نقش ملی هر کشوری تابعی از قابلیتهای راهبردی و الگوی کنش سیاسی است. جغرافیا و ژئوپلیتیک اصلیترین عوامل تعیینکننده جایگاه و نقش ملی کشورها در محیط منطقهای و بینالمللی است.
ابراهیم متقی در صبح نو نوشت: نقش ملی هر کشوری تابعی از قابلیتهای راهبردی و الگوی کنش سیاسی است. جغرافیا و ژئوپلیتیک اصلیترین عوامل تعیینکننده جایگاه و نقش ملی کشورها در محیط منطقهای و بینالمللی است. اگرچه برخی از واحدهای سیاسی از ادبیات آرمانی برای نشان دادن موقعیت منطقهای خود بهره میگیرند، اما واقعیتهای ژئوپلیتیکی و راهبردی را میتوان به مثابه اصلیترین عوامل تاثیرگذار بر نقش ملی و منطقهای کشورها دانست. نقش ملی ایران در غرب آسیا صرفاً ماهیت اعلامی ندارد، بلکه باید آن را تابعی از قابلیتهای اقتصادی، راهبردی و ژئوپلیتیکی ایران در مقایسه با سایر کشورهای منطقهای دانست.
کشوری که دارای مرزهای ساحلی گسترده در حوزه خلیجفارس و دریای عمان است، بهگونه بالقوه از قابلیت لازم برای نقشآفرینی منطقهای برخوردار میشود. پیوند عناصر جمعیتی، تکنولوژیک، آرمانی و راهبردی با مولفههای جغرافیایی و ژئوپلیتیکی را میتوان در زمره عوامل بنیادین دانست که بر نقش ملی و منطقهای هر کشوری تأثیر بهجا میگذارد. اگر کشوری در فضای سیاسی واحدهای بحرانساز قرار دارد، ضرورتهای ایفای نقش منطقهای ایجاب میکند که بتواند از قابلیت و قدرت خود برای مدیریت بحران منطقهای استفاده کند. ارزیابی واقعیتهای موجود سیاست ملی و منطقهای ایران بیانگر آن است که هویتی شدن منازعات و برآمدن نیروهای هویت بنیاد اعم از نیروهایی قومی و محلی، طبقاتی و نیروهای بنیادگرا در خاورمیانه در سالهای گذشته اثر مشخص و نیرومندی در تضعیف هرچه بیشتر ساختار دولت-ملت و درافتادن بسیاری از کشورهای خاورمیانه از وضعیت دولت ضعیف به وضعیت دولت شکست خورده داشته است.
هویتی شدن منازعات در حقیقت به معنای شکست دوباره پروژه شکل دادن به مفهوم ملت بهعنوان هویتی فراتر از هویتهای زیرملی و فراملی و به معنای شکست پروژه سازماندهی مناسبات منطقهای در قالب اقتدار و حاکمیت دولت ملی خواهد بود. نتیجه آنکه خیزشهای هویتی برای بسیاری از کشورهای منطقه به معنای تباهی سیاسی در شکلبندیهای ساخت دولت و قدرت خواهد بود. هرگونه تباهی سیاسی بهمفهوم شرایطی است که مطالبات اجتماعی گروههای حاشیهای بیش از اقتدار دولت و یا نهادهای سیاسی باشد. مانند آنچه در عراق و سوریه شکل گرفته و بر فرآیندهای قدرت دولت کشورهای منطقهای تأثیر به جا میگذارد. طبیعی است که در چنین کشورهایی نشانههایی از آشوب سیاسی بهوجود میآید. هرگونه آشوب میتواند زمینههای لازم برای گذار از خلأ قدرت و تحلیل رفتن هرچه بیشتر قواعد تثبیتکننده نظم منطقهای را بهوجود آورد.
کارویژه قدرت منطقهای در شرایط بحرانهای هویتی و آشوبسازی امنیتی
هر کشوری که بتواند علاوهبر مرزهای جغرافیایی در حوزه مرزهای هویتی، تمدنی و ژئوپلیتیکی خود تاثیرگذار باشد، به گونهای اجتنابناپذیر تبدیل به کشوری با قدرت منطقهای خواهد شد. به همانگونه که آمریکا بهدلیل بهرهگیری از قدرت دریایی و پایگاههای نظامی در ۴۷۰ نقطه ژئوپلیتیکی جهان توانسته موقعیت خود را برای تاثیرگذاری بر بحرانها ارتقاء دهد. در چنین شرایطی نه تنها بحران هویتی به عنوان محور اصلی تضادهای منطقهای محسوب میشود، بلکه آثار خود را در فضای رقابتهای بینالمللی نیز به جا خواهد گذاشت. از آنجایی که ایران در شرایط بحران منطقهای قرار گرفته، نیازمند ایفای نقش برای کنترل تهدیدات خواهد بود. اگر ایران نقش هویتی و ژئوپلیتیکی خود را در قالب قدرت منطقهای ایفا نکند، در آن شرایط زمینه برای گسترش بحرانهای منطقهای بهوجود خواهد آمد. چنین بحرانهایی صرفاً امنیت ملی کشورهایی مانند عراق، سوریه و لبنان را تهدید نمیکند، بلکه ماهیت خزنده و انتقالیابنده داشته و بهگونه تدریجی به حوزه مرزهای جغرافیایی ایران گسترش مییابد.
گروههایی مانند داعش، جبهه النصره، احرار شام و بیش از ۵۰ گروه سیاسی مسلح در سوریه و عراق را میتوان انعکاس نقشیابی بازیگرانی دانست که در وضعیت دولت فروریخته از قابلیت لازم برای نقشیابی برخوردار میشوند. محور اصلی کنش چنین گروههایی را میتوان مقابله و حذف نیروهای رقیب دانست. نقشیابی گروههای رقیب که به جنگ مسلحانه مبادرت کردهاند، انعکاس شکافهای متمایزکننده در محیط منطقهای و کنش سیاسی است.
واقعیتهای موجود محیط منطقهای بیانگر آن است که رقابتهای سنتی به گونهای تدریجی با نشانههای هنجاری جدیدی روبهرو شده است. بازیگران بینالمللی همواره عامل موثری در شکلگیری تضادها و رویش منازعات جدید در خاورمیانه محسوب میشود. مطالعات شرقشناسانه نشان میدهد که بخش قابل توجهی از منازعات موجود، تحت تأثیر نیروی برآمده از شکاف سنت و تجدد در جهان اسلام بوده است. چنین فرایندی را میتوان بهعنوان زیربنای ظهور جریان بنیادگرایی دینی و هویت خواهی مبتنی بر دین دانست. اسلامگرایی و روایت تندروانه و خشونتطلب آن یعنی بنیادگرایی در اصل بهعنوان واکنشی به مدرنیته اروپایی و نوسازی به سبک غربی شکل گرفت.
نقشیابی راهبردی و ژئوپلیتیکی ایران در محیط اجتماعی و امنیتی خاورمیانه، زمینههای لازم برای پادگفتمان هویتی، مذهبی و قومی را بهوجود آورد. پادگفتمان مقاومت در جهت مقابله با نیروهای اجتماعی و ژئوپلیتیکی تأثیرگذار بر محیط امنیتی خاورمیانه قرار دارد. چنین فرایندی را میتوان بهعنوان بخشی از معادله تحول گفتمانی در ادبیات سیاسی، موجهای اجتماعی و جنبشهای هویتی در خاورمیانه دانست. افول ناسیونالیسم عربی پیامدهای قابل توجهی برای تکامل روند دولتسازی در خاورمیانه داشته است.
ضرورتهای ایفای نقش ملی قدرت منطقهای ایران در شرایط گسترش بحرانهای امنیتی
سیاست بینالملل عموماً در شرایط توازن و تعادل شکل نمیگیرد. به همان گونه که ساختار بخشی از واقعیت نظام بینالملل محسوب میشود، کنش کشورها در سیاست بینالملل نیز ماهیت لایهبندی شده و غیر متوازن دارد. هر گونه شکل بندی ساختاری در نظام بینالملل دارای ویژگیهای کارکردی خاص خود است. اگر ساختار، چگونگی توزیع قدرت در سیاست بینالملل را منعکس میسازد، طبیعی است که بازیگران قدرتمند از ابزارهای متنوعتری برای اعمال قدرت در راستای تحقق اهداف راهبردی خود برخوردارند. دیپلماسی در نگرش ساختاری به مفهوم کاربرد ابزارهای متنوع برای تحقق اهداف راهبردی است.
طبیعی است که «دیپلماسی اجبار» به معنای واقعیت کنش بازیگران در نگرش ساختاری به سیاست بینالملل محسوب میشود. یکی از دلایل اصلی تداوم بحران امنیتی سوریه و عراق را باید در روند افزایش مطالبات هویتی و قومیتی پیگیری کرد. بخش قابل توجهی از مطالبات هویتی، ماهیت نامطلوب و غیرعقلانی دارد. در حالیکه بهدلیل شکلگیری نشانههایی از فضای رقابت هویتی و سیاسی، مطالبات فزاینده، هویتی، زمینه را برای بازتولید منازعات دینی و قومی بهوجود میآورد. هویت انحصاری در بسaیاری از مواقع منجر به تشدید بحران شده و گروههای اجتماعی در چنین فضایی براساس نشانههایی از «هنر ستیزهجویی» موقعیت خود را تثبیت و بازتولید میکنند.
مؤلفههای هویتی و ایدئولوژیک را میتوان بهعنوان محور اصلی کنش راهبردی عربستان دانست. فرایند تصمیمگیری و سیاستگذاری راهبردی عربستان برای کنترل نقش منطقهای ایران در چارچوب بحرانسازی منطقهای دانست. در این فرایند، نهادها و سازمانهایی مانند شورای همکاری خلیجفارس نقش محوری و تعیینکنندهای خواهند داشت. بدین معنا که عربستان تحرکات خود را در چارچوب شورا و با هماهنگی (یا تحمیل به) اعضای این شورا پیش میبرد. شورای همکاری خلیجفارس و اتحادیه عرب تحت تأثیر راهبرد امنیتی عربستان در مقابله با فرایند بیداری اسلامی ایفای نقش میکنند.
عربستان در مقابله با جایگاه منطقهای ایران تلاش دارد تا از الگوهای نظامی، امنیتی، دیپلماتیک، فرهنگی و راهبردی استفاده کند. هدف اصلی عربستان را میتوان حاشیهایسازی قدرت ایران و ایجاد فرسایش در قابلیتهای راهبردی و ژئوپلیتیکی جمهوری اسلامی دانست. برای تحقق چنین اهدافی، طیف گستردهای از تاکتیکهای اطلاعاتی، امنیتی و دیپلماتیک را مورد استفاده قرار دادهاند. بهطور مثال میتوان به فرایندی اشاره داشت که زمینههای لازم برای نقشیابی عربستان در اجلاسیه جولای 2016 «سازمان همکاری اسلامی» در استانبول شکل گرفته است. عربستان در اجلاسیه سازمان همکاریهای اسلامی توانست ایران را در فضای منطقهای با واکنش سازمانیافته جهان عرب و جهان اسلام روبهرو سازد. عربستان علاوهبر بسیج دیپلماتیک برای مقابله نرم با ایران از ساز وکارهای جنگ نیابتی توسط گروههای هویتی بهره گرفته است. در این فرایند، عربستان و گروههای تکفیری برای جذب نیروهای اجتماعی از سازوکارهایی بهره میگیرند که زمینه شکلگیری جاذبه ایدئولوژیک را بهوجود میآورد. بر این اساس، بنیانهای ایدئولوژیک گروههای تکفیری انگیزه تحرک و کنشگری را به گروههای اجتماعی اعطاء
میکند.
الگوی رفتاری عربستان در مقابله با ایران ماهیت دوگانه دارد. الگوی کنش دیپلماتیک را میتوان بهعنوان نشانهای برای محدودسازی تحرک ایران در حوزه سیاست خارجی دانست. تاکنون بسیاری از تلاشهای انجامگرفته توسط وزارت امورخارجه ایران برای اعتمادسازی با عربستان و مدیریت بحران منطقهای به نتیجه مؤثری منجر نشده است. علت آن را میتوان در بهرهگیری از سازوکارهایی دانست که زیرساختهای لازم برای بسیج منابع دیپلماتیک، امنیتی، هویتی و فرهنگی توسط عربستان را امکانپذیر ساخته است.
نتیجهگیری
فرایند رویارویی راهبردی عربستان با ایران براساس نشانههای تعارض هویتی و امنیتی شکل گرفته و در حال گسترش است. عربستان در سالهای 16- 2015 تلاش کرد تا موقعیت منطقهای ایران را محدود سازد. مقامات عربستان احساس میکردند که دیپلماسی هستهای ایران و نتایج حاصل از آن منجر به انعطافپذیری فراگیر در برابر هر بازیگری خواهد شد. در حالی که بازیگران منطقهای مانند عربستان قادر نخواهند بود تا در فرایند جنگ نیابتی و بسیج قابلیتهای راهبردی، زمینه مقابله با ایران از طریق فرسایش راهبردی و انزوای دیپلماتیک را فراهم سازند.
بحران آینده خاورمیانه انعکاس تحرک گروههای تروریستی است که از قابلیت نقشیابی و اثربخشی در حوزههای مختلف جغرافیایی برخوردارند. آن گروه از زمامداران عربستان مانند محمد بننایب که گروههای تروریستی علیه متحدان منطقهای ایران را سازماندهی کردند، در آیندهای نزدیک با بحران تروریستی روبهرو خواهند شد. تروریسم وهابی و سلفی، بحران امنیتی در تمامی کشورهای منطقهای را گسترش خواهد داد. در این فرایند، عربستان نیز سوژه بحران امنیتی گروههای ایدئولوژیزه شده مانند داعش قرار میگیرد. واقعیتهای ایدئولوژیک و کنش راهبردی داعش نشان میدهد که فعالیتهای این گروه در آینده ادامه خواهد یافت. بحران عراق در زمان محدودی قابل کنترل نیست. تحرک داعش در استانهایی مانند دیاله، منجر به شرایطی شده که داعش را در کنار مرزهای سیاسی ایران قرار داده است. نتایج راهبردی از فعالیت داعش در حوزه مرزهای جغرافیایی، سیاسی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران را میتوان براساس ساز و کارهای کنش تاکتیکی و راهبردی در محیط منطقهای و بینالمللی تحلیل کرد.
در چنین شرایطی، ایران نیازمند ایفای نقش بازیگری است که بتواند بحرانهای منطقهای را کنترل کند. هر کشوری که از قابلیت ابزاری لازم برای کنترل حوادث، بازیگران و فرایندهای کنش دیپلماتیک در محیط منطقهای برخوردار باشد، به گونهای اجتنابناپذیر تبدیل به بازیگری با قدرت منطقهای خواهد شد. اگر ایران نقش ملی و راهبردی خود را در محیط منطقهای نادیده انگارد، در آن شرایط با نشانههایی از تضاد ژئوپلیتیکی و هویتی جدید روبهرو خواهد شد. سرنوشت کشورهایی که نقش ملی و منطقهای خود را در روند مقابله با بحران ایفا نکردهاند، با نشانههایی از گسترش منازعه و بحران همراه خواهد شد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر