناختی موجب میشود بتوانیم واکنشی مستقل و هوشمندانهتر در مواقع بحرانی آینده داشته باشیم.
چرا تماشاچی شدهایم؟
شبکههای مجازی حالا چندوقتی میشود که بخش لاینفک زندگی ما شدهاند و شاید خود ما نیز یکی از افرادی باشیم که در این دنیا با دوستان مجازی خود رقابت میکنیم. درواقع گویی اعتیاد پیدا کردهایم؛ اعتیاد به لایک گرفتن، البته تغییر سریع موضوعات و عمر کوتاه محبوبیت تصاویر و اخبار از ویژگیهای بارز دنیای مجازی است؛ ویژگیای که حرص و ولعمان را برای شکار لحظههای خاصتر و هرچه سریعتر آپلود کردن آن بیشتر و بیشتر کرده است.
افراد زیادی از تماشاچیان حوادث و اتفاقات بدون اینکه بدانند معتاد تشویق افراد مجازی شدهاند و برای همین است که حاضرند برای ثبت لحظهای از یک حادثه یا سانحه تمام هشدارهای درونی خود و اخطارهای نیروهای انتظامی حاضر در محله حادثه را نادیده بگیرند و تبدیل شوند به تماشاچیانی که دلخراشی مزاحمتشان گاهی برای امدادگران از خود فاجعه بزرگتر است، البته عدممسئولیتپذیری اجتماعی ما در شرایطی از این دست نیز به نظارهگر بودن محض افراد دامن میزند؛ عدممسئولیتپذیری اجتماعی که در موارد مختلف به پراکندگی اجتماعی منجر میشود.
یافتههای روانشناسی بر این مساله تاکید دارند که هرچه تعداد افرادی که در صحنه حادثه حاضرند بیشتر باشد افراد کمتر برای کمک یا انجام کار موثر پیشقدم میشوند و در بیشتر مواقع هرکدام مسئولیت را بهعهده دیگری میاندازند؛ بالاخره کسی پیدا میشود کاری کند، بالاخره کسی راه را برای آمبولانس باز میکند، بالاخره، بالاخره و ... بالاخرههایی که صدها نفر را کنار هم جمع آورده و همگی منتظر کسی هستند که به پلیس اطلاع بدهد، به مصدومان کمک کند یا صحنه را خالی کند. گاهی نیز درک عمیق از ماجرا افراد را به یک تماشاچی صرف بدل میکند. بسیاری از افرادی که اطراف ساختمان پلاسکو جمع شده بودند همدیگر را نگاه کردند و همانجا ماندند و به فیلم گرفتن ادامه دادند و حتی برای شکار تصاویر نابتر از ساختمان غرق در آتش و ماشینهای آتشنشانی زوایای مختلف را امتحان کردند.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر